جدول جو
جدول جو

معنی کنر - جستجوی لغت در جدول جو

کنر
(کَ نَ)
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل کنار پارسی دانسته و آن را حاشیۀ شال کشمیر معنی کرده است. و رجوع به دزی ج 2 ص 492 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کندر
تصویر کندر
(پسرانه)
صمغی خوشبو، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان تورانی سپاه ارجاسپ وزیر لهراسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کبر
تصویر کبر
خفتان، نوعی جامۀ کژآگند که هنگام جنگ بر تن می کردند، گپر، گبر، قزاگند، تجفاف، برای مثال یکی کبر پوشید زال دلیر / به جنگ اندر آمد به کردار شیر (فردوسی - ۱/۳۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کند
تصویر کند
مقابل تند، دارای حرکت آهسته و آرام
مقابل تیز، فاقد برندگی
کنده
شجاع، دلیر، پهلوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنج
تصویر کنج
گوشه، زاویه، چین و شکن، چروک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبر
تصویر کبر
بزرگی، بزرگ سالی، مقابل صغر، در فقه سن بلوغ که در دختران نه سالگی و در پسران پانزده سالگی است
کبر سن: سال خوردگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرنر
تصویر کرنر
گوشه، در ورزش فوتبال گوشۀ زمین بازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبر
تصویر کبر
بزرگ منشی، خودخواهی، خودنمایی، نخوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنف
تصویر کنف
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، توشدان، حرزدان، راویه، جراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنا
تصویر کنا
زمین، مرز، کنار، کناره
کننده، عامل، فاعل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کندر
تصویر کندر
صمغی سفید، نرم، خوش بو و شیرین که از درختی خاردار شبیه درخت مورد گرفته می شود و هنگام سوختن بوی خوشی می پراکند و در دندان پزشکی جهت قالب گیری دندان به کار می رفته، بستج، رماس، مصطکی، بستخ، رماست، کندر رومی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنر
تصویر فنر
وسیله ای فلزی به شکل تیغه، نوار یا میلۀ پیچیده شده که قوۀ ارتجاعی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکر
تصویر نکر
دها، زیرکی، امر منکر، زشت و بد، کار دشوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کند
تصویر کند
قند
جراحت، گودال
پسوند متصل به واژه به معنای کنده شده مثلاً آبکند،
کند و کاو: کنایه از کندن و کاویدن، کنایه از تفحص، تجسس
کند و کوب: کندن و کوبیدن، آشوب، تشویش، اضطراب، برای مثال نه گفت اندر او کار کردی نه چوب / شب و روز از او خانه در کند و کوب (سعدی۱ - ۱۲۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرن
تصویر کرن
کرند، اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد، کرنگ، کورنگ، کران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنز
تصویر کنز
کاناز، قسمت انتهایی خوشۀ خرما که به شاخه چسبیده است، کناز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتر
تصویر کتر
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، پل کش، گراز، بنکن، بنگن، فه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبر
تصویر کبر
درختچه ای خاردار، با برگ های پهن و گل های سفید که مصرف دارویی دارد و از غنچۀ آن ترشی تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفر
تصویر کفر
مقابل ایمان، بی دینی، کنایه از سخن کفرآمیز یا حاکی از کفر مثلاً کفر نگو، ناسپاسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کدر
تصویر کدر
تیره شدن، تیرگی، تاریکی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ کَنْ نِ)
ستبر و زشت پیکر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بزرگ عمامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عمامۀ بزرگ بسته. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
والنتین. ادیب فرانسوی که در پاریس متولدشد و در همانجا درگذشت (1603- 1675 میلادی). او در خانه خود اولین بار نخستین اعضای آکادمی فرانسه را گردهم آورد. و در سال 1635 میلادی آنگاه که این جمعیت به وسیلۀ نامه هایی تشکیلات خود را اعلام داشت کنرار به سردبیری دائمی آکادمی فرانسه انتخاب گردید. او همچنین مشاور محرمانۀ پادشاه هم بود. او در ایام حیاتش فقطبه خواندن متون و استخراج آنها پرداخت و تقریباً چیزی انتشار نداد. از او نامه ها و خاطراتی باقی ماند نوشته های او در چهل و دو مجلد در کتاب خانه آرسنال محفوظ ماند. ’بوالو’ در بارۀ وی گفته: ’من سکوت احتیاطآمیز کنرار را سرمشق خود قرار می دهم’. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
کنراد ویکتور. (1610- 1680 میلادی) از پزشکان نامور آلمان بود که در علم تشریح به اکتشافات مهمی نائل آمد
لغت نامه دهخدا
تصویری از زنر
تصویر زنر
کستی نهادن، پر کردن آوند را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انر
تصویر انر
زشت بد مهیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنر
تصویر خنر
جمع خانر، دوستان ناب یاران یکدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنر
تصویر سنر
بدخوئی، سرکشی، خودسری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنا
تصویر کنا
فاعل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنار
تصویر کنار
جنب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنس
تصویر کنس
خسیس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنش
تصویر کنش
عمل، فعل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کار
تصویر کار
تکلیف، اکت، عمل، شغل، اپراسیون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کسر
تصویر کسر
بخش، برداشتها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کفر
تصویر کفر
بی خدایی، خدا نشناسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کند
تصویر کند
قند
فرهنگ واژه فارسی سره