جدول جو
جدول جو

معنی کنودان - جستجوی لغت در جدول جو

کنودان
(کَ نَوْ / کَ نو)
از: کنو + دان (دانه) = کنودانه. (حاشیۀ برهان چ معین). شاهدانه که تخم بنگ است. (برهان) (آنندراج). شهدانه. (فهرست مخزن الادویه). کنودانه. (ناظم الاطباء). رجوع به کنودانه شود
لغت نامه دهخدا
کنودان
شاهدانه تخم بنگ
تصویری از کنودان
تصویر کنودان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منوشان
تصویر منوشان
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از فرمانروایان دلاور ایرانی که از سپاهیان کیخسرو پادشاه کیانی بود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از انجدان
تصویر انجدان
گیاهی با ساقه های ستبر و میان تهی، برگ های سوراخ دار، گل های چتری، میوۀ سیاه و بدبو و ریشۀ راست و ستبر که از آن صمغی تلخ می گیرند، انگدان، انگژد، انگیان، انگژه، انگوژه، رافه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنودانه
تصویر کنودانه
تخم بنگ، شاه دانه، گیاهی یکساله با برگ هایی بلند و دانه هایی به اندازۀ فندق که از آن مواد مخدر و الیاف گرفته می شود، گردی مخدر که از سرشاخ های این گیاه گرفته می شود و به صورت تدخین یا خوردن مصرف می شود
بنگ، فنگ، بنج، زمرّد گیاه، زمرّدگیا، شاهدانج، شهدانج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگدان
تصویر انگدان
انجدان، گیاهی با ساقه های ستبر و میان تهی، برگ های سوراخ دار، گل های چتری، میوۀ سیاه و بدبو و ریشۀ راست و ستبر که از آن صمغی تلخ می گیرند، انگژه، انگوژه، رافه، انگژد، انگیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستودان
تصویر ستودان
دخمه، مقبرۀ زردشتیان، قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن برای مثال سر جادوان را بکندم ز تن / ستودان ندیدند و گور و کفن (فردوسی - ۵/۳۵۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبودان
تصویر کبودان
سیاه دانه، گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، غرمج، بوغنج، سیسارون، سنز، سیاه تخمه، شونیز، سنیز، کرنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاودان
تصویر جاودان
پاینده، پایدار، همیشگی، برای مثال وصال او ز عمر جاودان به / خداوندا مرا آن ده که آن به (حافظ - ۸۳۸)، تا همیشه، از مدت ها پیش، جاویدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نودران
تصویر نودران
شاگردانه و انعامی که به شاگرد خیاط بدهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژنگدان
تصویر ژنگدان
جلاجل، زنگوله، زنگ کوچک کروی شکل که به پای کودکان یا گردن چهارپایان می بندند
زنگل، زنگله، زنگدان، زنگلیچه، ژنگله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنگدان
تصویر زنگدان
زنگوله، زنگ کوچک کروی شکل که به پای کودکان یا گردن چهارپایان می بندند
زنگل، زنگله، زنگلیچه، ژنگله، ژنگدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زندوان
تصویر زندوان
پیشوای زردشتی، زندخوان، سرودگوی
بلبل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، هزارآوا، زندباف، عندلیب، مرغ خوش خوٰان، هزاران، فتّال، صبح خوٰان، شباهنگ، مرغ سحر، زندلاف، هزار، بوبردک، مرغ چمن، شب خوٰان، زندواف، هزاردستان، بوبرد
فرهنگ فارسی عمید
(وَ فُ)
نیکودان. سخت دانا و آگاه و باخبر
لغت نامه دهخدا
(فِخْ خی را)
به هر سو خمیدن از خواب. (منتهی الارب). نود. نواد. (متن اللغه) (منتهی الارب). رجوع به نود شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهستانی است از بخش کوهمره نودان از شهرستان کازرون و محدود است از شمال به کوه سورمه، از جنوب به ارتفاعات دوان و کتل دختر، از مشرق به کوه چنگ و دهستان دشت ارژن و از مغرب به تنگ چوگان. این دهستان در منطقه ای کوهستانی واقع شده و قسمت شمالی و غربی و مرکزی بخش را در بر گرفته است. رود خانه شاپور از این دهستان سرچشمه می گیرد. هوای آن در شمال و شمال شرقی معتدل و در مغرب گرم است. آب دهستان ازرود خانه شاپور و چشمه سارهای متعدد تأمین می شود. محصول عمده اش غلات و حبوبات و انگور و انجیر و شغل مردم زراعت و باغداری و قالی بافی و گلیم بافی است. دهستان مشتمل بر 18 آبادی است و جمعاً در حدود 5900 تن سکنه دارد. قراء مهم آن عبارتند از دولیران، سنان، گاوکشک، موردک، جکک. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کَ دُ)
