معرب است و آن ظرفی است مانند خم بزرگی که از گل سازند و در آن غله نگاه دارند. (منتهی الارب). ظرف بزرگ گلین که پر از غله کنند و به هندی کوطهی گویند و کندو، کندوک، کندوله نیز گویند. (آنندراج). آوند گلی که در آن غله ریزند. (ناظم الاطباء). کندو. (دهار) : خرمنی باشد ثلث وی به صدقه دادند و ثمن وی برای نفقه و تخم بازگرفتند و خمس باقی از بهر برزیگری بگذاشتند و سبع باقی در کندوج افکندند بیست کسری بماند اصل این خرمن چند بوده است. (یواقیت العلوم ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کندو شود
معرب است و آن ظرفی است مانند خم بزرگی که از گل سازند و در آن غله نگاه دارند. (منتهی الارب). ظرف بزرگ گلین که پر از غله کنند و به هندی کوطهی گویند و کندو، کندوک، کندوله نیز گویند. (آنندراج). آوند گلی که در آن غله ریزند. (ناظم الاطباء). کندو. (دهار) : خرمنی باشد ثلث وی به صدقه دادند و ثمن وی برای نفقه و تخم بازگرفتند و خمس باقی از بهر برزیگری بگذاشتند و سبع باقی در کندوج افکندند بیست کسری بماند اصل این خرمن چند بوده است. (یواقیت العلوم ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کندو شود
بطی ءالسیر. مقابل تندرو. دیررو. گران رو. آنکه کندرفتار بود. آنکه در کارها بطی ٔ بود: بشد بخت ایرانیان کندرو شد آن دادگستر جهاندیده زو. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 281). چو جمشید را بخت شد کندرو به تنگ آوریدش جهاندار نو. فردوسی. کرا بخت خواهد شدن کندرو سر نیزۀ او شود خار و خو. فردوسی. رخش با او لاغر و شبدیز با او کندرو ورد با او ارجل و یحموم با او اژکهن. منوچهری
بطی ءالسیر. مقابل تندرو. دیررو. گران رو. آنکه کندرفتار بود. آنکه در کارها بطی ٔ بود: بشد بخت ایرانیان کندرو شد آن دادگستر جهاندیده زو. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 281). چو جمشید را بخت شد کندرو به تنگ آوریدش جهاندار نو. فردوسی. کرا بخت خواهد شدن کندرو سر نیزۀ او شود خار و خو. فردوسی. رخش با او لاغر و شبدیز با او کندرو ورد با او ارجل و یحموم با او اژکهن. منوچهری
مصطکی. (برهان) (رشیدی) (جهانگیری). کندر. (آنندراج) (انجمن آرا). اسم هندی کندر است. (فهرست مخزن الادویه) : به غلمۀ طبقات طبق زنان سرای به آبگینه و مازو و کندرو و گلاب. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 55). وقت انداختن بخور کندرو در آتش. (ترجمه دیاتسارون ص 8). این کندرو به رنگ نداند ز کهربا و آن زهر را به طعم نداند ز زنجبیل. مولانا مطهر (از فرهنگ رشیدی). رجوع به کندر شود
مصطکی. (برهان) (رشیدی) (جهانگیری). کندر. (آنندراج) (انجمن آرا). اسم هندی کندر است. (فهرست مخزن الادویه) : به غلمۀ طبقات طبق زنان سرای به آبگینه و مازو و کندرو و گلاب. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 55). وقت انداختن بخور کندرو در آتش. (ترجمه دیاتسارون ص 8). این کندرو به رنگ نداند ز کهربا و آن زهر را به طعم نداند ز زنجبیل. مولانا مطهر (از فرهنگ رشیدی). رجوع به کندر شود
یونانی تازی گشته جو رومی از گیاهان گیاهی است از تیره گندمیان که در زمینهای کم قوت و بدون کود کاشته میشود. این گیاه که گندم غلافی نیز نامیده میشود برخلاف گندم معمولی دارای جلد یا غلاف است و باسانی نیز از غلافش بیرون نمیاید و بمناسبت داشتن این غلاف آنرا جورومی نیز گویند خندراوس شعیر الرومی علس جو رومی
یونانی تازی گشته جو رومی از گیاهان گیاهی است از تیره گندمیان که در زمینهای کم قوت و بدون کود کاشته میشود. این گیاه که گندم غلافی نیز نامیده میشود برخلاف گندم معمولی دارای جلد یا غلاف است و باسانی نیز از غلافش بیرون نمیاید و بمناسبت داشتن این غلاف آنرا جورومی نیز گویند خندراوس شعیر الرومی علس جو رومی
ظرفی گلین مانند خمی بزرگ که آنرا پر از غله کنند کندوج: از تو دارم هر چه در خانه خنور وز تو دارم نیز گندم در کنور. (رودکی)، ظرفی یا جعبه ای چوبین یا حصیری که برای نگهداری زنبور های عسل و عسل گرفتن از آنها سازند. یا نیلگون کندو. آسمان: زین فاحشه گنده پیر زاینده بنشسته میان نیلگون کندو. (ناصر خسرو)
ظرفی گلین مانند خمی بزرگ که آنرا پر از غله کنند کندوج: از تو دارم هر چه در خانه خنور وز تو دارم نیز گندم در کنور. (رودکی)، ظرفی یا جعبه ای چوبین یا حصیری که برای نگهداری زنبور های عسل و عسل گرفتن از آنها سازند. یا نیلگون کندو. آسمان: زین فاحشه گنده پیر زاینده بنشسته میان نیلگون کندو. (ناصر خسرو)