جدول جو
جدول جو

معنی کماً - جستجوی لغت در جدول جو

کماً
(نَ اُ دَ)
از حیث چندی: فلان از این امر کماً و کیفاً آگاه است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کم ّ شود.
- کماً و کیفاً، از حیث چندی و چونی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کمال
تصویر کمال
(پسرانه)
آخرین حد چیزی، نهایت، بی عیب و نقص بودن، خردمندی، دانایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کمان
تصویر کمان
نوعی سلاح جنگی چوبی و خمیده که برای پرتاب کردن تیر به کار می رفت، چوبی بلند و سرکج برای جدا کردن الیاف پنبه یا پشم از یکدیگر،
در علم نجوم قوس،
در موسیقی آرشه، در موسیقی سازی زهی شبیه رباب و به شکل کمان
کمان چاچی: نوعی کمان مرغوب که در چاچ (نام قدیم تاشکند) ساخته می شد، برای مثال پیاده ز بهرام بگریختند / کمان های چاچی فرو ریختند (فردوسی - ۸/۱۳۶)، کمان های چاچی و تیر خدنگ / سپرهای چینی و ژوبین جنگ (فردوسی - ۱/۱۲۷)
کمان رستم: کنایه از رنگین کمان
کمان گشادن: به دست گرفتن کمان و کشیدن زه آن و تیر انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کماج
تصویر کماج
نوعی نان ضخیم و پوک که با آرد گندم و آرد نخود تهیه می شود، کماچ، بسکماج
تختۀ گرد که میانش سوراخ دارد و در سرستون خیمه قرار می دهند، بادریسه، کلیچۀ خیمه، چناب، سپندوز، سنگور، شنگرک، سنگرکبرای مثال کماج خیمه را ماند که نتوان / ز وی کندن به دندان نیم ذره (جامی - ۶۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کماس
تصویر کماس
کم، اندک
نوعی کوزۀ سفالی یا چوبی دهان گشاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمال
تصویر کمال
بالاترین مرتبۀ چیزی، نهایت مثلاً با کمال خرسندی، برتر بودن در داشتن صفات نیک، کامل بودن، آراستگی صفات، درایت، دانایی، خردمندی، در فلسفه صورت نهایی و طبیعی هر چیز، در تصوف رسیدن به مرحلۀ محو و فنا
کمال یافتن: به کمال رسیدن، کامل شدن، ترقی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کماچ
تصویر کماچ
کماج، نوعی نان ضخیم و پوک که با آرد گندم و آرد نخود تهیه می شود، بسکماج
فرهنگ فارسی عمید
(نَ کَ دَ)
در حکم
لغت نامه دهخدا
کوفتگی جامه در گذشته گازران جامه را در شست و شوی میکوفتند، درد شکم، لته گرم بر اندام دردناک نهند داغلت درد شکم، پارچه ای که گرم کنند و بر عضو درد ناک نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کماء
تصویر کماء
دنبلان فروش دنبلان گونه ای سماروغ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمات
تصویر کمات
سماروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کماج
تصویر کماج
یک نوع نان ضخیم و پوک که با آرد گندم و آرد نخود تهیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کماخ
تصویر کماخ
بزرگ منشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کماچ
تصویر کماچ
نوعی از نان که ستبر و بزرگ باشد
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی تنگ گرد و پهن و گردن کوتاه باندام کاسه پشت که آنرا از سفال یا چوب سازند: (گیرم که ترا اکنون سه خانه کماس است بنویس یکی نامه که چندت همه کاس است)، کاسه چوبین کشکول گدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمال
تصویر کمال
تمام شدن، انجام یافتن پذیرفتن، کمال گرفتن، به حد تمامیت رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پوز بند، توبره شمشیر کند، سالمند تنگدست، اسب کند رو، زبان کند، مردم بیچیز نوعی از کندر صمغ یمنی
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی خمیده که دو سر آن را با زه محکم بکشند و ببندند، قوس، هر چیز خمیده را کمان گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کماه
تصویر کماه
سماروغ. قارچی از دسته آسکومیستها که در پای درخت بلوط میروید
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره چتریان که در جنوب و مشرق ایران بفراوانی میروید و جزو نباتات علوفه یی است و دارای برگها باریک است و در حقیقت یکی از گونه های گیاه بارزد است. این گیاه دارای بویی تند و نا مطلوب است و اهالی روستا ها ساقه های تازه رسته آن را در غذاها بکار میبرند و معمولااز آن نوعی آش درست میکنند کما کلیکان: (هست با خلقش بنسبت گل چنانک فی المثل در جنب بوی گل کمای)، (نزاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کماج
تصویر کماج
((کُ))
یک نوع نان شیرینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کماد
تصویر کماد
درد شکم، پارچه ای که گرم کنند و بر عضو دردناک نهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کماس
تصویر کماس
((کَ یا کُ))
کوزه سفالی دهان گشاد، کشکول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کماس
تصویر کماس
((کَ))
کم، اندک، قلیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمال
تصویر کمال
((کَ))
کامل شدن، تمام شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمان
تصویر کمان
((کَ))
وسیله ای برای تیراندازی در قدیم
کمان به زه بودن: کنایه از آماده نبرد بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حکماً
تصویر حکماً
((حُ مَ نْ))
ظاهراً، به احتمال قوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمان
تصویر کمان
هلال، قوس، منحنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کمال
تصویر کمال
کهتری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کمال
تصویر کمال
Completeness, Perfection, Perfectness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کمال
تصویر کمال
integridade, perfeição
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کمال
تصویر کمال
Vollständigkeit, Perfektion, Vollkommenheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کمال
تصویر کمال
kompletność, perfekcja, doskonałość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کمال
تصویر کمال
целостность , совершенство , совершенность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کمال
تصویر کمال
цілісність , досконалість
دیکشنری فارسی به اوکراینی