جدول جو
جدول جو

معنی کمیشان - جستجوی لغت در جدول جو

کمیشان
(کَ)
دهی از دهستان قره طقان است که در بخش بهشهر شهرستان ساری واقع است و 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
کمیشان
از توابع دهستان قره طغان شهرستان بهشهرکامشون
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آلیشان
تصویر آلیشان
(دخترانه و پسرانه)
آتش گیرنده، انس گیرنده، شعله ور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میشان
تصویر میشان
(پسرانه)
نام روستایی در استان کهگیلویه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میشانه
تصویر میشانه
(دخترانه)
مشیانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شمیران
تصویر شمیران
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی و جزو سپاه پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
پراکنده، افشانده، آشفته، درهم برهم، شوریده
پریشان شدن: پراکنده شدن، آشفته شدن، مضطرب شدن
پریشان کردن: پراکنده کردن، آشفته کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم شان
تصویر هم شان
هم رتبه، هم طراز، هم درجه
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان ماهور و میلانی بخش خشت شهرستان کازرون، واقع در 8هزارگزی راه فرعی گچساران به بنادر با 260 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است از دهستان فلارد بخش لردجان شهرستان شهرکرد، واقع در 30هزارگزی خاور لردگان با 117 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان فراهان پایین است که در بخش فرمهین شهرستان اراک واقع است و 700 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی از دهستان شمیل است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 237 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
قریه ای است در شش فرسنگی میانۀ شمال و مشرق فین، (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
اسم ترکی زعرور است. (تحفۀ حکیم مؤمن). نوعی زالزالک که میوۀ سرخ رنگ دارد. یمشان. نام ترکی زالزالک وحشی. سیاه میوه. ولیک. (یادداشت مؤلف). رجوع به زالزالک و زعرور شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
بخش گمیشان یکی از بخشهای شهرستان گنبدقابوس است. این بخش از شمال به مرز شوروی، از جنوب به بخش بندر شاه، از خاور به بخش پهلوی دژ و از باختر به دریای مازندران محدود و هوای بخش معتدل است. آب اکثر قرای آن از رود خانه گرگان تأمین میشود. محصول عمده بخش: غلات، حبوبات، صیفی جات، دیم و لبنیات و شغل عمده اهالی آن زراعت و گله داری است. این بخش از 16 آبادی بزرگ تشکیل شده و جمعیت آن در حدود27 هزار تن است، مرکز آن قصبه گمیشان و قرای مهم آن عبارتند از خواجه نفس، بنادر، قارقی، بصیرآباد و شاه تپه. در اغلب قرای بخش دبستان دایر و اکثر مردان باسواد هستند. کلیۀ سکنۀ این دهستان از طایفۀ جعفربای ترکمن میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گُ مِ)
قصبۀ گمیشان در 29000گزی شمال بندر شاه و 3000گزی دریا واقع شده است و مختصات جغرافیایی آن به شرح زیر است: طول 53 درجه و 49 دقیقه، عرض 37 درجه و 1 دقیقه. هوای آن معتدل مرطوب و سالم است. جمعیت قصبه در حدود 7هزار تن است. گمیشان در گذشته به گمیشن تپه معروف به وده و اهمیت بیشتری داشته است. ساکنین آن اکثر ملاح و صاحب قایقهای بزرگ بوده اند. حمل بار، بین بنادر کشور و روسیه قبل از تشکیل اتحاد جماهیر شوروی بوسیلۀ آنان انجام میگرفت، چنانکه محصولات طبیعی کشور را به بنادر شمال دریای خزر حمل کرده در مقابل امتعۀ مورد نیاز را وارد میکردند و از این راه استفاده قابل ملاحظه ای میبردند. اهالی گمیشان در امور بازرگانی وارد هستند و با ترکمنان دشت بسیار فرق دارند و به علم و هنر علاقمندند. پس از انقلاب کبیر روسیه و و بسته شدن بنادر و پیدا شدن راههای شوسه و راه آهن شمال، گمیشان اهمیت خود را از دست داده و ساکنین آن به نواحی مختلف پراکنده شده اند. کسبه و بازرگانان گنبدقابوس و پهلوی دژ و کلاله اکثر گمیشانی هستند، چنانکه صنعتگران ماهری در نجاری و قایق سازی از بین آنان پیدا شده است. پلهای روی رود خانه گرگان، بناهای زیبای چوبی گمیشان و قرای بخش بوسیلۀ صنعتگران محلی ساخته شده است. بزرگترین نقص گمیشان نداشتن آب است. آب باران شیروانی خانه هادر آب انبار مخصوص هر خانه جمع شده به مصرف میرسد. آب چاهها شور است حتی برای لباس شوئی قابل استفاده نیست. در سالهائی که بارندگی کم باشد از رود خانه گرگان که در 9000گزی واقع شده بوسیلۀ بشکه آب حمل میشود. قصبۀ گمیشان در سال 1304 از نو بنیاد شد و و دارای خیابان و کوچه های مستقیم گشت و اکنون در حدود 80 باب دکان و 2 دبستان و یک آسیای موتوری دارد. بخشداری، شهربانی، شهرداری، آمار و سایر ادارات دولتی در گمیشان وجود دارد. روشنائی قصبه از مولد برق تأمین میگردد. در 1000گزی شمال قصبه، تپه ای وجود دارد که فعلاً قبرستان قصبه است. اطراف تپه به شعاع 600 متر پوشیده از بقایای ابنیه قدیم، از قبیل: آجر سوفال، سنگ و غیره است. این بقایا ثابت مینماید که گمیشان روزگاری آباد بوده است. بواسطۀ مسطح بودن اراضی در فصل غیربارانی به اکثر نقاط بخش اتومبیل میتوان برد. معدن نفت مشهور نفتیچال یا نفتلیچه، تقریباً در 24000گزی شمال قصبه واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