گردنه ای است بین کرج و چالوس. تونلی به طول چهار کیلومتر در این گردنه احداث شده است که یکی از آثار عمرانی رضاشاه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
از قرای طبرستان است، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است در میان دریاچۀ اورمیه که بر جزیره ای قرار داشته است. و اما اندر دریای ارمینیه (صحیح اورمیه) یک جزیره است بر او یک ده است آنرا کبودان خوانند جایی با نعمت و مردم بسیار. (حدودالعالم چ ستوده، ص 23). ابی دلف در سفرنامه گوید: کوهی است میان دریاچۀ اورمیه در آن قریه هایی وجوددارد که محل سکونت و توقف دریانوردان و کشتی های دریاچه است. (سفرنامۀ ابودلف در ایران ترجمه ابوالفضل طباطبائی ص 48). پرفسور مینورسکی در توضیح عبارت سفرنامه افزاید: کبوذان (کبودان) نام خود دریاچه است. ولی مسعودی معتقد است که نام دریاچه، از نام قلعۀ قریه گرفته شده است. عبارت ما، به جملۀ مسعودی (کتاب التنبیه ص 75) نزدیک است وی می نویسد: ’و بحیره کبودان... لایتکون ذی روح فیها و هی مضافه الی قریه جزیرهفی وسطها تعرف بکبوذان یسکنها ملاحوا المراکب التی یرکب فیها فی هذه البحیره و تصب الیها انهار کثیره’، در دریاچۀ کبوذان جانداری وجود ندارد و آن ضمیمۀ قریه ای است واقع در میان جزیره ای که کبودان نامیده می شود و ملوانانی که با کشتی در این دریاچه رفت و آمد می کنند در آن قریه سکونت دارند و رودخانه های بسیار بدانجا می ریزد. (تعلیقات مینورسکی بر سفرنامۀ ابودلف در ایران ترجمه ابوالفضل طباطبائی ص 107 و 108)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
صاحب برهان و به تبع او صاحب آنندراج گوید: تخمی باشد که سیاه دانه خوانند. و در فرهنگ جهانگیری نیز سیاه دانه دانسته شده است و در فهرست مخزن الادویه، اسم عربی شاهدانه مذکور گردیده است اما کلمه مصحف کنودان است بمعنی شاهدانه. رجوع به کنودان و کبودانه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ نَوْ / کَ نو نَ / نِ)
کنودان که شاهدانه باشد و آن تخم بنگ است. (برهان) (آنندراج). تخم آن (کنب) که شاهدانه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی). حب الفتیان. (مهذب الاسماء). کنودان. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از انقدان
تصویر انقدان
لاک پشت
فرهنگ لغت هوشیار
عضو عضلانی که دارای الیاف ماهیچه ای قوی و سخت جهت خرد کردن دانه ها و دیگر مواد غذائی پرندگان در مسیر مری پس از چینه دان و قبل از معده اصلی قرار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
چاهی در گورستان زردشتیان که استخوان مرده را پس از خورده شدن گوشت وی توسط لاشخوران در آن اندازند، گورستان زردشتیان، گورستان (مطلقا)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره ّ چتریان که علفی است و پایا میباشد. این گیاه در اکثر صحاری ایران فراوانست. ارتفاعش 2 تا 5، 2 متر و ریشه اش راست و ستبر است ابر کبیر حلتیت انجدان انگوزاکما انگیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهدان
تصویر انهدان
سست آهنگی (آهنگ قصد)
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده انگدان از گیاهان دارویی اشتر غاز گلوپر، نام روستایی است نزدیک کاشان انگدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاودان
تصویر جاودان
همیشه، دایم، هموار، باقی، پیوسته، ابدی، جاویدان، جاودانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژنگدان
تصویر ژنگدان
زنگوله جلاجل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنخدان
تصویر زنخدان
زیر چانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگدان
تصویر زنگدان
زنگله که زنان بر پای بندند جلاجل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آجودان
تصویر آجودان
صاحب منصبی معلوم در نظام - استوار دوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنودانه
تصویر کنودانه
شاهدانه تخم بنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زندوان
تصویر زندوان
سرودگوی، خوش الحان، بلبل، زند خوان زردشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبودان
تصویر کبودان
((کَ))
سیاه دانه
فرهنگ فارسی معین