جدول جو
جدول جو

معنی کنزق - جستجوی لغت در جدول جو

کنزق
(کَ زَ نَ)
دهی از دهستان ایردموسی است که در بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است و 1131 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنز
تصویر کنز
گنج، خزینۀ سیم و زر، پول های طلا و نقره یا جواهر که در جایی پنهان کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنز
تصویر کنز
کاناز، قسمت انتهایی خوشۀ خرما که به شاخه چسبیده است، کناز
فرهنگ فارسی عمید
(نُ زُ)
نزق. (فرهنگ نظام). و در فرهنگ خطی نیز ’نزق، خفّت و طیش و شتاب و چستی باشد و به ضمتین مثله’. اما در فرهنگهای معتبر عربی به دسترس ما نزق و نزوق ضبط کرده اند. رجوع به نزق و نزوق شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
کازه. قریه ای است در مرو. (انساب سمعانی ورق 471 الف)
لغت نامه دهخدا
(کُ نِ)
دهی از دهستان رودمات است که در بخش مرکزی شهرستان مرند واقع است و 323 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
عاقل و دانا و فیلسوف. (ناظم الاطباء). عاقل و دانا و ذوفنون. (لسان العجم شعوری ج 2 ص 230) ، گیاه و گلی که به خودی خود روید. گیاه خودرو. (ناظم الاطباء) (از لسان العجم شعوری ج 2 ص 230)
لغت نامه دهخدا
(نَ زِ)
سبک. خفیف. (ناظم الاطباء). آنکه هنگام غضب به هیجان درآید و سبکی کند. (از اقرب الموارد). صفت است ازنزق. رجوع به نزق شود، نزق الحقاق،خصومت کننده در چیزهای ادنی و ریزه. (منتهی الارب). خصومت کننده در چیزهای پست و بیهوده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ نُ)
جمع واژۀ کناز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به کناز شود
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ)
بن و بیخ خوشۀ خرما یعنی جایی که به درخت چسبیده است. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). کاناز و کناز. (انجمن آرا). کاناز و کناز، یعنی بن خوشۀ خرما. (فرهنگ رشیدی). کاناز. (اوبهی)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
گنج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و فی الحدیث: کل مال لاتودّی زکوته فهو کنز. (منتهی الارب) (آنندراج). گنج و خزانه. (غیاث). ج، کنوز. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). مال قرار داده شده در خاک. (از تعریفات جرجانی) (از اقرب الموارد) ، زر و سیم، آنچه بدان مال را نگاه دارند و فراهم آورند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ حَ)
گنج نهادن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (از ناظم الاطباء). جمع کردن و برگزیدن و در خاک کردن مال را. (از اقرب الموارد) ، خلانیدن نیزه در زمین، فروبردن هر چیز در آوند یا در زمین، درودن خرما را و گنجینه نهادن بهر سرما. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته گنج، گنجه بن و بیخ خوشه خرما آنجا که بدرخت چسبیده. گنج گنجینه. یا کنز مخفی. هویت احدیت است که مکنون در غیب است و هو بطن کل ما بطن
فرهنگ لغت هوشیار
لبالب شدن آبگیر لبالب شدن آوند، سبکی چستی خفت سبکی، شتاب چستی، جمع نزقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنزا
تصویر کنزا
عاقل و دانا و فیلسوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزق
تصویر نزق
((نَ زْ یا نُ زُ))
خفت، سبکی، شتاب، چستی، جمع نزقات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنز
تصویر کنز
((کَ نْ))
گنج، اندوخته، جمع کنوز
فرهنگ فارسی معین
دفینه، گنج، گنجینه
فرهنگ واژه مترادف متضاد