پنهان شدن آهو در خوابگاه خود و درآمدن در آن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). در آشیان شدن آهو. (ترجمان القرآن) (دهار). در آشیان شدن آهو و گوزن و بز کوهی. (تاج المصادر بیهقی)
پنهان شدن آهو در خوابگاه خود و درآمدن در آن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). در آشیان شدن آهو. (ترجمان القرآن) (دهار). در آشیان شدن آهو و گوزن و بز کوهی. (تاج المصادر بیهقی)
کنس. کونوس. ازگیل. رجوع به ازگیل در همین لغت نامه و درختان جنگلی ایران و جنگل شناسی ساعی شود. - کنوس طبری، به لغت تبرستان اسم نوع زعرور است و به ترکی ازگل خوانند و لذیذتراز زعرور است. (انجمن آرا) (آنندراج). اسم نوع کبیرزعرور است. (الفاظ الادویه)
کُنُس. کونوس. ازگیل. رجوع به ازگیل در همین لغت نامه و درختان جنگلی ایران و جنگل شناسی ساعی شود. - کنوس طبری، به لغت تبرستان اسم نوع زعرور است و به ترکی ازگل خوانند و لذیذتراز زعرور است. (انجمن آرا) (آنندراج). اسم نوع کبیرزعرور است. (الفاظ الادویه)
نگونسار و سرنگون. (غیاث) (آنندراج). نگونسارکرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نگوسار. نگونسار. وارون. (یادداشت مرحوم دهخدا). نگونسار و سرنگون. (ناظم الاطباء) : البته طبیعت معکوس و بنیت منکوس او به مواعظ تغییر و زواجر تعریک استقامتی نمی پذیرفت. (سندبادنامه ص 114). چو شد رایات شاه زنگ منکوس برآمددیده بان قلعۀ روس. نظامی. من شما را وقت ذرات الست دیده ام پابسته و منکوس و پست. مولوی. گرزها و تیغها محسوس شد پیش بیمار و سرش منکوس شد. مولوی. ، از آخر به اول آمده: هو یقراء القرآن منکوساً، یعنی از آخر قرآن شروع کرده و به فاتحه ختم می کند و یا از آخر سوره می خواند و به اول آن ختم می نماید و کلاهما مکروه مگر در تعلیم کودکان. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بچۀ سرنگون آمده، یعنی پایش قبل از سر برآید به زادن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، الولادالمنکوس، آنکه بچه سرنگون بیرون آید در زاییده شدن، یعنی پایهایش پیش از سر برآید. (ناظم الاطباء) ، نام شکلی از اشکال رمل. (منتهی الارب) (آنندراج). شکلی از اشکال رمل. (ناظم الاطباء) ، بیماری نکس کرده و برگشته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
نگونسار و سرنگون. (غیاث) (آنندراج). نگونسارکرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نگوسار. نگونسار. وارون. (یادداشت مرحوم دهخدا). نگونسار و سرنگون. (ناظم الاطباء) : البته طبیعت معکوس و بنیت منکوس او به مواعظ تغییر و زواجر تعریک استقامتی نمی پذیرفت. (سندبادنامه ص 114). چو شد رایات شاه زنگ منکوس برآمددیده بان قلعۀ روس. نظامی. من شما را وقت ذرات الست دیده ام پابسته و منکوس و پست. مولوی. گرزها و تیغها محسوس شد پیش بیمار و سرش منکوس شد. مولوی. ، از آخر به اول آمده: هو یقراء القرآن منکوساً، یعنی از آخر قرآن شروع کرده و به فاتحه ختم می کند و یا از آخر سوره می خواند و به اول آن ختم می نماید و کلاهما مکروه مگر در تعلیم کودکان. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بچۀ سرنگون آمده، یعنی پایش قبل از سر برآید به زادن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، الولادالمنکوس، آنکه بچه سرنگون بیرون آید در زاییده شدن، یعنی پایهایش پیش از سر برآید. (ناظم الاطباء) ، نام شکلی از اشکال رمل. (منتهی الارب) (آنندراج). شکلی از اشکال رمل. (ناظم الاطباء) ، بیماری نکس کرده و برگشته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
از جمله خدایان قدیم روم که مردم را به طریق صواب هدایت می کرد، و رومیان زنان سابین را در عیدی که برای خدای مزبور اقامه شده بود ربودند. (از اعلام تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ترجمه نصرالله فلسفی)
از جمله خدایان قدیم روم که مردم را به طریق صواب هدایت می کرد، و رومیان زنان سابین را در عیدی که برای خدای مزبور اقامه شده بود ربودند. (از اعلام تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ترجمه نصرالله فلسفی)