گیاهی است برگش شبیه برگ بن، نیک دورکننده کژدم. گویند اگر برگش بر عقرب افکنند در حال بمیرد. خوردن برگش مسخن جگر و سپرز و دماغ و بدن. (منتهی الارب). اسم نبطی نباتی است مثل درخت کوچکی، برگش در رنگ و حدت شبیه به برگ سقز و در بوی مانند بوی دود و شاخهای او از یک ساق سطبر رسته و نرم تر از درخت حبهالخضرا. در سیم گرم و خشک و بوئیدن او مسخن معده و جگر و معین هاضم و بالخاصیه در جایی که دود آن باشد عقرب در آنجا نمی باشد و اگر برگ او رابر عقرب بپاشند در حال بمیرد و مضر سقل و محرق خلط و قدر شربتش یک درهم است. (تحفۀ حکیم مؤمن). گیاهی است که برگ آن مانند برگ بنه است. (ناظم الاطباء)
گیاهی است برگش شبیه برگ بن، نیک دورکننده کژدم. گویند اگر برگش بر عقرب افکنند در حال بمیرد. خوردن برگش مسخن جگر و سپرز و دماغ و بدن. (منتهی الارب). اسم نبطی نباتی است مثل درخت کوچکی، برگش در رنگ و حدت شبیه به برگ سقز و در بوی مانند بوی دود و شاخهای او از یک ساق سطبر رسته و نرم تر از درخت حبهالخضرا. در سیم گرم و خشک و بوئیدن او مسخن معده و جگر و معین هاضم و بالخاصیه در جایی که دود آن باشد عقرب در آنجا نمی باشد و اگر برگ او رابر عقرب بپاشند در حال بمیرد و مضر سقل و محرق خلط و قدر شربتش یک درهم است. (تحفۀ حکیم مؤمن). گیاهی است که برگ آن مانند برگ بنه است. (ناظم الاطباء)
نام یکی از بخشهای هفت گانه شهرستان بوشهر است و حدودآن به قرار زیر است: از شمال به بخش مرکزی و قیر و کارزین شهرستان فیروزآباد. از خاور به بخش بستک شهرستان لار. از باختر به بخش خورموج. از جنوب به خلیج فارس و بخش گاوبندی از شهرستان لار. این بخش از 9 دهستان: ثلاث، مالکی، تمیمی، وراوی، آل حرم، جم، گله دار، علامرودشت و تراکمه تشکیل شده ومجموع قرای و قصبات آن 175 و جمعیت آن در حدود 43500 تن است. مرکز بخش قصبه و بندر کنگان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
نام یکی از بخشهای هفت گانه شهرستان بوشهر است و حدودآن به قرار زیر است: از شمال به بخش مرکزی و قیر و کارزین شهرستان فیروزآباد. از خاور به بخش بستک شهرستان لار. از باختر به بخش خورموج. از جنوب به خلیج فارس و بخش گاوبندی از شهرستان لار. این بخش از 9 دهستان: ثلاث، مالکی، تمیمی، وراوی، آل حرم، جم، گله دار، علامرودشت و تراکمه تشکیل شده ومجموع قرای و قصبات آن 175 و جمعیت آن در حدود 43500 تن است. مرکز بخش قصبه و بندر کنگان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
نام شهری است که مسکن یعقوب و مولد یوسف (ع) بوده است. (برهان) (آنندراج). نام شهری که یعقوب در آن مسکن داشت. (ناظم الاطباء). زمین کنعان زمینی است که ذریۀ کنعان در آنجا سکونت گزیدند. حد آن از جانب شمال از طریق حماه به شمال لبنان و از سوی مشرق دشت سوریه و دشت العرب به طرف جنوب، ولی از سوی مغرب تماماً به ساحل دریای متوسط امتداد نمی یافت چه هنوز مردم فلسطین در آن باقی بودند (سفر پیدایش 10:15) (کتاب صفنیا 2:5) و پس از آنکه بنی اسرائیل اراضی کنعان را تسخیر کردند نام کنعان به زمین اسرائیل (اول سموئیل 13:19) وزمین مقدس (کتاب زکریا 2:12) و زمین موعود (رسالۀ عبرانیان 11:9) و زمین عبرانیان (پیدایش 40:15) مبدل گردید. (از قاموس کتاب مقدس). سرزمینی که اولاد کنعان پس از بیرون شدن از مصر بدانجا رفتند: مرا دل گفت گنج فقر داری در جهان منگر نعیم مصردیده کس چه باید قحط کنعانش. خاقانی. ناقۀ کنعان دهد خساست بغداد آهوی مشک آید از فضای صفاهان. خاقانی. نخل بندی دانم ولی نه در بستان و شاهدی فروشم ولیکن نه در کنعان. (گلستان). ز مصرش بوی پیراهن شنیدی چرا در چاه کنعانش ندیدی. سعدی (گلستان). نشان یوسف گم کرده می دهد یعقوب مگر ز مصر به کنعان بشیر می آید. سعدی. یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور کلبۀ احزان شود روزی گلستان غم مخور. حافظ. و رجوع به مادۀ بعد و معجم البلدان و قاموس کتاب مقدس شود