قصبۀ مرکزی دهستان بزچلوست که در بخش وفس شهرستان اراک واقع است. این قصبه در 84 هزارگزی شمال اراک و 84 هزارگزی شرق همدان و در دامنۀ شمالی کوهستان وفس واقع است و هوای سردسیر دارد. در حدود 40 باب دکان و 15 کارگاه کوزه گری دارد و ظروف سفالین آن به اکثر قراء شهرستان حمل می گردد. از نمایندۀ ادارات دولتی بخشداری و نمایندۀ بهداری در قصبه ساکن است. از آثار ابنیۀ قدیم قلعۀ خرابه ای کنار آبادی است که معروف به قلعه گبری یا چهارگزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نام قم است ودر ایران قدیم و هنگامی که مسلمانان آنجا را فتح کردند آن را به قم مختصر کردند. (از معجم البلدان) : چون اشعریان عرب به قم آمدند... در صحاری هفت ده خطه و منزل ساختند... و آن هفت ده ممجان و قزدان و مالون و (جمر) و سکن و جلنبادان و کمیدان است که الیوم قصبه و محلتهای قم است... از نامهای این هفت ده کمیدان اختیار کردند و مجموع این دیه های هفتگانه را کمیدان نام نهادند بعد از مدتی چند در این نام اقتصار کردند و چهار حرف از جملۀ شش حرف کمیدان بینداختند و بر دو حرف اختصار کردند و گفتند کم پس اعراب دادند و گفتند قم... (از تاریخ قم ص 23). و رجوع به همان مأخذ ص 63 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است از دهستان ناتل کنار که در بخش نور شهرستان آمل واقع است و 230 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز. دشت و گرمسیری است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
در بوستان چاپ نولکشور (هند) 1925 ص 208 چنین آمده: سمیلان جو بر نگیرد قدم وجودیست بی منفعت چون عدم و در حاشیه نوشته: سمیلان به فتح یکم و کسر دوم آنچه مثل نوباوه ها که بعد از درویدن کشت جو و غیره برآید و بار نیاورد و بی منفعت باشد، بر نگیرد قدم. یعنی پای بر ندارد مراد نمی بالد و پا نمیگیرد یعنی گل و لای سیل که هر جا مانده است و جاری نیست وجود بی منفعت است که حکم عدم دارد زیرا که از او نفع به کسی (نمی رسد) ولی این قول مقنع نیست. در بوستان به اهتمام امیر خیزی تبریز 1310 ص 10 بیت به همین طرز آمده و در حاشیه سمیلان نوشته شده: بقیه آب در ته حوض و غیره در نسخه چاپ فروغی این بیت آمده اما در نسخه چاپ قریب حذف شده. با آنکه در مقدمه همین چاپ (ص لط) درج گردیده آقای فرزان سمیلان را حدسا به چوشمال تصحیح کرده اند و شملال در عربی شتر تندرو است ولی هیچیک از نسخ موجود این صورت را ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
دو تن که با یکدیگر شان و مقام برابر دارند، هم رتبه، هم درجه، هم مقام، هم تراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبیتان
تصویر کبیتان
کپیتن بنگرید به کپیتن کاپیتان (قاجار یه) : (کبیتان پری دو جانشین بالیوز موقتی (بندر بوشهر)) (مراه البلدان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضمیران
تصویر ضمیران
سپرغم ناز بوی از گیاهان ریحان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خویشان
تصویر خویشان
اقوام، منسوبان، اقرباء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
پراکنده، متشتت، متخلخل، پریش، فکر پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمیکان
تصویر تمیکان
موجودات جهان اهریمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمیزان
تصویر آمیزان
در حال آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
دایما پیوسته همیشه: انهم هم الفائزون. ایشانندایشان رستگاران از عذاب من و همیشگان در بهشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
((پَ))
ژولیده، آشفته، پراکنده، سرگردان، سرگشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
بی حواس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خویشان
تصویر خویشان
اطرافیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
Battered, Puzzled
دیکشنری فارسی به انگلیسی
روستایی از ناتل کنار نور
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
избитый , озадаченный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
zerschlagen, verwirrt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
побитий , здивований
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پریشان
تصویر پریشان
pobity, zdezorientowany
دیکشنری فارسی به لهستانی