- کمیک
- خنده آور، خنده دار مثلاً نمایش کمیک، مربوط به کمدی
معنی کمیک - جستجوی لغت در جدول جو
- کمیک
- خنده آور، نشاط انگیز، نمایشنامه کمدی فرانسوی خنده دار، خنده ساز خنده آور نشاط انگیز: نمایشنامه کمیت، هنر پیشه یا نویسنده نمایشنامه کمدی
- کمیک ((کُ))
- مضحک، خنده آور
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چندی
تلیک
اختیاری
پرماه پرماهه (ماه تمام)، برف، ساییده آرد شده
بلند، ستبر و انبوه
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، گمیز، شاشه
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، گمیز، شاشه
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول، دوبین
انگشت کوچک دست یا پا، انگشتک، کابلج، کالوج، انگشت کهین، خنصر، انگشت خنصر
انگشت کوچک دست یا پا، انگشتک، کابلج، کالوج، انگشت کهین، خنصر، انگشت خنصر
اندکی، کم بودن، مختصر بودن
ماست چکیده، دوراغ، شیر بریده
اسبی که رنگش بین سیاهی و سرخی است، اسب
پنهان شدن در جایی به قصد از پا درآوردن دشمن یا شکار
کنایه از کمین کرده
کنایه از کمینگاه
کمترین، کم ارزش ترین، فرومایه ترین
کمین کردن: در جایی پنهان شدن به قصد از پا در آوردن دشمن یا شکار، کمین آوردن، کمین ساختن، کمین گرفتن
کنایه از کمین کرده
کنایه از کمینگاه
کمترین، کم ارزش ترین، فرومایه ترین
کمین کردن: در جایی پنهان شدن به قصد از پا در آوردن دشمن یا شکار، کمین آوردن، کمین ساختن، کمین گرفتن
مقدار چیزی که سنجیده یا شمرده شود، اندازه، مقدار، چندی
پاسبان، نگهبان، نوبت دار کشک ترکی پاسپایی (گویش گیلکی) نگاهبانی مراقبت پاس: (میخواستند که بحوالی خوابگاه بکشیک و پاسبانی قیام نمایند)، یا اهل کشیک. کشیکچیان قراولان: و اهل کشیک شب متفرق شده کشیکچیان روز هنوز نیامده بودند. یا در کشیک بودن، پاسدار بودن قراول بودن: (از قور چیان ذو القدر که در کشیک بودند مصرنامی قور غلو بجوهه سلطان زخم کاری زده نا چیز گردانید)، پاسدار قراول
کج چشم
ماده ایست از شیر و دوغ در هم آمیخته که آنرا نانخورش کنند شیراز
کمیت در فارسی مونث کمی چندی
قوم پنهان نشیننده بقصد دشمن در جنگ کم ارزش، فرومایه
کاهیده کامل - و - پاژ نام یکی از پیروان علی (ع) - و - نام ازبایی (دعا) است
همخوابه
چندی، مقابل کیفیت، اندازه، مقدار، چیزی که سنجیده یا شمرده شود
سرمه کشیده: مرد
اسب سرخ رنگ که به سیاهی زند، کسی لنگ بودن در انجام کاری کم مایه و ناتوان بودن، شراب لعل انگوری که به سیاهی می زند
انگشت کوچک دست یا پا
شخص یا اشخاصی که برای حمله ناگهانی به دشمن در جایی پنهان شوند و منتظر فرصت مناسب باشند
پاس، نگهبانی