جدول جو
جدول جو

معنی کند - جستجوی لغت در جدول جو

کند
قند
تصویری از کند
تصویر کند
فرهنگ واژه فارسی سره
کند
مقابل تند، دارای حرکت آهسته و آرام
مقابل تیز، فاقد برندگی
کنده
شجاع، دلیر، پهلوان
تصویری از کند
تصویر کند
فرهنگ فارسی عمید
کند
قند
جراحت، گودال
پسوند متصل به واژه به معنای کنده شده مثلاً آبکند،
کند و کاو: کنایه از کندن و کاویدن، کنایه از تفحص، تجسس
کند و کوب: کندن و کوبیدن، آشوب، تشویش، اضطراب، برای مثال نه گفت اندر او کار کردی نه چوب / شب و روز از او خانه در کند و کوب (سعدی۱ - ۱۲۴)
تصویری از کند
تصویر کند
فرهنگ فارسی عمید
کند
تیغی که دم آن تیز نباشد و چیزی را به سختی ببرد
تصویری از کند
تصویر کند
فرهنگ لغت هوشیار
کند
محل و موضع و قریه و شهر و آن به صورت پسوند در اسامی امکنه ماوراءالنهر دیده می شود، اوزکند، در ترکیبات به معنی «کنده» آید
فرهنگ فارسی معین
کند
گریز
تصویری از کند
تصویر کند
فرهنگ فارسی معین
کند
((کَ))
جراحت، ریش
تصویری از کند
تصویر کند
فرهنگ فارسی معین
کند
((کُ))
مقابل تیز و تند، کودن و نادان، دلیر و پهلوان
تصویری از کند
تصویر کند
فرهنگ فارسی معین
کند
کنده و چوب ستبری که بر پای اسیران و مجرمان می بستند
تصویری از کند
تصویر کند
فرهنگ فارسی معین
کند
Blunt, Obtuse, Plodding, Slow, Laggardly, Sluggish
تصویری از کند
تصویر کند
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کند
cego, vagarosamente, obtuso, lento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کند
stumpf, träge, langsam
دیکشنری فارسی به آلمانی
کند
tępy, powolnie, powolny
دیکشنری فارسی به لهستانی
کند
тупой , медлительно , медленный
دیکشنری فارسی به روسی
کند
тупий , повільно , повільний , повільний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کند
romo, tardíamente, obtuso, lento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کند
émoussé, lentement, obtus, lent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کند
smussato, pigramente, ottuso, lento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کند
bot, traag, langzaam
دیکشنری فارسی به هلندی
کند
कुंद , सुस्त रूप से , मंदबुद्धि , धीमा
دیکشنری فارسی به هندی
کند
tumpul, dengan lambat, lambat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
کند
غامضٌ , ببطءٍ , كليل , بطيءٌ
دیکشنری فارسی به عربی
کند
둔한 , 느리게 , 느린
دیکشنری فارسی به کره ای
کند
כבד , באיטיות , קֵהֶה , איטי , איטי
دیکشنری فارسی به عبری
کند
钝的 , 迟缓地 , 迟钝的 , 缓慢的 , 慢的
دیکشنری فارسی به چینی
کند
鈍い , のろのろと , 鈍い , 遅い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کند
kör, ağır bir şekilde, aptal, yavaş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
کند
kiziwi, kwa polepole, butu, polepole
دیکشنری فارسی به سواحیلی
کند
ทู่ , อย่างล่าช้า , ทื่อ , ช้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
کند
মূঢ় , ধীরগতিতে , বোকা , ধীর
دیکشنری فارسی به بنگالی
کند
کند , سستی سے , کند ذہن , سست
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کندا
تصویر کندا
فیلسوف، حکیم، کاهن، گندا، کنداگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کندا
تصویر کندا
((کَ یا کُ))
دانا، حکیم، فیلسوف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکند
تصویر مکند
جذر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زکند
تصویر زکند
کاسه سفالی
فرهنگ لغت هوشیار