جدول جو
جدول جو

معنی کنارنگی - جستجوی لغت در جدول جو

کنارنگی
(کُ / کَ رَ)
مقام مرزبانی. سرحدداری. حکومت. (از فهرست ولف) :
چو بی ارز را نام دادیم و ارز
کنارنگی و پیل و مردان و مرز.
فردوسی.
به دیدار پیران و فرهنگیان
بزرگان که اند از کنارنگیان.
فردوسی.
رجوع به ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 189 و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنارنگ
تصویر کنارنگ
(پسرانه)
فرماندار، حاکم، لقب مرزبان ابرشهر در زمان ساسانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کنارنگ
تصویر کنارنگ
حاکم، والی، مرزبان، برای مثال کنارنگ با پهلوان هر که هست / همه داد جویید با زیردست (فردوسی - ۷/۱۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نارنگی
تصویر نارنگی
میوه ای از نوع مرکبات، کوچک تر از نارنج، خوش طعم و شیرین که پوست آن به راحتی کنده می شود. درخت این گیاه از درخت نارنج و پرتقال کوچک تراست و تخم آن کاشته می شود
فرهنگ فارسی عمید
حالتی که به سبب اختلال در شبکیۀ چشم عارض می شود و شخص قادر به دیدن یک یا چند رنگ نیست
فرهنگ فارسی عمید
(کُ رَ)
خاندانی در خراسان در دوران سامانیان که بزرگ آنان ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی بود. و رجوع به سبک شناسی بهار ج 1، ص 165 و 234 شود
لغت نامه دهخدا
(کُ / کَ رَ)
صاحب طرف بود و مرزبانش نیزگویند. (نسخه ای از فرهنگ اسدی از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صاحب طرف بود و به زبان پهلوی مرزبان را گویند زیرا که کنار را مرز خوانند. (نسخه ای از فرهنگ اسدی از یادداشت ایضاً). والی و حاکم شحنۀ ولایت و خداوند زمین باشد که او را مرزبان خوانند چه کنا به معنی زمین و رنگ به معنی والی و خداوند هم آمده است. (برهان) (از جهانگیری) (از آنندراج) (از انجمن آرا). کنارند. (آنندراج). پهلوی ’کنارنگ’، به سریانی ’قنارق’ و آن در عهد ساسانی عنوان مخصوص مرزبان ناحیۀ ’ابرشهر’ است که کرسی آن نیشابور بود. (حاشیۀ برهان چ معین). سپهبد و حاکم ملک و مرزبان. (اوبهی). کریستن سن در شرح مناصب لشکر آرد: ولی بعید به نظر می رسد که ریاست کل قوای جنگی ایران... به طور ارثی به اشخاص تعلق یافته باشد. می توان چنین حدس زد که در این جا (ریاست امور لشکری) مقصود یک مقام نظامی محدودتری است مثلاً کنارنگ. پروکوپیوس در کتاب اول بند 6 کانارکس که آن را معادل استراتگوس بیزانسی دانسته است. میشل سریانی آن را کنرک ضبط کرده... به روایت پرکوپ این مقام در بعضی خانواده ها موروثی بوده است. کنارنگ عنوان مخصوص مرزبان ابرشهر (که کرسی آن نیشابور بود) بوده است که پیوسته در معرض هجوم قبائل وحشی قرار داشته... در عهد یزدگردم سوم... طوس را کنارنگ می خواندند... صاحبان فرهنگ فارسی جدید کنارنگ را به معنی حاکم ولایت نوشته اند. (از حاشیه ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 128) :
از این هر دو هرگز نگشتی جدا
کنارنگ بودند و اوپادشا.
فردوسی.
کنارنگ با پهلوانان جزین
ردان و بزرگان باآفرین.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 776).
کنارنگ با پهلوان هر که هست
همه داد جویند با زیردست.
فردوسی (از فرهنگ جهانگیری).
سهپبد کنارنگ گردان گرد
ده و دوهزار از یلان برشمرد.
اسدی.
شکستم به تو هرکه بدخواه بود
به جنگ ار کنارنگ اگر شاه بود.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(کُ رَ)
مکانی در جلگۀ نیشابور: آتش فرنبغ در ناحیه کنارنگ واقع بوده است و (هرتسفلد) کنارنگ را جلگۀ نیشابور می داند. (مزدیسنا چ دانشگاه ص 222). رجوع به ایران در زمان ساسانیان کریستن سن چ 2 ص 189 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ / نِ)
کهنگی. کهنه بودن:
من بندۀ...ام و بندۀ شراب
در هر دو نوع عیب نباشد کنانگی.
رضی الدین نیشابوری.
و رجوع به کنانه شود
لغت نامه دهخدا
ناظر امور لشکری ایران، مرز بان صاحب سرحد، حاکم فرماندار: کنارنگ یا پهلوان هر که هست همه داد جویند با زیر دست، شحنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنارگین
تصویر کنارگین
جانبی طرفی: کنارگین بجنبد و میانگین بایستد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنانگی
تصویر کنانگی
کهنگی، کهنه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارنگی
تصویر نارنگی
((ر))
درخت است پایا از تیره مرکبات با میوه کروی و معطر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنارنگ
تصویر کنارنگ
((کِ رَ))
مرزبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نارنگی
تصویر نارنگی
نارنجی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رنگارنگی
تصویر رنگارنگی
Garishness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کوررنگی
تصویر کوررنگی
Colorblindness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کوررنگی
تصویر کوررنگی
daltonisme
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رنگارنگی
تصویر رنگارنگی
criardise
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رنگارنگی
تصویر رنگارنگی
花哨
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کوررنگی
تصویر کوررنگی
daltonismo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کوررنگی
تصویر کوررنگی
daltonismo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رنگارنگی
تصویر رنگارنگی
estridencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رنگارنگی
تصویر رنگارنگی
appariscenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رنگارنگی
تصویر رنگارنگی
ostentação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کوررنگی
تصویر کوررنگی
daltonismo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کوررنگی
تصویر کوررنگی
дальтонізм
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رنگارنگی
تصویر رنگارنگی
jaskrawość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کوررنگی
تصویر کوررنگی
дальтонизм
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رنگارنگی
تصویر رنگارنگی
яскравість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کوررنگی
تصویر کوررنگی
daltonizm
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کوررنگی
تصویر کوررنگی
Farbenblindheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رنگارنگی
تصویر رنگارنگی
Auffälligkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رنگارنگی
تصویر رنگارنگی
яркость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رنگارنگی
تصویر رنگارنگی
schreeuwend
دیکشنری فارسی به هلندی