جدول جو
جدول جو

معنی کموس - جستجوی لغت در جدول جو

کموس
(کُ)
ترش رویی. (منتهی الارب). ترش رویی و درشتی. (ناظم الاطباء) : کمس کموساً، ترش روی گردید. این کلمه را صاغانی ذکر کرده و ازهری گفته است درباره آن از کلام عرب چیزی نیافتم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاموس
تصویر کاموس
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان کوشانی در سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کیوس
تصویر کیوس
(پسرانه)
نام پسر قباد و برادر بزرگ انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کیموس
تصویر کیموس
مایعی غلیظ که پس از فعالیت هضم در معده، آماده تحویل به روده ها می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کماس
تصویر کماس
کم، اندک
نوعی کوزۀ سفالی یا چوبی دهان گشاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمون
تصویر کمون
زیره، گیاهی علفی و یک ساله، با ساقه های سبز، برگ های بریدۀ باریک، گل های سفید کوچک و تخم های ریز و معطر که به عنوان چاشنی غذا و دارو مصرف می شود، قسمت زیرین چیزی، آنچه در زیر رویۀ کفش دوخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلوس
تصویر کلوس
اسبی که چشم و پوزه اش سفید باشد و آن را شوم می دانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غموس
تصویر غموس
هر چیز دروغین، به ویژه سوگند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شموس
تصویر شموس
شمس ها، آفتابها، جمع واژۀ شمس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمون
تصویر کمون
پنهان شدن، پوشیده شدن، مخفی شدن، در نهان بودن، در پزشکی دورۀ نهفتگی بیماری، فاصلۀ بین ورود عامل بیماری زا به بدن و نمایان شدن نخستین علائم بیماری
فرهنگ فارسی عمید
(عُ)
خر. (منتهی الارب). حمار، و آن لغتی است حمیری. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لموس
تصویر لموس
پسر خوانده، ناپاک پرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکوس
تصویر مکوس
جمع مکس
فرهنگ لغت هوشیار
غذا در معده قبل از آنکه خون گردد، غذائی که در معده پخته و قابل هضم شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیوس
تصویر کیوس
بد دلی، سست گشتن، تنها خوردن، شتابی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمول
تصویر کمول
انجامیدن انجام یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمون
تصویر کمون
پوشیده شدن، پنهان و پوشیده گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلوس
تصویر کلوس
اسبی که چشم و روی و پوز او سفید باشد و آنرا شوم میدانستند: (کلوس (و) کژ دم و چپ شوره پشت و آدم گیر یسارو عقرب و چل سم سفید و کام سیاه)، (بنقل رشیدی در چل)
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ای از رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که تیره خاصی بنام تیره کتوس ها را بوجود میاورد. برگها یش متقابل و تا حدی روشن و گلها یش صورتی رنگ و دارا آرایش دیهیم میباشند که در انتهای ساقه قرار دارند. این گیاه در اروپا و آسیا و افریقا میروید. از مقطع ساقه گیاه مذکور شیره سفید رنگی خارج میشود شجره الحریر کتوس لو عسلما پیچ پیچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غموس
تصویر غموس
کار سخت و دشوار، سوگند دروغ. فرو شدن غایب شدن، باب فرو رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عموس
تصویر عموس
کار بی سامان، شیر درشت اندام، نارواکار نادانکار ندانمکار
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته چموش توسن در ستور، سرکش نافرمان مرد پارسی تازی گشته چموشی توسنی، جمع شمس، خور ها سرکش (اسب و استر و مانند آن) چموش توسن، جمع شمس خورشیدها آفتابها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رموس
تصویر رموس
جمع رمس، گورها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبوس
تصویر کبوس
کج نار است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمون
تصویر کمون
((کَ مُّ))
زیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کماس
تصویر کماس
((کَ))
کم، اندک، قلیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمون
تصویر کمون
((کُ مُ))
عمومی، مشترک، جامعه ای که همه افراد آن در همه دارایی ها شریکند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمون
تصویر کمون
((کُ))
پنهان داشتن، پوشیدگی، نهفتگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غموس
تصویر غموس
((غَ))
کار سخت و دشوار، سوگند دروغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کبوس
تصویر کبوس
((کَ))
ناراست، کج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلوس
تصویر کلوس
((کُ))
اسبی که چشم و روی و پوزش سفید باشد و آن را شوم می دانستند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غموس
تصویر غموس
((غُ))
فرو شدن، غایب شدن، به آب فرو رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شموس
تصویر شموس
((شُ))
جمع شمس، خورشیدها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شموس
تصویر شموس
((شُ))
سرکش، چموش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کماس
تصویر کماس
((کَ یا کُ))
کوزه سفالی دهان گشاد، کشکول
فرهنگ فارسی معین