جدول جو
جدول جو

معنی کنیز - جستجوی لغت در جدول جو

کنیز
خدمتکار زن، مقابل غلام، خدمتکار زنی که او را خریده باشند
تصویری از کنیز
تصویر کنیز
فرهنگ فارسی عمید
کنیز
(کَ)
خرما که جهت زمستان در زنبیل و جز آن ذخیره سازند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کنیز
(کَ / کُ)
بن و بیخ خوشۀ خرما و رطب. (برهان) (ناظم الاطباء). کاناز. کناز. کنز. بن و بیخ خوشۀ خرما. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کنیز
پرستار و خدمتکار زنان باشد، خادمه
تصویری از کنیز
تصویر کنیز
فرهنگ لغت هوشیار
کنیز
((کَ))
برده زن، خدمتکار زن
تصویری از کنیز
تصویر کنیز
فرهنگ فارسی معین
کنیز
برده
تصویری از کنیز
تصویر کنیز
فرهنگ واژه فارسی سره
کنیز
برده، زرخرید، پرستار، خادمه، خدمتکار، کلفت، دختر، دوشیزه، زن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دنیز
تصویر دنیز
(دخترانه)
دریا، دریا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کنیس
تصویر کنیس
کنیسه، معبد یهود، کنشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفیز
تصویر کفیز
قفیز، پیمانه ای معادل ۱۲ صاع، واحد اندازه گیری سطح برابر با ۱۴۴ گز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کریز
تصویر کریز
خانۀ کوچک، کنج خانه، پر ریختن پرندگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنیف
تصویر کنیف
ظرف سفالی شبیه گلدان که در گهواره قرار داده می شود تا ادرار در آن جمع شود، برای مثال در چشم دوستان تو گیتی بهشت باد / عالم به دشمنان تو بر تنگ چون کنیف (قطران - ۱۹۳)،
بی ارزش، پست، برای مثال گردد از رای ناصواب و سخیف / خیره بسیار خوار گرد کنیف (سنائی۱ - ۳۹۳)،
سپر، سایبانی که از شاخه های درخت برای چهارپایان درست کنند، نهانخانه، مستراح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کویز
تصویر کویز
کنج، گوشۀ خانه
قفیز، آستانۀ تحمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنوز
تصویر کنوز
کنز ها، گنج ها، جمع واژۀ کنز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمیز
تصویر کمیز
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، گمیز، شاشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هنیز
تصویر هنیز
املای دیگر واژۀ هنوز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلیز
تصویر کلیز
زنبور، حشرۀ کوچکی از راستۀ نازک بالان، چهار بال نازک و نیش زهرآلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کناز
تصویر کناز
کاناز، قسمت انتهایی خوشۀ خرما که به شاخه چسبیده است، کنز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنیه
تصویر کنیه
لقبی برای تعظیم و تکریم که در اول آن «اب»، «ابن»، «ام» یا «بنت» می آمد مانند ابوالحسن و ام کلثوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنیزک
تصویر کنیزک
کنیز خردسال، دختر، دخترک
فرهنگ فارسی عمید
(کَ زَ)
اف آخر این لفظ جزو کلمه نیست بلکه برای تصغیر یا تحقیر است. (غیاث). مصغر کنیز یعنی کنیز خردسال. (ناظم الاطباء). پهلوی، پازند کنیچک، زن خرد. پرستار زن. دخترک یا زنکی که برده باشد. کنیز. (فرهنگ فارسی معین). فتاه. (ترجمان القرآن) (دهار) .داه. پرستار. (صحاح الفرس). امه. زن زرخرید. جاریه. عقداء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
به مشکوی زرین ده و دوهزار
کنیزک به کردار خرم بهار.
فردوسی.
بیاورد رومی کنیزک چهل
همه ازدر کام و آرام دل.
فردوسی.
غلام و کنیزک ببر هم دویست
بگویش که با تو مرا جنگ نیست.
فردوسی.
هدهد چو کنیزکیست دوشیزه
با زلف ایاز و دیدۀ فخری.
منوچهری.
این خاتون را عادت بود که سلطان محمود را غلامی نادر و کنیزکی دوشیزۀ نادره هر سالی فرستادی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 253). این بوالقاسم کنیزک پروردی و نزدیک امیرنصر آوردی. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 365) .چند کنیزک آورده بود وقتی امیرنصر بوالقاسم را دستاری داد. (تاریخ بیهقی ایضاً). کنیزک گفت تا این مرد مرا خریده است من پیش وی چراغ ندیده ام. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 524). ای کنیزک گناه مهتر تو بزرگوارتر از آن است که آمرزش توان کرد. (نوروزنامه). بزرگان چون با زنی یا کنیزکی نزدیکی خواستندی کردن کمر زرین بر میان بستندی. (نوروزنامه). ده تخت جامۀ مرتفع از هر لونی و ده کنیزک و هیفده غلام. (تاریخ بخارا). و از جمله اسباب و تجمل او دوازده هزار کنیزک در سراهای او بودند. (فارسنامه ابن البلخی ص 103). بر کنیزک بس نمی آمد که حجاب حیا از میان برداشته بود. (کلیله و دمنه). آن زن کنیزکان داشت. (کلیله و دمنه). چرا عبا می پوشی و برد نمی پوشی یا چرا کنیزک می خواهی و زن نمی خواهی. (کتاب النقض ص 441).
سرو بود او، کنیزکان چمنش
او گل سرخ و آن بتان سمنش.
نظامی.
با کنیزک گفت هان رو مرغ وار
طشت را از خانه برگیر و بیار.
مولوی.
از طعمه های لطیف خوردن گرفت و کسوتهای نظیف پوشیدن و در جمال غلام و کنیزک نظر کردن. (گلستان). یکی را از ملوک کنیزکی چینی آوردند خواست که در حالت مستی با وی جمع آید. (گلستان). ملک را این لطیفه پسند آمد و گفت اکنون سیاه را بتو بخشیدم کنیزک را چه کنم. (گلستان). رجوع به کنیز معنی اول شود.
- کنیزک فراش، صیغه و کنیزی که به جای زن شخص باشد. (ناظم الاطباء).
، دخترک. (فرهنگ فارسی معین). دختر بکر و دوشیزه. (ناظم الاطباء). دختر. دوشیزه. عذراء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و از همه این ناحیت مردان و کنیزکان و غلامان آراسته به بازار آیند (به جبل قارن در قصبۀ پریم به روزبازار) و با یکدیگر مزاح کنند و بازی کنند و رود زنند و دوستی گیرند. (حدود العالم از یادداشت ایضاً) .و رسم این ناحیت (قارن) چنان است که هر مردی کنیزکی را دوست دارد او را بفریبد و ببرد و سه روز بداردهر چون که خواهد. آنگه به بر پدر کنیزک کس فرستد تااو را بزنی بوی دهد. (حدود العالم از یادداشت ایضاً).
یکی دختری دید برسان ماه
فروهشته از چرخ دلوی به چاه...
کنیزک ز برنا بپیچید روی
بشد دور بنشست در پیش جوی...
کنیزک چو او دلو را برکشید
بیامد به مهر آفرین گسترید...
کنیزک بدو گفت کای شهریار
هر آنگه که یابم به جان زینهار...
بگویم همه پیش تو از نژاد
چو یابم ز خشم شهنشاه داد...
کنیزک بدو گفت کز راه داد
منم دختر مهرک نوشزاد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کفیز
تصویر کفیز
پیمانه ای است برای غلات
فرهنگ لغت هوشیار
زنبور. (آن میوه که در حلاوتش نیست بدل یارب نرسد بهیچ نوعیش خلل)، (هر دانه از آن تخم کلیز عسل است یک دانه از آن شود کدو های عسل)، (بنقل جهانگیری در وصف خربزه)
فرهنگ لغت هوشیار
اسمی است غیر از اسم اصلی شخص که در اول آن لفظ اب یا ابن یا بنت می آید مانند ابوالقاسم یا ابوالفضل، ام کلثوم
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از مهمترین آلکالوئید های موجود در پوست درخت گنه گنه است و آن بحالت ملح سولفات استخراج میشود. ملح مزبور منشا تهیه دیگر ترکیبات کینین است. کینین را بعنوان تب بر و جهت جلوگیری از بروز تبهای نوبه یی خصوصا مالاریا بکار میبرند و در بعض تبها که با کینین معالجه نشوند هنوز هم پوست درخت گنه گنه را ترجیح دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنیف
تصویر کنیف
آبریز گاه، دستشویی، پوشش، سپر، پنهان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
معبد یهودان (خصوصا)، عبادتگاه کافران (عموما) : تنها نه منم خانه دل بتکده کرده در هر قدمی صومعه ای هست و کنشتی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنیس
تصویر کنیس
معبد یهود
فرهنگ لغت هوشیار
نامی که در اول آن کلمه ابو (ابا ابی) (پدر) ام (مادر) ابن (پسر) یا بنت (دختر) باشد مانند: ابو الحسن (ابا القاسم ابی بکر) ام کلثوم ابن حاجب بنت الکرم: منم آن شیر گله منم آن پیل یله نام من بهرام گور و کنیتم بوجبله. (تاریخ ادبیات. دکتر صفا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنیز
تصویر بنیز
هرگز حاشا، زود بشتاب، نیز ایضا
فرهنگ لغت هوشیار
زن خرد، دخترک، پرستار زن خرد، دخترک یا زنکی که برده باشد: و روایت کرده اند که کنیزکی داشت (محمد) گلستان نام، کنیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنیزی
تصویر کنیزی
کنیز بودن: به کنیزی گرم قبول کند بکنم ناز بر مه و اختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنیزک
تصویر کنیزک
((کَ زَ))
دخترک، پرستار زن خرد، دخترک یا زنکی که برده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنیزک
تصویر کنیزک
آلتون
فرهنگ واژه فارسی سره
دیدن کنیزک در خواب مال است. اگر کنیزک بخرید، دلیل که مال یابد. اگر دید بفروخت، دلیل بر نقصان مال است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب