- کمای
- گیاهی است از تیره چتریان که در جنوب و مشرق ایران بفراوانی میروید و جزو نباتات علوفه یی است و دارای برگها باریک است و در حقیقت یکی از گونه های گیاه بارزد است. این گیاه دارای بویی تند و نا مطلوب است و اهالی روستا ها ساقه های تازه رسته آن را در غذاها بکار میبرند و معمولااز آن نوعی آش درست میکنند کما کلیکان: (هست با خلقش بنسبت گل چنانک فی المثل در جنب بوی گل کمای)، (نزاری)
معنی کمای - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کهتری
در کلمات مرکب بمعنی آماینده آید. آراینده مرصع: گوهرآمای لوء لوء آمای، پرکننده انبارنده، مستعد کننده مهیا کننده
منحنی
هلال، قوس، منحنی
اندکی، کم بودن، مختصر بودن
مربوط به کمر مثلاً سلاح کمری، کنایه از ویژگی کسی که از برداشتن بار سنگین کمرش آسیب دیده یا خمیده باشد
کمی، کم بودن، به مقدار کم، اندکی
اثر نمایشی طنزآمیز، کنایه از خنده دار، مضحک
کم، اندک
نوعی کوزۀ سفالی یا چوبی دهان گشاد
نوعی کوزۀ سفالی یا چوبی دهان گشاد
بالاترین مرتبۀ چیزی، نهایت مثلاً با کمال خرسندی، برتر بودن در داشتن صفات نیک، کامل بودن، آراستگی صفات، درایت، دانایی، خردمندی، در فلسفه صورت نهایی و طبیعی هر چیز، در تصوف رسیدن به مرحلۀ محو و فنا
کمال یافتن: به کمال رسیدن، کامل شدن، ترقی کردن
کمال یافتن: به کمال رسیدن، کامل شدن، ترقی کردن
کماج، نوعی نان ضخیم و پوک که با آرد گندم و آرد نخود تهیه می شود، بسکماج
مونث ظمان خشک باد پشت چشم نازک
فرانسوی خوکچه هندی از جانوران
منسوب به کام یا استخوان کامی. استخوانی است زوج که از دو صفحه تشکیل شده: یکی قایم و دیگری افقی که باطرف مقابل مفصل شده و همچنین با کنار های خلقی زواید کامی فک اعلی نیز مفصل میشود و در نتیجه اسکلت دهان را تشکیل میدهند. صفحه قایم استخوان کامی در تشکیل جدار خارجی حفره های بینی شرکت دارد و از یک طرف با سطح داخلی فک اعلی و از طرف دیگر با زایده رجلی شب پره مفصل میشود
گشای
از کمبلای سنسکریت پشمینه چوخا بافته ای باشد پشمینه بغایت درشت و خشن که فقرا و درویشان پوشند: (دراز کار بود گر بکسوت کملی بتاج و تخت کند میل رای پیرو گدای)، (رضی الدین نیشابوری)
منسوب به کمر: آنچه بکمر بندند: اسلحه کمری، کسی که از حمل بار سنگین کمرش آسیب دیده: (ز بار گنبد عمامه گشته ای کمری ببین چه میکشی ای زاهد از زیاده سری)، (مخلص کاشی)
فرانسوی شوخواره اثر نمایشی که دارای موضوع و نتیجه ای شادی بخش و خنده آور باشد مقابل تراژدی. توضیح کمدی اصطلاحی است که برای بیان نوعی از درام بکار میرود که مقصود اصلی آن تفریح تماشا کنندگان است. کمدی از طرفی مخالف تراژدی و از طرف دیگر مخالف لودگی و مسخرگی و تقلید است. کمدی به جهت آنکه بپایانی خوشایند ختم میگردد از تراژدی متمایز میشود و به جهت آنکه از هر گونه حرکات قهقه آور و سخنان بسیار مضحک بر کنار است از هزل و مسخرگی مشخص میباشد
چنان که بود
سماروغ. قارچی از دسته آسکومیستها که در پای درخت بلوط میروید
چوبی خمیده که دو سر آن را با زه محکم بکشند و ببندند، قوس، هر چیز خمیده را کمان گویند
پوز بند، توبره شمشیر کند، سالمند تنگدست، اسب کند رو، زبان کند، مردم بیچیز نوعی از کندر صمغ یمنی
تمام شدن، انجام یافتن پذیرفتن، کمال گرفتن، به حد تمامیت رسیدن
نوعی تنگ گرد و پهن و گردن کوتاه باندام کاسه پشت که آنرا از سفال یا چوب سازند: (گیرم که ترا اکنون سه خانه کماس است بنویس یکی نامه که چندت همه کاس است)، کاسه چوبین کشکول گدایی
کمی قلت مقابل بسیاری: (آب آن چشمه ز ابتدای وجود نه کماسی کند نه بفزاید)، (سراج راجی)
کوفتگی جامه در گذشته گازران جامه را در شست و شوی میکوفتند، درد شکم، لته گرم بر اندام دردناک نهند داغلت درد شکم، پارچه ای که گرم کنند و بر عضو درد ناک نهند
بزرگ منشی
نوعی از نان که ستبر و بزرگ باشد
منسوب به کماج، کماج فروش
یک نوع نان ضخیم و پوک که با آرد گندم و آرد نخود تهیه کنند
هیگر اسب سرخ یال دم سیاه کهر
سماروغ
دنبلان فروش دنبلان گونه ای سماروغ است