جدول جو
جدول جو

معنی کنجد - جستجوی لغت در جدول جو

کنجد
دانۀ روغنی کوچکی که از آن روغن گرفته می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با گل های سفید یا قرمز
تصویری از کنجد
تصویر کنجد
فرهنگ فارسی عمید
کنجد
تخمی است معروف که از آن روغن گیرند
تصویری از کنجد
تصویر کنجد
فرهنگ لغت هوشیار
کنجد
((کُ جِ))
از گیاهان دو لپه ای روغنی است که از دانه آن روغن گرفته می شود و در صنایع مختلف از جمله صابون سازی مصرف می شود
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنجده
تصویر کنجده
از صمغ های سقزی به رنگ سرخ، زرد یا سفید با طعم تلخ که از برخی درختان و درختچه ها به دست می آید و در معالجۀ بیماری های درد مفاصل، عرق النسا و کرم معده مفید است، انزروت، انجروت، کنجیده، بارزد، بیرزد، بیرزه، بریزه، زنجرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنجده
تصویر کنجده
کلفه ای که برروی آدمی بهم رسد، خال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنجدک
تصویر کنجدک
کلفه ای که برروی آدمی بهم رسد، خال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناد
تصویر کناد
اکسیر
فرهنگ واژه فارسی سره
درختی است از تیره سنجدها که نزدیک به تیره زیتونیان میباشد. درختی است کوتاه و پر خار و برگهاش شبیه برگ بید و گلهایش خوشه یی سفید یا زرد و بسیار خوشبوست. میوه اش فندقه و دارای میانبر خوراکی و آردی نسبتا شیرین است. درخت سنجد در ایران خودروست و چون میوه اش مطبوع است در اکثر باغها آنرا کشت میدهند و میوه های با پوست قرمز یا زرد نسبتا درشت ماکول از آن حاصل میکنند. درون میوه سنجد هسته درازی شبیه هسته خرما موجود است بل ضرع الکلبه زقوم پستانک غبیده بادام نقد چوب دانه سرین کوچک. یا سنجد تلخ. درختی است از تیره سماقیان که داری گلهای بنفش و معطر میباشد و میوه آن دارای پوست سمی است. منشا این درخت را نواحی شرقی هندوستان و ایران ذکر کرده اند ولی امروز در اکثر نقاط آسیا و جنوب اروپا و شمال افریقا فراوان میروید. میوه اش شفت و آبدار است. پوست ریشه و برگ و میوه درخت مذکور را در تداوی به عنوان دفع کرم مصرف مینماید. به علاوه دارای خاصیت مسهلی نیز میباشد زیتون تلخ درخت زیتون تلخ شال پستانه شال زیتون شال سمجد آزاد درخت آزادرخت آزاده درخت زن زلخت قیقب. یا سنجد صحرایی. کام. یا سنجد گرجی. کنار. یا سنجد گرگان. عناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنجک
تصویر کنجک
تازه، نو، بدیع، طرفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنود
تصویر کنود
ناسپاسی، ناشکری، کفران نعمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنجد
تصویر سنجد
درختی کوتاه و خاردار با برگ های شبیه برگ بید، گل های خوشه ای سفید و خوشبو، میوه ای کوچک با پوست سرخ رنگ و مغز سفید و آردمانند شیرین که یک هستۀ دراز سخت دارد، چوب دانه، پستانک، پستنک
سنجد تلخ: در علم زیست شناسی درختی با گل های بنفش معطر و میوۀ بیضی شکل و آب دار و سمی که در نواحی شمال ایران و اطراف تهران می روید. پوست و ریشه و برگ و میوۀ خشک آن در طب به عنوان مسهل و ضد کرم به کار می رود، شل سنجد، زیتون تلخ، شیطان زیتون، آزاددرخت، آزادرخت
سنجد گرگان: در علم زیست شناسی عناب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنجه
تصویر کنجه
خری که زیر دهانش ورم کرده باشد، خر دم بریده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنند
تصویر کنند
بیل، نوعی تبر یا بیل سرکج که با آن خار از زمین می کندند، برای مثال برگیر کنند و تبر و تیشه و ناوه / تا ناوه کشی خار زنی گرد بیایان (خجسته - شاعران بی دیوان - ۱۶۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنجه
تصویر کنجه
نوعی کباب که تکۀ های گوشت را در دیگ و با بخار آب می پزند، کباب کنجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنجد
تصویر عنجد
مویز سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنود
تصویر کنود
ناسپاسی، کفران نعمت
فرهنگ لغت هوشیار
افزاری است چاه کنان و گلکاران را که بدان زمین کنند: بر گیر کنند و تبر و تیشه و ناوه تا ناوه کشی خار زنی گرد بیابان. (خجسته)، بیلی که سر آن خمیده است و برزیگران (مخصوصا در ماورا النهر) با آن کار میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنجید
تصویر کنجید
کنجد: وقت کشتن کنجید را و آنچ با وی بکارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنجه
تصویر کنجه
تکه گوشت کوچکی که برسیخ کشند یا قیمه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز در هم کشیده و چین و شکن بهم رسانیده، دست و پایی ک انگشتانش در هم کشیده شده باشد، خمیرنانی که در تنور افتاده و در میان آتش پخته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنجک
تصویر کنجک
درخت پشه غال که از گونه های نارون است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنجر
تصویر کنجر
بزرگ جثه (فیل) قوی هیکل (پیل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناد
تصویر کناد
ناسپاس کبوتر صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنجد
تصویر سنجد
((سِ جِ))
درختی است کوتاه و پر خار، برگ هایش شبیه برگ بید و گل هایش خوشه ای سفید یا زرد، میوه اش کمی بزرگتر از فندق با پوسته قرمز رنگ و نازک و آردش نسبتاً شیرین است. بل، ضرع الکلیه، زقوم، پستانک، غبیده نیز نامیده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنود
تصویر کنود
ناسپاس، حق ناشناس، بخیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنند
تصویر کنند
((کَ نَ))
افزاری که چاه کنان و گل کاران با آن زمین را می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنجه
تصویر کنجه
((کِ جَ یا جِ))
تکه گوشت کوچکی که بر سیخ کشند یا قیمه کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنجه
تصویر کنجه
((کُ جَ یا جِ))
خری که زیر دهانش ورم کرده باشد، خر دم بریده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنجل
تصویر کنجل
((کُ جُ))
هر چیز پیچیده و درهم کشیده، دست و پایی که انگشتان آن درهم کشیده شده و کج و کوله باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنجک
تصویر کنجک
((کَ جَ))
هر چیز غریب و تازه و نو
فرهنگ فارسی معین
هر چیز پیچیده و درهم کشیده شده مانند خمیر نان که در تنور بیفتد و در هم کشیده و گلوله شود، ویژگی دست یا پایی که انگشتان آن درهم کشیده و کج وکوله باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنود
تصویر کنود
ناسپاس، آنکه احسان و نیکویی و خدمتی را که دربارۀ او می کنند منظور نداشته باشد و قدر نداند، حق نشناس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنجک
تصویر کنجک
درخت پشه غال، نارون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کند
تصویر کند
قند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنج
تصویر کنج
گوشه، زاویه، چین و شکن، چروک
فرهنگ فارسی عمید