نام شهری است که مسکن یعقوب و مولد یوسف (ع) بوده است. (برهان) (آنندراج). نام شهری که یعقوب در آن مسکن داشت. (ناظم الاطباء). زمین کنعان زمینی است که ذریۀ کنعان در آنجا سکونت گزیدند. حد آن از جانب شمال از طریق حماه به شمال لبنان و از سوی مشرق دشت سوریه و دشت العرب به طرف جنوب، ولی از سوی مغرب تماماً به ساحل دریای متوسط امتداد نمی یافت چه هنوز مردم فلسطین در آن باقی بودند (سفر پیدایش 10:15) (کتاب صفنیا 2:5) و پس از آنکه بنی اسرائیل اراضی کنعان را تسخیر کردند نام کنعان به زمین اسرائیل (اول سموئیل 13:19) وزمین مقدس (کتاب زکریا 2:12) و زمین موعود (رسالۀ عبرانیان 11:9) و زمین عبرانیان (پیدایش 40:15) مبدل گردید. (از قاموس کتاب مقدس). سرزمینی که اولاد کنعان پس از بیرون شدن از مصر بدانجا رفتند: مرا دل گفت گنج فقر داری در جهان منگر نعیم مصردیده کس چه باید قحط کنعانش. خاقانی. ناقۀ کنعان دهد خساست بغداد آهوی مشک آید از فضای صفاهان. خاقانی. نخل بندی دانم ولی نه در بستان و شاهدی فروشم ولیکن نه در کنعان. (گلستان). ز مصرش بوی پیراهن شنیدی چرا در چاه کنعانش ندیدی. سعدی (گلستان). نشان یوسف گم کرده می دهد یعقوب مگر ز مصر به کنعان بشیر می آید. سعدی. یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور کلبۀ احزان شود روزی گلستان غم مخور. حافظ. و رجوع به مادۀ بعد و معجم البلدان و قاموس کتاب مقدس شود
نام پسر نوح (ع) است. (برهان) (آنندراج). نام پسر سام بن نوح. (ناظم الاطباء). (حلیم و بردبار) پسر چهارمین حام است (سفر پیدایش 10:6) (اول تواریخ ایام 1:8) وی جد قبایل و طوایفی است که در اراضی غربی اردن سکونت می داشتند و حضرت نوح حام را که جد کنعانیان است لعنت نمود زیرا که هتک احترام پدر خود را نموده از وی حیا نکرد (سفر پیدایش 9:20- 25) از این روی تمام قوم کنعانیان این لعنت را بر خود برداشت نمودند چه که در ایام افتتاح فلسطین اسرائیلیان اکثر ایشان را به قتل رسانیدند و مابقی را طوق عبودیت بر گردن نهادند. (از قاموس کتاب مقدس). ابن کلبی گوید که او پسر نوح است ولی ازهری گویدکه او پسر سام بن نوح است و این درست است. (از معجم البلدان). و رجوع به معجم البلدان و کنعانیون شود نام پدر نمرود علیه اللعنه. (برهان) (آنندراج). نام پدر نمرود. (ناظم الاطباء). و رجوع به پاورقی مادۀ قبل شود
نام پسر نوح (ع) است. (برهان) (آنندراج). نام پسر سام بن نوح. (ناظم الاطباء). (حلیم و بردبار) پسر چهارمین حام است (سفر پیدایش 10:6) (اول تواریخ ایام 1:8) وی جد قبایل و طوایفی است که در اراضی غربی اردن سکونت می داشتند و حضرت نوح حام را که جد کنعانیان است لعنت نمود زیرا که هتک احترام پدر خود را نموده از وی حیا نکرد (سفر پیدایش 9:20- 25) از این روی تمام قوم کنعانیان این لعنت را بر خود برداشت نمودند چه که در ایام افتتاح فلسطین اسرائیلیان اکثر ایشان را به قتل رسانیدند و مابقی را طوق عبودیت بر گردن نهادند. (از قاموس کتاب مقدس). ابن کلبی گوید که او پسر نوح است ولی ازهری گویدکه او پسر سام بن نوح است و این درست است. (از معجم البلدان). و رجوع به معجم البلدان و کنعانیون شود نام پدر نمرود علیه اللعنه. (برهان) (آنندراج). نام پدر نمرود. (ناظم الاطباء). و رجوع به پاورقی مادۀ قبل شود
ساز و برگ استادان گازر را گویند، (برهان)، دست افزاری است مر گازران را، (آنندراج)، دست افزار گازر، و در نسخۀ سروری به وزن چوگان به معنی ساز گازر آورده، (فرهنگ رشیدی)، دست افزاری باشد مر گازران را، (فرهنگ جهانگیری)، ساز و برگ گازرگر، (ناظم الاطباء)
ساز و برگ استادان گازر را گویند، (برهان)، دست افزاری است مر گازران را، (آنندراج)، دست افزار گازر، و در نسخۀ سروری به وزن چوگان به معنی ساز گازر آورده، (فرهنگ رشیدی)، دست افزاری باشد مر گازران را، (فرهنگ جهانگیری)، ساز و برگ گازرگر، (ناظم الاطباء)
دهی از دهستان تفرش که در بخش طرخوران شهرستان اراک واقع است و 120 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)، از رستاق طبرش، (تاریخ قم ص 118 و 120) دهی از دهستان جعفرآباد فاروج که در بخش حومه شهرستان قوچان واقع است و 106 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان تفرش که در بخش طرخوران شهرستان اراک واقع است و 120 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)، از رستاق طبرش، (تاریخ قم ص 118 و 120) دهی از دهستان جعفرآباد فاروج که در بخش حومه شهرستان قوچان واقع است و 106 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان حومه بخش اشنویه شهرستان ارومیه. دارای 613 تن سکنه. آب آن از جویبار امیرآباد و چشمه. محصول آنجا غلات، حبوبات، توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حومه بخش اشنویه شهرستان ارومیه. دارای 613 تن سکنه. آب آن از جویبار امیرآباد و چشمه. محصول آنجا غلات، حبوبات، توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
نام شهری است، ابن البیطار از ابوحنیفه در لغت انجدان نقل کند که انجدان در اراضی میان بست و کیکان روید، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، رجوع به مادۀ بعد و معجم البلدان ذیل قیقان شود گردنه ای است که خط سرحدی ایران وترکیه به آن می گذرد، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 41)
نام شهری است، ابن البیطار از ابوحنیفه در لغت انجدان نقل کند که انجدان در اراضی میان بست و کیکان روید، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، رجوع به مادۀ بعد و معجم البلدان ذیل قیقان شود گردنه ای است که خط سرحدی ایران وترکیه به آن می گذرد، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 41)
از: کن (کننده) + ان (پساوند بیان حالت). در حال کندن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به تک بادپایان زمین را کنان در و دشت شد پر سر بی تنان. فردوسی. خلق چندان جمع شد بر گور او موکنان جامه دران در شور او. مولوی
از: کَن (کننده) + ان (پساوند بیان حالت). در حال کندن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به تک بادپایان زمین را کنان در و دشت شد پر سر بی تنان. فردوسی. خلق چندان جمع شد بر گور او موکنان جامه دران در شور او. مولوی
دهی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 15هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه سر راه مالرو و ساردوئیه به جیرفت واقع است، کوهستانی و سردسیر است تعداد سکنۀ آن 45 نفر است آبش از چشمه تأمین میشود، محصولاتش عبارت از غلات، حبوبات، تریاک و شغل اهالی آن زراعت و راههایش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 15هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه سر راه مالرو و ساردوئیه به جیرفت واقع است، کوهستانی و سردسیر است تعداد سکنۀ آن 45 نفر است آبش از چشمه تأمین میشود، محصولاتش عبارت از غلات، حبوبات، تریاک و شغل اهالی آن زراعت و راههایش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
کنایه از شاهدان و مطربان و شاهدان مجلس باشد. (آنندراج). نوازندگان بزم. (یادداشت مؤلف). - کبکان بزم، کنایه از ساقیان و مطربان و شاهدان مجلس باشد. (برهان). کنایه از شاهدان و مطربان است. (انجمن آرای ناصری)
کنایه از شاهدان و مطربان و شاهدان مجلس باشد. (آنندراج). نوازندگان بزم. (یادداشت مؤلف). - کبکان بزم، کنایه از ساقیان و مطربان و شاهدان مجلس باشد. (برهان). کنایه از شاهدان و مطربان است. (انجمن آرای ناصری)
دهی است از دهستان میانکوه بخش چاپشلو شهرستان دره گز. سکنه 178 تن. آب از چشمه. محصول آنجا غلات و سیب زمینی. شغل اهالی زراعت است. این ده را در اصطلاح محل کوپکان گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان میانکوه بخش چاپشلو شهرستان دره گز. سکنه 178 تن. آب از چشمه. محصول آنجا غلات و سیب زمینی. شغل اهالی زراعت است. این ده را در اصطلاح محل کوپکان گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین. کوهستانی و سردسیر. سکنه 158 تن. آب آن از رود خانه ورتوان. محصول آنجا غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین. کوهستانی و سردسیر. سکنه 158 تن. آب آن از رود خانه ورتوان. محصول آنجا غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان فراهان پائین بخش فرمهین شهرستان اراک. کوهستانی و سردسیر است و 951 تن سکنه دارد. این ده از دو محل بالا و پائین تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان فراهان پائین بخش فرمهین شهرستان اراک. کوهستانی و سردسیر است و 951 تن سکنه دارد. این ده از دو محل بالا و پائین تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)