- کنارنگ (پسرانه)
- فرماندار، حاکم، لقب مرزبان ابرشهر در زمان ساسانیان
معنی کنارنگ - جستجوی لغت در جدول جو
- کنارنگ
- ناظر امور لشکری ایران، مرز بان صاحب سرحد، حاکم فرماندار: کنارنگ یا پهلوان هر که هست همه داد جویند با زیر دست، شحنه
- کنارنگ ((کِ رَ))
- مرزبان
- کنارنگ
- حاکم، والی، مرزبان،
برای مثال کنارنگ با پهلوان هر که هست / همه داد جویید با زیردست (فردوسی - ۷/۱۲۸)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سفید، پاکیزه، لطیف، رنگ پاک و پاکیزه
پاک پاکیزه نظیف
نارنج
چرب زبان، زبان آور، فصیح، صاحب طرب
چرب زبان
نارنج
نارنج، میوه ای از نوع مرکبات شبیه پرتقال با پوست تلخ و نارنجی رنگ با پره هایی آب دار و ترش، دارای ویتامین های c، درخت این گیاه که خوش منظر و دارای گل های سفید خوش بو است و در مناطق گرم به ثمر می رسد
نارنجی
مختلف الالوان و گوناگون بچند رنگ مختلف، با رنگ های بسیار
میوه ای از نوع مرکبات، کوچک تر از نارنج، خوش طعم و شیرین که پوست آن به راحتی کنده می شود. درخت این گیاه از درخت نارنج و پرتقال کوچک تراست و تخم آن کاشته می شود
رنگ به رنگ، دارای چند رنگ، کنایه از گوناگون
چرب زبان زبان آور فصیح
فلاخن: (او (داود) شبانی بود و جامه شبانان بتن داشت... و پشمینه ای پوشیده و کلاسنگی در میان بسته)
کهنگی، کهنه بودن
در کنار گرفتن: دست بگشاد و کنار انش گرفت همچو عشق اندر دل و جانش گرفت. (مثنوی)
هر غذایی که با رب انار سازند
دارای رنگ های مختلف، گوناگون، ملون، جوراجور، نوع به نوع
توطئه، شعبده، مکر، تقلب، حقه، فقه، تزویر