قند جراحت، گودال پسوند متصل به واژه به معنای کنده شده مثلاً آبکند، کند و کاو: کنایه از کندن و کاویدن، کنایه از تفحص، تجسس کند و کوب: کندن و کوبیدن، آشوب، تشویش، اضطراب، برای مثال نه گفت اندر او کار کردی نه چوب / شب و روز از او خانه در کند و کوب (سعدی۱ - ۱۲۴)
قند جراحت، گودال پسوند متصل به واژه به معنای کنده شده مثلاً آبکند، کند و کاو: کنایه از کندن و کاویدن، کنایه از تفحص، تجسس کند و کوب: کندن و کوبیدن، آشوب، تشویش، اضطراب، برای مِثال نه گفت اندر او کار کردی نه چوب / شب و روز از او خانه در کند و کوب (سعدی۱ - ۱۲۴)
از نواحی خجند است و به ’کند بادام’ معروف است به سبب فراوانی بادام آن که پوستۀ نازک دارد و با مالیدن دست مقشرشود. (از معجم البلدان). نام دهی است در ماوراءالنهر بر طریق کاشغر که بادام خوب از آنجا آورند. (برهان) (ناظم الاطباء). نام دهی است از خجند. (غیاث). دهی است از ده های خجند در راه کاشغر که بادام خوب در آن می شود کند بادام گویند. (فرهنگ رشیدی). دهی در راه کاشغر که بادام او مشهور است. (جهانگیری). یا کند بادام، از نواحی خجند است و معنای آن قریهاللوز است چه لوز (بادام) ، بدان جای بسیار بود. (مراصد از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و از آنجاست سدیدالدین عمیدالملک کندی، ممدوح سوزنی. (یادداشت ایضاً) : سدیدالدین عمیدالملک کندی که شاخ نخل بخل از بیخ کندی. سوزنی. تو مغز کند بادامی و مادام به مغز آرد بها بادام کندی. سوزنی (از یادداشت ایضاً). بادام دو چشم تو به عیاری و شوخی. صدبار به هرلحظه در کند شکسته. سوزنی (از یادداشت ایضاً). نی چو دو چشم تو است گر بکنی نیم خیز زیر دو مشکین کمان نقش دو بادام کند. سوزنی (از یادداشت ایضاً). رجوع به کند بادام شود
از نواحی خجند است و به ’کند بادام’ معروف است به سبب فراوانی بادام آن که پوستۀ نازک دارد و با مالیدن دست مقشرشود. (از معجم البلدان). نام دهی است در ماوراءالنهر بر طریق کاشغر که بادام خوب از آنجا آورند. (برهان) (ناظم الاطباء). نام دهی است از خجند. (غیاث). دهی است از ده های خجند در راه کاشغر که بادام خوب در آن می شود کند بادام گویند. (فرهنگ رشیدی). دهی در راه کاشغر که بادام او مشهور است. (جهانگیری). یا کند بادام، از نواحی خجند است و معنای آن قریهاللوز است چه لوز (بادام) ، بدان جای بسیار بود. (مراصد از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و از آنجاست سدیدالدین عمیدالملک کندی، ممدوح سوزنی. (یادداشت ایضاً) : سدیدالدین عمیدالملک کندی که شاخ نخل بخل از بیخ کندی. سوزنی. تو مغز کند بادامی و مادام به مغز آرد بها بادام کندی. سوزنی (از یادداشت ایضاً). بادام دو چشم تو به عیاری و شوخی. صدبار به هرلحظه در کند شکسته. سوزنی (از یادداشت ایضاً). نی چو دو چشم تو است گر بکنی نیم خیز زیر دو مشکین کمان نقش دو بادام کند. سوزنی (از یادداشت ایضاً). رجوع به کند بادام شود