جدول جو
جدول جو

معنی کمی - جستجوی لغت در جدول جو

کمی
کم بودن مثلاً کمی درآمد، به مقدار کم، اندکی
کنایه از پستی، فرومایگی، حقارت
نقصان، کاستی
کمین، کمترین، کم ارزش ترین، فرومایه ترین
تصویری از کمی
تصویر کمی
فرهنگ فارسی عمید
کمی
(زَ زَ حَ)
نهان داشتن گواهی را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از معجم متن اللغه). پنهان داشتن گواهی خود را. (ناظم الاطباء). پنهان داشتن گواهی خود را و گوینداختصاص به گواهی ندارد. (از اقرب الموارد) ، فروپوشیدن خود را در زره و خود. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). پنهان کردن خود را در زره و خود. (ناظم الاطباء) ، پنهان داشتن منزل را از مردم. (منتهی الارب) ، کشتن دلیر لشکر را، آهنگ نمودن بر کاری، یقال: اکمی علی الامر، اذا عزم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کمی
(کَ)
مخفف کمین است که پنهان شدن به قصد شکار و غیره باشد. (برهان). مخفف کمین است که جای پنهان به قصد شکار و غیره باشد. (آنندراج). کمین بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال، ص 523) (صحاح الفرس). کمینگاه. (ناظم الاطباء) :
ای حقۀ نابسودۀ مروارید
اژدها بر گذار تو به کمی.
خسروی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کمی نهادن، کمین ساختن. دام نهادن:
ای سراپای معدن خرمی
چشم تو بر دلم نهاد کمی.
خسروی (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 523).
، معده نیز بود. (حاشیۀ لغت فرس اسدی چ اقبال ص 523)
لغت نامه دهخدا
کمی
(کَ)
دهی از دهستان کندوان است که در بخش ترک شهرستان میانه واقع است و 229 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
کمی
(کَ می ی)
دلاور یا مرد با سلاح. ج، کماه و اکماء. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). شجاع و دلاور وبا سلاح. (ناظم الاطباء). دلاور و دلیر که با سلاح باشد. (غیاث). دلاور. (نصاب). سلاح پوشیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مرد با سلاح. دلاور مسلح. ج، کماه (کمات). (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کماه و کمات شود
لغت نامه دهخدا
کمی
(کَمْ می)
چندی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منسوب به کم ّ. (ناظم الاطباء). و رجوع به کم شود
لغت نامه دهخدا
کمی
اندک، ندرت، قلت، مقابل بیشی و کثرت
تصویری از کمی
تصویر کمی
فرهنگ لغت هوشیار
کمی
((کَ یّ))
مرد با سلاح، دلاور مسلح، جمع کماه (کمات)
تصویری از کمی
تصویر کمی
فرهنگ فارسی معین
کمی
نقص، قدری
تصویری از کمی
تصویر کمی
فرهنگ واژه فارسی سره
کمی
اندکی، قدری، لختی، قلت، کسری، نقصان
متضاد: تعدد، کثرت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کمی
قليلًا
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به عربی
کمی
Quantitative, Slightly
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کمی
quantitatif, légèrement
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کمی
مقداری , تھوڑا
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به اردو
کمی
quantitativo, ligeiramente
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کمی
quantitativ, leicht
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به آلمانی
کمی
ilościowy, lekko
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به لهستانی
کمی
количественный , слегка
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به روسی
کمی
кількісний , трохи
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کمی
کاهش، کمبود، فرسایش، کمیابی، پراکندگی
دیکشنری اردو به فارسی
کمی
পরিমাণগত , সামান্য
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به بنگالی
کمی
quantitativo, leggermente
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کمی
เชิงปริมาณ , เล็กน้อย
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به تایلندی
کمی
kiasi, kidogo
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
کمی
niceliksel, hafifçe
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
کمی
定量的な , 少し
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کمی
定量的 , 略微
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به چینی
کمی
cuantitativo, ligeramente
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کمی
양적 , 약간
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به کره ای
کمی
kuantitatif, sedikit
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
کمی
मात्रात्मक , थोड़ा
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به هندی
کمی
kwantitatief, licht
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به هلندی
کمی
כמותי , במידה מועטה
تصویری از کمی
تصویر کمی
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نومیدی، پاداش بخشش از واژگان دو پهلو منسوب به شکم، پوست شکم هر جانور که از آن پوستین سازند، شکم خوار شکمو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکمی
تصویر تکمی
نهانیدن، تازه گشتن پیمان نو پیمانی
فرهنگ لغت هوشیار