- کناسی
- در تازی نیامده چندالی رفتگری شغل و عمل کناس
معنی کناسی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع انس، آدمیان
کمی، کم بودن، به مقدار کم، اندکی
کنیسه ها، معابد یهود، کنشت ها، جمع واژۀ کنیسه
کولگی کج و کولگی
تخت ها، اورنگ ها، جمع کرسی
آموزشی
کمی قلت مقابل بسیاری: (آب آن چشمه ز ابتدای وجود نه کماسی کند نه بفزاید)، (سراج راجی)
منسوب به کنایه (کنایت) : تعبیرات کنایی
تفشه ای گواژیک منسوب به کنایه (کنایت) : تعبیرات کنایی. کنندگی، فاعلیت: جان مردمی گوهر یست که او را نیز دو قوتست: یکی قوت مرکنایی را و یکی قوت اندر یافت را
جمع کنیسه کلیسا ها
خاکروبه خانه روبه
لاتینی تازی گشته قناری بنگرید به قناری از کیناری هندی کدو سنتور سنتور هندی از سازها منسوب به کنار کرانی. یکی از انواع سنتور دستی که بجای کاسه طنین دارای کدو های میان تهی است که بقطعه چوبی نصب شده
Nextdoor
vizinho
nachbarlich
sąsiedni
соседний
сусідній
vecino
voisin
vicino di casa
buurman
पड़ोसी
tetangga
جاريٌّ
שׁוֹכֵן בַּשְּׁכִּיוּת
kapı komşusu
jirani
ข้างบ้าน