- کنجکاو
کسی که در جایی یا در امری تفحص و کاوش می کند
معنی کنجکاو - جستجوی لغت در جدول جو
- کنجکاو (تَ)
کنجکاونده. جساس. تفحص کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه کنجکاوی کند. متفحص. غوررس. (فرهنگ فارسی معین) :
ای بسا گنج آکنان کنجکاو
کان خیال اندیش را شد ریش گاو.
مولوی.
روستائی شد در آخر سوی گاو
گاو را می جست شب آن کنجکاو.
مولوی.
رجوع به مادۀ بعد شود
ای بسا گنج آکنان کنجکاو
کان خیال اندیش را شد ریش گاو.
مولوی.
روستائی شد در آخر سوی گاو
گاو را می جست شب آن کنجکاو.
مولوی.
رجوع به مادۀ بعد شود
- کنجکاو
آنکه کنجکاوی کند متفحص غوررس: روستایی شد در آخر سوی گاو گاو را میجست شب آن کنجکاو. (مثنوی)
- کنجکاو ((کُ))
کاوش کننده، جستجوکننده
- کنجکاو
خرده بین، دقیق، فضول، متتبع، متجسس، متفحص
- کنجکاو
فضوليٌّ
- کنجکاو
Curious, Intrigued, Inquisitive
- کنجکاو
curieux, intrigué
- کنجکاو
mdadisi, mwenye shauku, na hamu
- کنجکاو
تجسس کرنے والا , تجسس کرنے والا
- کنجکاو
কৌতূহলী , কৌতূহলী , কৌতূহলী
- کنجکاو
ขี้สงสัย , ขี้สงสัย , อยากรู้อยากเห็น
- کنجکاو
好奇的
- کنجکاو
meraklı
- کنجکاو
好奇な , 好奇心旺盛な , 興味を持った
- کنجکاو
סקרן , סקרן
- کنجکاو
호기심이 많은 , 호기심 많은 , 호기심이 있는
- کنجکاو
penasaran, ingin tahu
- کنجکاو
जिज्ञासु
- کنجکاو
nieuwsgierig, geïntrigeerd
- کنجکاو
curioso, intrigato
- کنجکاو
curioso, inquisitivo, intrigado
- کنجکاو
допитливий , зацікавлений
- کنجکاو
любопытный , любознательный , заинтригованный
- کنجکاو
ciekawski, dociekliwy, zaintrygowany
- کنجکاو
neugierig, interessiert
- کنجکاو
curioso, inquisitivo, intrigado
