جدول جو
جدول جو

معنی کناس

کناس(کَنْ نا)
آنکه خاشاک خانه روبد و آن را به فارسی هندوستان خاکروب گویند. (آنندراج) (غیاث). خاکروب. (مهذب الاسماء) (دهار). آنکه چاه مبرز پاک کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حلال خور. کسی که خاشاک و خاکروبه از خانه می برد. هاری. چندال. آنکه آبشتنگاه را پاک نموده و پلیدیهای آن را حمل می کند. (ناظم الاطباء) :
نشان هاضمه طباخ و نام دافعه کناس
کز اینها قوت افزاید برای قوت چار ارکان.
ناصرخسرو.
شغلم افزون ز شغل غواصی است
روزیم کم ز روزی کناس.
مسعودسعد.
هر جمال و حمال و کناس و نخاس خواجه شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 352).
چو رویش از گلاب و عود تر شد
دل کناس از آن بیهوش تر شد.
عطار.
اگر کناس نبود در ممالک
همه خلق اوفتند اندر مهالک.
شبستری.
، مجازاً، جلاد و گردن زننده. (از آنندراج) (غیاث). در هندوستان جلاد و گردن زننده را نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا