جدول جو
جدول جو

معنی کنسولگری - جستجوی لغت در جدول جو

کنسولگری
(کُ گَ)
اداره ای که کنسول یا کارمندانش در آن به کار مشغولند. قنسولگری. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کنسول (معنی اول) شود
لغت نامه دهخدا
کنسولگری
اداره که کنسول و کارمندانش در آن بکار مشغولند، قنسولگری
تصویری از کنسولگری
تصویر کنسولگری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنسول گری
تصویر کنسول گری
اداره یا محل کار کنسول
فرهنگ فارسی عمید
(قُ گَ)
رجوع به کنسولگری شود
لغت نامه دهخدا
(قُنْ گَ)
قونسولخانه. محل کار قنسول. رجوع به کنسول و مشتقات آن شود
لغت نامه دهخدا
(کِسْ وَ گَ)
پوشیدن، ترجمه. (ناظم الاطباء).
- کسوتگری کردن، ترجمه کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کنسول گری
تصویر کنسول گری
اداره ای که کنسول با کارمند انش در آن بکار مشغولند قنسول گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قونسولگری
تصویر قونسولگری
قونسولخانه: شول ژفسکی صاحب نایب و مترجم قونسولگری (روس در رشت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنسول گری
تصویر کنسول گری
((~. گَ))
اداره یا محل کار کنسول
فرهنگ فارسی معین