جدول جو
جدول جو

معنی کنجدکار - جستجوی لغت در جدول جو

کنجدکار(کُ جَ رُ)
دهی از دهستان زیلایی است که در بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
کسی که در جایی یا در امری تفحص و کاوش می کند
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
که کار کند کند. بطی ءالانتقال. بطی ٔالعمل. مقابل تندکار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نام نوایی و صوتی است از موسیقی. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری) (شعوری ج 2 ص 297). این بیت را از منوچهری دامغانی شاهد آورده اند:
دو گوشت همیشه سوی گنجدار
دو چشمت همیشه سوی اهوران.
’فرهنگ نظام’ ولی این بیت در دیوان چ کازیمیرسکی (ص 100) و چ دبیرسیاقی (ص 62) بدین صورت آمده و اصح است:
دو گوشت همیشه سوی گنج گاو
دو چشمت همیشه سوی احوران.
(حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کنجکاونده. جساس. تفحص کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه کنجکاوی کند. متفحص. غوررس. (فرهنگ فارسی معین) :
ای بسا گنج آکنان کنجکاو
کان خیال اندیش را شد ریش گاو.
مولوی.
روستائی شد در آخر سوی گاو
گاو را می جست شب آن کنجکاو.
مولوی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
قسمی از کفش و پااوزار. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
سریعالعمل. مقابل کندکار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(چُ)
خزینه دار. (شعوری ج 2 ص 2972). خزانه دار. (ناظم الاطباء) ، صاحب گنج. متمول. غنی:
همه کدخدایند مزدور کیست
همه گنج دارند گنجور کیست ؟
فردوسی.
سر گنجداران پر از بیم گشت
ستمکاره را دل به دو نیم گشت.
فردوسی.
گنجداران فزون ز حد شمار
گنج بر گنج ساختند نثار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کُ جِ)
قصبه ای است از دهستان جلگه که در بخش مرکزی شهرستان گلپایگان واقع است و 3337 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
صفت کندکار. (دهخدا). عمل کندکار. رجوع به کندکار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کردکار
تصویر کردکار
عامل فاعل کننده: (ز گرد ش شود گرد گی آشکار نشانست پس کرده بر کردکار) (گرشا)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه کنجکاوی کند متفحص غوررس: روستایی شد در آخر سوی گاو گاو را میجست شب آن کنجکاو. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
((کُ))
کاوش کننده، جستجوکننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
فضوليٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
Curious, Intrigued, Inquisitive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
curieux, intrigué
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
好奇な , 好奇心旺盛な , 興味を持った
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
تجسس کرنے والا , تجسس کرنے والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
কৌতূহলী , কৌতূহলী , কৌতূহলী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
ขี้สงสัย , ขี้สงสัย , อยากรู้อยากเห็น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
mdadisi, mwenye shauku, na hamu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
meraklı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
סקרן , סקרן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
好奇的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
curioso, inquisitivo, intrigado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
호기심이 많은 , 호기심 많은 , 호기심이 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
penasaran, ingin tahu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
जिज्ञासु
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
curioso, intrigato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
curioso, inquisitivo, intrigado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
допитливий , зацікавлений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
любопытный , любознательный , заинтригованный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
ciekawski, dociekliwy, zaintrygowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
neugierig, interessiert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کنجکاو
تصویر کنجکاو
nieuwsgierig, geïntrigeerd
دیکشنری فارسی به هلندی