جدول جو
جدول جو

معنی کمینگی - جستجوی لغت در جدول جو

کمینگی
(کَ نَ / نِ)
حقارت و پستی و دونی و فرومایگی و پست نژادی. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کمانگیر
تصویر کمانگیر
(پسرانه)
کماندار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رمیدگی
تصویر رمیدگی
ترس و گریز، حالت فرار و گریز از مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرینگی
تصویر جرینگی
نقد، پولی که نقداً به کسی داده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمیدگی
تصویر دمیدگی
روییدگی، طلوع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمیدگی
تصویر خمیدگی
کجی، پیچیدگی، حالت خمیده بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همیشگی
تصویر همیشگی
دائمی، به طور مداوم
فرهنگ فارسی عمید
(کَ گَهْ)
کمینگاه. (فرهنگ فارسی معین) :
دورویه چو لهاک و فرشیدورد
ز راه کمینگه گشادند گرد.
فردوسی.
نهانی همی راه بی ره گرفت
به کردار شیران کمینگه گرفت.
فردوسی.
بدان تا در آن بیشه ساران چو شیر
کمینگه کند با یلان دلیر.
فردوسی.
همی تخت زرین کمینگه کنید
ز پیوستگی دست کوته کنید.
فردوسی.
نهاد از کمینگه بر آن اژدها
کز او پیل جنگی نیابد رها.
اسدی.
ز عدل شامل او بوی آن همی آید
که در کمینگه شیران مقام سازد رنگ.
ظهیرفاریابی.
خیزم که کمینگه فلک را
یک شیردل از نهان ببینم.
خاقانی.
شیرمردان که کمینگه سر زانو دارند
صیدگهشان بن دامان به خراسان یابم.
خاقانی.
به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت
که در کمینگه عمرند قاطعان طریق.
حافظ.
ز وصل روی جوانان تمتعی برگیر
که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر.
حافظ.
در هر طرف ز خیل حوادث کمینگهی است
زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر.
حافظ.
و رجوع به کمینگاه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از میانگی
تصویر میانگی
وسطی، میانه
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که به کمان مجهز است، کسی که در تیر اندازی با کمان مهارت دارد کمانگیر: (بر سر خاکش بجای شمع تیری مینهد هر که قربان کمانداران ابرو میشود)، (کلیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمیسری
تصویر کمیسری
کمیساریا بنگرید به کمیساریا کمیسربودن کلانتر بودن، کلانتری
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که در آن کمین کنند: و از آن جانب روباه هنوز نزدیک مرغان نا رسیده زیرک از کمینگاه بیرون جست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنانگی
تصویر کنانگی
کهنگی، کهنه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمانگر
تصویر کمانگر
کمان ساز، کماندار: (کمانگر که جانم شد او را نشان ستم میکشد دل از و هر زمان)، (طاهر وحید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مینگلی
تصویر مینگلی
خالدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همیشگی
تصویر همیشگی
پیوستگی، دوام، مداومت، دائماً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمیابی
تصویر کمیابی
کم یاب بودن ندرت، نا یابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفیدگی
تصویر کفیدگی
ترکیدگی، پراکندگی مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشیدگی
تصویر کشیدگی
کشش، رنج، دردمندی، تمدد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمیدگی
تصویر رمیدگی
ترس، هول و هراس، گریز و فرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمرنگی
تصویر کمرنگی
حالت و کیفیت کمرنگ مقابل پر رنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیدگی
تصویر دمیدگی
نفخه، حالت دمیدن، آماس، بر آمدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمینگیر
تصویر زمینگیر
آنکه بسیار بسبب مرض یا پیری نتواند از جاب خود بر خیزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیدگی
تصویر خمیدگی
انحنا، کجی، پیچیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمانگیر
تصویر کمانگیر
((کَ))
کسی که در فن تیر اندازی با کمان ماهر باشد، لقب پهلوانی آرش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمینگاه
تصویر کمینگاه
((کَ یْ))
جایی که در آن کمین کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همیشگی
تصویر همیشگی
((هَ شِ))
پیوستگی، مداومت، جاویدان بودن، ابدیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همیشگی
تصویر همیشگی
منسوب به همیشه، دایمی، همیشه، همواره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همسنگی
تصویر همسنگی
موازنه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همیشگی
تصویر همیشگی
دایمی، دایم، مداوم، ابدیت، ابد، ابدی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کمیابی
تصویر کمیابی
قحطی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نرینگی
تصویر نرینگی
ذکر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خمیدگی
تصویر خمیدگی
انحنا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
Singularity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کمیابی
تصویر کمیابی
Scarceness, Skimpiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی