- کنزا
- عاقل و دانا و فیلسوف
معنی کنزا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
صابون
فیلسوف، حکیم، کاهن، گندا، کنداگر
کاناز، قسمت انتهایی خوشۀ خرما که به شاخه چسبیده است، کنز
فرانسوی پیکار رزم کشمکش
آگنده گوشت سخت اندام: مرد از ریشه پارسی گنجگر گنج اندوز بن و بیخ خوشه خرما
فاعل
زمین، مرز، کنار، کناره
کننده، عامل، فاعل
کننده، عامل، فاعل
کاناز، قسمت انتهایی خوشۀ خرما که به شاخه چسبیده است، کناز
پارسی تازی گشته گنج، گنجه بن و بیخ خوشه خرما آنجا که بدرخت چسبیده. گنج گنجینه. یا کنز مخفی. هویت احدیت است که مکنون در غیب است و هو بطن کل ما بطن
کننده، فاعل عامل: اگر اندر ذات وی بود وی پذیرا بودی نه کنا
نازا، عقیم، سترون
گنج، خزینۀ سیم و زر، پول های طلا و نقره یا جواهر که در جایی پنهان کرده باشند