جدول جو
جدول جو

معنی کنتس - جستجوی لغت در جدول جو

کنتس
(کُ تِ)
زن کنت یا بیوۀ کنت، زنی که مالک یک کنت نشین باشد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
کنتس
((کُ تِ))
لقب همسر یا دختر کنت
تصویری از کنتس
تصویر کنتس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنیس
تصویر کنیس
کنیسه، معبد یهود، کنشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کناس
تصویر کناس
جای آهو، آرامگاه آهو، جایی در میان درختان که آهو در آنجا خود را پنهان می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کندس
تصویر کندس
گیاهی با برگ های بیضی دندانه دار و ریشه ای حاوی مواد سمّی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کناس
تصویر کناس
رفتگر، جاروب کش، زباله کش، کسی که کارش تخلیۀ چاه مستراح است
فرهنگ فارسی عمید
(کُ تُ)
پست قامت. (منتهی الارب) (آنندراج). کوتاه و کوتاه قامت و قصیر. (ناظم الاطباء). قصیر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَنْ نا)
آنکه خاشاک خانه روبد و آن را به فارسی هندوستان خاکروب گویند. (آنندراج) (غیاث). خاکروب. (مهذب الاسماء) (دهار). آنکه چاه مبرز پاک کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حلال خور. کسی که خاشاک و خاکروبه از خانه می برد. هاری. چندال. آنکه آبشتنگاه را پاک نموده و پلیدیهای آن را حمل می کند. (ناظم الاطباء) :
نشان هاضمه طباخ و نام دافعه کناس
کز اینها قوت افزاید برای قوت چار ارکان.
ناصرخسرو.
شغلم افزون ز شغل غواصی است
روزیم کم ز روزی کناس.
مسعودسعد.
هر جمال و حمال و کناس و نخاس خواجه شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 352).
چو رویش از گلاب و عود تر شد
دل کناس از آن بیهوش تر شد.
عطار.
اگر کناس نبود در ممالک
همه خلق اوفتند اندر مهالک.
شبستری.
، مجازاً، جلاد و گردن زننده. (از آنندراج) (غیاث). در هندوستان جلاد و گردن زننده را نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ تُ)
کناتب. کوتاه قامت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
گول. (منتهی الارب). گول و احمق. (آنندراج) (ناظم الاطباء). احمق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کِ تَ)
کوتاه قامت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کِ نَ)
تخم بیدانجیر است و به عربی حب الخروع خوانند. گرم و خشک است در دوم و مسهل بلغم باشد و قولنج را بگشاید. (برهان). تخم بیدانجیر است که مسهل بلغم است. (آنندراج) (انجمن آرا). کرچک و تخم بیدانجیر. (ناظم الاطباء). اسم فارسی حب الخروع است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نوعی خرما. (از دزی ج 2 ص 492) و رجوع به کنت شود
لغت نامه دهخدا
(کُ دُ)
بیخ گیاهی است. (آنندراج). بیخ گیاهی که درون آن زرد و برونش سیاه و مقیی ٔ و مسهل و سفوف آن را چو به بینی کشند عطسه آورد. (ناظم الاطباء). رجوع به کندش شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کنس. کونوس. ازگیل. رجوع به ازگیل در همین لغت نامه و درختان جنگلی ایران و جنگل شناسی ساعی شود.
- کنوس طبری، به لغت تبرستان اسم نوع زعرور است و به ترکی ازگل خوانند و لذیذتراز زعرور است. (انجمن آرا) (آنندراج). اسم نوع کبیرزعرور است. (الفاظ الادویه)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
پنهان شدن آهو در خوابگاه خود و درآمدن در آن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). در آشیان شدن آهو. (ترجمان القرآن) (دهار). در آشیان شدن آهو و گوزن و بز کوهی. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کنشت. کنیسه. معبد یهود. (فرهنگ فارسی معین) :
ای هزاران کعبه پنهان در کنیس
ای غلطانداز عفریت و بکیس.
مولوی.
و رجوع به مادۀ بعد و کنشت شود
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ)
آتشکده و آتشخانه. (برهان) (آنندراج). آتشکده را نامند و آن را کنشت نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). آتشکده. (ناظم الاطباء) :
تویی معبود در کعبه و کنستم
تویی مقصود در بالا و پستم.
مولوی (از جهانگیری).
رجوع به کنشت شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
شهری از اتریش، کنار دانوب و مرکز اتریش علیا و دارای نودهزار تن سکنه
لغت نامه دهخدا
جان، شاعر انگلیسی که به سال 1795 میلادی در ’فینسبوری’ متولد شد و به سال 1821 در ’روم’ درگذشت، او در رشتۀ پزشکی (جراحی) تحصیل می کرد و به علت علاقۀ شدیدی که به شعر داشت تحصیل خود را رها کرد و در سال 1817 در 21سالگی اولین مجموعۀ اشعارش را منتشر ساخت ولی نتوانست در ردیف شعرای معاصر خود قرار گیرد، آثار معروف او ’روی یک گلدان یونانی’ و ’به بلبل’ و ’به پائیز’ است، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
جامۀ زربفت. (مهذب الاسماء) : از ناحیت کومش به دیلمان جامه های کنیس خیزد. (حدود العالم چ دانشگاه ص 146)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کنس
تصویر کنس
کسی که از خرج کردن پول خودداری میکند
فرهنگ لغت هوشیار
استواری استوارگریدن انگلیسی از} کومس {لاتینی به ارش همدم کنت (گویش بلوچی) کند کنداور
فرهنگ لغت هوشیار
چندال پا کار هاری کسی که پلیدی ها پاک کند سرگین کش ککه ور چین (گویش اسپهانی)، اخلبر رفتگر کسی که خاشاک و خاکروبه از خانه ها بود رفتگر زباله کش، کسی که جاه مستراح را پاک و پلید یهای آنرا حمل کند: و نام این فعل طبیعت کلی است کو بمثل مر این عالم را که سرای نفس کلی است چو فراشی و کناسی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنتح
تصویر کنتح
گول نادان
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کندش از گیاهان گلوله پنبه برزده که به جهت رشتن مهیا کرده باشند: سبیخه کندش، چوبی که حلاجان پنبه برزده را برآن پیچند تا گلوله شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنیس
تصویر کنیس
معبد یهود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنست
تصویر کنست
آتشکده، آتشخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناس
تصویر کناس
((کَ نّ))
رفتگر، زباله کش، کسی که چاه مستراح را پاک می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنیس
تصویر کنیس
((کَ))
معبد یهود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنس
تصویر کنس
خسیس
فرهنگ واژه فارسی سره
چاهک روب، زباله کش، سرگین کش، مستراح روب، هاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ازگیل جنگلی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع چهاردانگه ی سورتچی ساری، کدام یک؟
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در حوزه ی آلاشت واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی