جدول جو
جدول جو

معنی کمون - جستجوی لغت در جدول جو

کمون
پنهان شدن، پوشیده شدن، مخفی شدن، در نهان بودن، در پزشکی دورۀ نهفتگی بیماری، فاصلۀ بین ورود عامل بیماری زا به بدن و نمایان شدن نخستین علائم بیماری
تصویری از کمون
تصویر کمون
فرهنگ فارسی عمید
کمون
زیره، گیاهی علفی و یک ساله، با ساقه های سبز، برگ های بریدۀ باریک، گل های سفید کوچک و تخم های ریز و معطر که به عنوان چاشنی غذا و دارو مصرف می شود، قسمت زیرین چیزی، آنچه در زیر رویۀ کفش دوخته می شود
تصویری از کمون
تصویر کمون
فرهنگ فارسی عمید
کمون
پوشیده شدن، پنهان و پوشیده گشتن
تصویری از کمون
تصویر کمون
فرهنگ لغت هوشیار
کمون
((کَ مُّ))
زیره
تصویری از کمون
تصویر کمون
فرهنگ فارسی معین
کمون
((کُ))
پنهان داشتن، پوشیدگی، نهفتگی
تصویری از کمون
تصویر کمون
فرهنگ فارسی معین
کمون
((کُ مُ))
عمومی، مشترک، جامعه ای که همه افراد آن در همه دارایی ها شریکند
تصویری از کمون
تصویر کمون
فرهنگ فارسی معین
کمون
ویژگی جامعه ای که در آن هیچ کس مالک چیزی نیست و همه در آنچه دارند، شریک هستند
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کمونی
تصویر کمونی
لاتینی گشته زیره از گیاهان زیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکمون
تصویر بکمون
گیاهی به اندازۀ درخت سماق با برگ های سوزنی، گل های سفید و تخمی شبیه شاهدانه، غرفج، کرفج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمون
تصویر آمون
جیحون، آمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمان
تصویر کمان
هلال، قوس، منحنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنون
تصویر کنون
حالا، حال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سمون
تصویر سمون
جمع سمن، روغن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکون
تصویر مکون
به وجودآورده شده، به وجود آمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکون
تصویر مکون
تکوین کننده، به وجودآورنده، هست کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمین
تصویر کمین
پنهان شدن در جایی به قصد از پا درآوردن دشمن یا شکار
کنایه از کمین کرده
کنایه از کمینگاه
کمترین، کم ارزش ترین، فرومایه ترین
کمین کردن: در جایی پنهان شدن به قصد از پا در آوردن دشمن یا شکار، کمین آوردن، کمین ساختن، کمین گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنون
تصویر کنون
اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، همیدون، حالیا، ایدر، الحال، اینک، ایدون، الآن، نون، حالا، ایمه، فی الحال، فعلاً، بالفعل، همینک، عجالتاً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلون
تصویر کلون
چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در بر پشت آن نصب می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمون
تصویر نمون
پسوند متصل به واژه به معنای نماینده مثلاً رهنمون، اشاره، رمز، مثل، مانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمون
تصویر طمون
جمع طمن، آرمید گان
فرهنگ لغت هوشیار
قید چوبی که پشت در نصب کنند و در را بدان بندند، کلیدان، چفت و بست پشت در
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی اکنون آمده یعنی این زمان و حال و الحال و الان و از این زمان میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمول
تصویر کمول
انجامیدن انجام یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی خمیده که دو سر آن را با زه محکم بکشند و ببندند، قوس، هر چیز خمیده را کمان گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمین
تصویر کمین
قوم پنهان نشیننده بقصد دشمن در جنگ کم ارزش، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیون
تصویر کیون
جمع کین، هلش ها فروتنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکون
تصویر مکون
بوجود آورنده بوجود آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمون
تصویر نمون
نماینده، هادی، دلیل، راه نماینده، رهنما، نشان دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمون
تصویر آمون
پر، مملو، لبالب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلون
تصویر کلون
((کُ))
قفل چوبی که سابقاً پشت در حیاط کار می گذاشتند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمان
تصویر کمان
((کَ))
وسیله ای برای تیراندازی در قدیم
کمان به زه بودن: کنایه از آماده نبرد بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنون
تصویر کنون
((کُ نُ))
اکنون، اینک
فرهنگ فارسی معین
شخص یا اشخاصی که برای حمله ناگهانی به دشمن در جایی پنهان شوند و منتظر فرصت مناسب باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمین
تصویر کمین
((کَ))
کمترین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکون
تصویر مکون
((مُ کَ وِّ))
به وجود آورنده، موجد
فرهنگ فارسی معین