ظرفی باشد از گل مانند خم بزرگی که غله در آن کنند. و معرب آن کندوج است. (برهان) (آنندراج). آوند گلین فراخ که در آن غله ریخته نگه دارند. (ناظم الاطباء). کندو. (جهانگیری) : ببیند سال قحط سخت درویش توانگر را هم از گندم تهی کندوک و هم خالی ز نان کرسان. حکیم نزاری (از جهانگیری)
ظرفی باشد از گل مانند خم بزرگی که غله در آن کنند. و معرب آن کندوج است. (برهان) (آنندراج). آوند گلین فراخ که در آن غله ریخته نگه دارند. (ناظم الاطباء). کندو. (جهانگیری) : ببیند سال قحط سخت درویش توانگر را هم از گندم تهی کندوک و هم خالی ز نان کرسان. حکیم نزاری (از جهانگیری)
معرب است و آن ظرفی است مانند خم بزرگی که از گل سازند و در آن غله نگاه دارند. (منتهی الارب). ظرف بزرگ گلین که پر از غله کنند و به هندی کوطهی گویند و کندو، کندوک، کندوله نیز گویند. (آنندراج). آوند گلی که در آن غله ریزند. (ناظم الاطباء). کندو. (دهار) : خرمنی باشد ثلث وی به صدقه دادند و ثمن وی برای نفقه و تخم بازگرفتند و خمس باقی از بهر برزیگری بگذاشتند و سبع باقی در کندوج افکندند بیست کسری بماند اصل این خرمن چند بوده است. (یواقیت العلوم ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کندو شود
معرب است و آن ظرفی است مانند خم بزرگی که از گل سازند و در آن غله نگاه دارند. (منتهی الارب). ظرف بزرگ گلین که پر از غله کنند و به هندی کوطهی گویند و کندو، کندوک، کندوله نیز گویند. (آنندراج). آوند گلی که در آن غله ریزند. (ناظم الاطباء). کندو. (دهار) : خرمنی باشد ثلث وی به صدقه دادند و ثمن وی برای نفقه و تخم بازگرفتند و خمس باقی از بهر برزیگری بگذاشتند و سبع باقی در کندوج افکندند بیست کسری بماند اصل این خرمن چند بوده است. (یواقیت العلوم ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کندو شود
آنجا. مقابل ایدون، اینجا. (یادداشت مؤلف) : زان همی خواهی که دائم می خوری تا چون زنان سر ز رعنائی گهی ایدون و گه اندون کنی. ناصرخسرو. و رجوع به آندون و انذون شود
آنجا. مقابل ایدون، اینجا. (یادداشت مؤلف) : زان همی خواهی که دائم می خوری تا چون زنان سر ز رعنائی گهی ایدون و گه اندون کنی. ناصرخسرو. و رجوع به آندون و انذون شود
شهری است (به ناحیت کرمان) میان سیرگان و بم. جایی سردسیرو هوای درست و آبادان و با نعمت بسیار و آبهای روان و مردم بسیار. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 128)
شهری است (به ناحیت کرمان) میان سیرگان و بم. جایی سردسیرو هوای درست و آبادان و با نعمت بسیار و آبهای روان و مردم بسیار. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 128)
یکی از بلاد قدیم آسیای صغیر در ناحیه دریس بوده است، (اعلام تمدن قدیم فوستل دوکلانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی)، یکی از شهرهای باستانی کاری است که مستعمرۀ لاسدمونیها و مختص ونوس بود، (از لاروس)، و رجوع به یسنا ج 1 ص 81 و 82 و 92 شود
یکی از بلاد قدیم آسیای صغیر در ناحیه دریس بوده است، (اعلام تمدن قدیم فوستل دوکلانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی)، یکی از شهرهای باستانی کاری است که مستعمرۀ لاسدمونیها و مختص ونوس بود، (از لاروس)، و رجوع به یسنا ج 1 ص 81 و 82 و 92 شود
منسوب به کنجد. از کنجده کرده. از کنجد. کنجددار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شمس دنیا تو فخر دین منی فخر دنیا تو شمس دین منی گر همه نیکوان ترینه شوند تو کبیتای کنجدین منی. طیان
منسوب به کنجد. از کنجده کرده. از کنجد. کنجددار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شمس دنیا تو فخر دین منی فخر دنیا تو شمس دین منی گر همه نیکوان ترینه شوند تو کبیتای کنجدین منی. طیان
آنجا، مقابل ایدون، اینجا: راه تو زی خیر و شرّ هر دو گشاده ست خواهی ایدون گرای و خواهی آندون، ناصرخسرو، ، بدانسوی، بدان جهت: خواسته چونان دهد که گوئی بستد روی گه ایدون کند ز شرم گه آندون، فرخی، ، چنان، مقابل ایدون، چنین، صاحب فرهنگ منظومه گفته است: مثل آندون چنان، چنین ایدون آگه آژیر بودن از چه و چون، ، آنگاه، آن زمان، آن دم، (جهانگیری)
آنجا، مقابل ایدون، اینجا: راه تو زی خیر و شرّْ هر دو گشاده ست خواهی ایدون گرای و خواهی آندون، ناصرخسرو، ، بدانسوی، بدان جهت: خواسته چونان دهد که گوئی بستد روی گه ایدون کند ز شرم گه آندون، فرخی، ، چنان، مقابل ایدون، چنین، صاحب فرهنگ منظومه گفته است: مثل آندون چنان، چنین ایدون آگه آژیر بودن از چه و چون، ، آنگاه، آن زمان، آن دم، (جهانگیری)
ظرفی گلین مانند خمی بزرگ که آنرا پر از غله کنند کندوج: از تو دارم هر چه در خانه خنور وز تو دارم نیز گندم در کنور. (رودکی)، ظرفی یا جعبه ای چوبین یا حصیری که برای نگهداری زنبور های عسل و عسل گرفتن از آنها سازند. یا نیلگون کندو. آسمان: زین فاحشه گنده پیر زاینده بنشسته میان نیلگون کندو. (ناصر خسرو)
ظرفی گلین مانند خمی بزرگ که آنرا پر از غله کنند کندوج: از تو دارم هر چه در خانه خنور وز تو دارم نیز گندم در کنور. (رودکی)، ظرفی یا جعبه ای چوبین یا حصیری که برای نگهداری زنبور های عسل و عسل گرفتن از آنها سازند. یا نیلگون کندو. آسمان: زین فاحشه گنده پیر زاینده بنشسته میان نیلگون کندو. (ناصر خسرو)