- کمت
- جمع کمیت، کهران هیگران اسپان کهر خشم پوشیدن، کهر گشتگی: در اسب
معنی کمت - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به مقدار یا تعداد اندک تر از دیگری، کنایه از کوچک ترین، اندک ترین مثلاً کمتر توجهی به من نکرد، کنایه از بی ارزش تر، پست تر، به ندرت
اندک تر، اقل
Fewer, Lesser
menos, menor
weniger, geringer
mniej, mniejszy
меньше , меньший
менше , менший
menos, menor
moins, moindre
meno, minore
minder
कम , कमतर
lebih sedikit
更少的 , 较少的
より少ない
daha az
chache zaidi, mdogo zaidi
น้อยกว่า , น้อยลง
কম , কম
کم تر , کمتر
فرزان، فرزانش، فرزانگی
دانش، دانائی، علم
فلسفه، دلیل، علت، خرد، فرزانگی، نصیحت
حکمت اشراق: در فلسفه نوعی فلسفۀ عرفانی که اساس آن وصول به حقایق از طریق کشف و شهود می باشد
حکمت عملی: در فلسفه آگاهی های مربوط به امور و روابط انسانی مانند سیاست مدن، تدبیر منزل و تهذیب اخلاق
حکمت مشاء: در فلسفه شاخه ای از فلسفه که اساس آن وصول به حقایق از طریق استدلال و عقل می باشد
حکمت نظری: در فلسفه آگاهی های مربوط به اشیا و موجوداتی که در دسترس انسان نیست مانند فلسفه، الهیات، ریاضیات و طبیعیات
حکمت اشراق: در فلسفه نوعی فلسفۀ عرفانی که اساس آن وصول به حقایق از طریق کشف و شهود می باشد
حکمت عملی: در فلسفه آگاهی های مربوط به امور و روابط انسانی مانند سیاست مدن، تدبیر منزل و تهذیب اخلاق
حکمت مشاء: در فلسفه شاخه ای از فلسفه که اساس آن وصول به حقایق از طریق استدلال و عقل می باشد
حکمت نظری: در فلسفه آگاهی های مربوط به اشیا و موجوداتی که در دسترس انسان نیست مانند فلسفه، الهیات، ریاضیات و طبیعیات
اقلیت
اقلیت
پست ترین، بی ارزش ترین، کوچک ترین، عنوانی که گوینده برای تواضع به خود می دهد، حقیر مثلاً این کمترین چندین بار عارض خدمت شدم
از ساخته های فارسی گویان رسایی شایستگی
کمترین، اقل: (چون کمترینه حرف ز نظم مدایحست دری نشان نداد کس اندر همه عدن)، (پیغو ملک)