جدول جو
جدول جو

معنی کندرو - جستجوی لغت در جدول جو

کندرو
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پیشکار ضحاک
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
فرهنگ نامهای ایرانی
کندرو
ویژگی انسان یا حیوانی که آهسته و آرام حرکت می کند
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
فرهنگ فارسی عمید
کندرو
(تَ شُ)
بطی ءالسیر. مقابل تندرو. دیررو. گران رو. آنکه کندرفتار بود. آنکه در کارها بطی ٔ بود:
بشد بخت ایرانیان کندرو
شد آن دادگستر جهاندیده زو.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 281).
چو جمشید را بخت شد کندرو
به تنگ آوریدش جهاندار نو.
فردوسی.
کرا بخت خواهد شدن کندرو
سر نیزۀ او شود خار و خو.
فردوسی.
رخش با او لاغر و شبدیز با او کندرو
ورد با او ارجل و یحموم با او اژکهن.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
کندرو
(کُ)
مصطکی. (برهان) (رشیدی) (جهانگیری). کندر. (آنندراج) (انجمن آرا). اسم هندی کندر است. (فهرست مخزن الادویه) :
به غلمۀ طبقات طبق زنان سرای
به آبگینه و مازو و کندرو و گلاب.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 55).
وقت انداختن بخور کندرو در آتش. (ترجمه دیاتسارون ص 8).
این کندرو به رنگ نداند ز کهربا
و آن زهر را به طعم نداند ز زنجبیل.
مولانا مطهر (از فرهنگ رشیدی).
رجوع به کندر شود
لغت نامه دهخدا
کندرو
(کُ رَ)
نام وزیر ضحاک. (برهان) (رشیدی) (جهانگیری) (آنندراج) (انجمن آرا) (از فهرست ولف) :
ورا کندرو خواندندی به نام
به کندی زدی پیش بیداد گام.
فردوسی.
سخنها چو بشنید زو کندرو
بکرد آنچه گفتش جهاندار نو.
فردوسی.
به کاخ اندر آمد روان کندرو
به ایوان یکی تاجور دیدنو.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
کندرو
آنکه در کارها کند رفتار کند، دیررو، آهسته رو
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
فرهنگ لغت هوشیار
کندرو
بطی ء، بطی ء السیر
متضاد: تندرو، سریع السیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کندرو
الجمرة الخبيثة
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به عربی
کندرو
Slowmoving
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کندرو
à mouvement lent
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کندرو
เคลื่อนที่ช้า
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به تایلندی
کندرو
سست چلنے والا
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به اردو
کندرو
ধীর গতিতে চলা
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به بنگالی
کندرو
yavaş hareket eden
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
کندرو
inayoenda polepole
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به سواحیلی
کندرو
de movimento lento
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کندرو
遅い動き
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کندرو
נע לזמן רב
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به عبری
کندرو
느리게 움직이는
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به کره ای
کندرو
bergerak lambat
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
کندرو
धीमा चलता हुआ
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به هندی
کندرو
langzaam bewegend
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به هلندی
کندرو
a movimento lento
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کندرو
de movimiento lento
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کندرو
повільно рухається
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کندرو
медленно движущийся
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به روسی
کندرو
powoli poruszający się
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به لهستانی
کندرو
langsam bewegend
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به آلمانی
کندرو
缓慢移动的
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنسرو
تصویر کنسرو
خوراک آماده که در قوطی سربستۀ فاقد هوا نگه داری می شود
فرهنگ فارسی عمید
(کُ دَ)
کندروز. کندوی زنبور عسل. (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 276) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان مهرانروداست که در بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع است و 848 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
زمین پشته پشته. (برهان) (رشیدی) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شیب دار. (از فهرست ولف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تندرو
تصویر تندرو
چالاک و سریع السیر، زشت، ناخوش و خشمناک
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته جو رومی از گیاهان گیاهی است از تیره گندمیان که در زمینهای کم قوت و بدون کود کاشته میشود. این گیاه که گندم غلافی نیز نامیده میشود برخلاف گندم معمولی دارای جلد یا غلاف است و باسانی نیز از غلافش بیرون نمیاید و بمناسبت داشتن این غلاف آنرا جورومی نیز گویند خندراوس شعیر الرومی علس جو رومی
فرهنگ لغت هوشیار