بالاترین مرتبۀ چیزی، نهایت مثلاً با کمال خرسندی، برتر بودن در داشتن صفات نیک، کامل بودن، آراستگی صفات، درایت، دانایی، خردمندی، در فلسفه صورت نهایی و طبیعی هر چیز، در تصوف رسیدن به مرحلۀ محو و فنا کمال یافتن: به کمال رسیدن، کامل شدن، ترقی کردن
بالاترین مرتبۀ چیزی، نهایت مثلاً با کمال خرسندی، برتر بودن در داشتن صفات نیک، کامل بودن، آراستگی صفات، درایت، دانایی، خردمندی، در فلسفه صورت نهایی و طبیعی هر چیز، در تصوف رسیدن به مرحلۀ محو و فنا کمال یافتن: به کمال رسیدن، کامل شدن، ترقی کردن
امیر عمید کمال الدین جمال الکتاب کمالی بخارایی از مشاهیر امرا و کتّاب عهد سلجوقی و از شاعران بزرگ زمان بوده است. نظامی عروضی او را به نام و عناوینی که آورده ایم ذکر کرده و اعجوبۀ دهر و نادرۀ ماوراءالنهر دانسته است. هدایت درباره عمید کمالی مطلب تازه ای ندارد. جز آنکه نام او را کمال بخارایی ثبت کرده و او را ممدوح انوری دانسته و گفته است ممدوح حکیم اوحدالدین انوری بوده است. رشید وطواط نیز یک بیت او را آورده و گفته است: ’کمال گوید نیکو، و از صفت قلم به مدح ممدوح آید و این تخلص کمالی خوب است و اعتقاد من آن است که در عرب و عجم هیچکس به از این تخلص نکرده است و این از کارهای کمال بدیع است. شعر: رخ تیره سربریده نگونسار و مشک بار گوید که نوک خامۀدستور کشورم’. به هر حال جودت الفاظ و لطف معانی کمالی از قدیم مشهور و مورد اعتراف استادان شعر و ناقدان سخن بوده است. ممدوح وی در سخن معزالدین و الدنیا سنجربن ملکشاه بود. از اشعار اوست: زلف نگار گفت که ازقیر چنبرم شب صورت و شبه صفت و مشک پیکرم ترکیبم از شب است وز روز است مرکبم بالینم از گل است وز لاله ست بسترم یا در میان ماه بود سال و مه تنم یا بر کران روز بود روز و شب سرم جنبان تر از هوایم و لرزان ترم ز آب تیره ترم ز خاک و همیشه بر آذرم با ورد همنشینم و با دود هم قرین با زهره هم قرانم و با مه مجاورم... (از تاریخ ادبیات در ایران، تألیف صفا ج 2 ص 681). و رجوع به لباب الالباب ج 1 صص 86 -91 و مجمع الفصحا ص 486 و 487 شود
امیر عمید کمال الدین جمال الکتاب کمالی بخارایی از مشاهیر امرا و کُتّاب عهد سلجوقی و از شاعران بزرگ زمان بوده است. نظامی عروضی او را به نام و عناوینی که آورده ایم ذکر کرده و اعجوبۀ دهر و نادرۀ ماوراءالنهر دانسته است. هدایت درباره عمید کمالی مطلب تازه ای ندارد. جز آنکه نام او را کمال بخارایی ثبت کرده و او را ممدوح انوری دانسته و گفته است ممدوح حکیم اوحدالدین انوری بوده است. رشید وطواط نیز یک بیت او را آورده و گفته است: ’کمال گوید نیکو، و از صفت قلم به مدح ممدوح آید و این تخلص کمالی خوب است و اعتقاد من آن است که در عرب و عجم هیچکس به از این تخلص نکرده است و این از کارهای کمال بدیع است. شعر: رخ تیره سربریده نگونسار و مشک بار گوید که نوک خامۀدستور کشورم’. به هر حال جودت الفاظ و لطف معانی کمالی از قدیم مشهور و مورد اعتراف استادان شعر و ناقدان سخن بوده است. ممدوح وی در سخن معزالدین و الدنیا سنجربن ملکشاه بود. از اشعار اوست: زلف نگار گفت که ازقیر چنبرم شب صورت و شبه صفت و مشک پیکرم ترکیبم از شب است وز روز است مرکبم بالینم از گل است وز لاله ست بسترم یا در میان ماه بود سال و مه تنم یا بر کران روز بود روز و شب سرم جنبان تر از هوایم و لرزان ترم ز آب تیره ترم ز خاک و همیشه بر آذرم با ورد همنشینم و با دود هم قرین با زهره هم قرانم و با مه مجاورم... (از تاریخ ادبیات در ایران، تألیف صفا ج 2 ص 681). و رجوع به لباب الالباب ج 1 صص 86 -91 و مجمع الفصحا ص 486 و 487 شود
ابریشم کج را گویند و آن ابریشم فرومایه است. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کماله بمعنی کج (کژ) مقابل راست را به معنی ’کژ’ که معرب آن قز است گرفته اند. و امروز نیز ’چماله’ به همین معنی استعمال می شود و فرهنگ نویسان ’کج’ را در معنی کلمه به معنی کج ابریشم گرفته اند. (حاشیۀ برهان چ معین). کج. کژ. مقابل راست. (فرهنگ فارسی معین) : باز قوی شد به باغ دختر نرگس دست شده سست و پای گشته کماله. ناصرخسرو
ابریشم کج را گویند و آن ابریشم فرومایه است. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کماله بمعنی کج (کژ) مقابل راست را به معنی ’کژ’ که معرب آن قز است گرفته اند. و امروز نیز ’چماله’ به همین معنی استعمال می شود و فرهنگ نویسان ’کج’ را در معنی کلمه به معنی کج ابریشم گرفته اند. (حاشیۀ برهان چ معین). کج. کژ. مقابل راست. (فرهنگ فارسی معین) : باز قوی شد به باغ دختر نرگس دست شده سست و پای گشته کماله. ناصرخسرو
ابن ملامحمد حسین فسایی. گاهی شعر می سراید. از اوست: سر بلندی، خاکساری با هنرور کردن است آبرو را حفظ کردن سنگ گوهر کردن است با قد خم گشته بی طاعت کشیدن آه سرد تکیه بر پشت کمان و تیر بی پر کردن است جان خودسازم فدای مصرع صایب کمال جان نثار یار کردن خاک را زر کردن است. (تذکرۀ نصرآبادی ص 202)
ابن ملامحمد حسین فسایی. گاهی شعر می سراید. از اوست: سر بلندی، خاکساری با هنرور کردن است آبرو را حفظ کردن سنگ گوهر کردن است با قد خم گشته بی طاعت کشیدن آه سرد تکیه بر پشت کمان و تیر بی پر کردن است جان خودسازم فدای مصرع صایب کمال جان نثار یار کردن خاک را زر کردن است. (تذکرۀ نصرآبادی ص 202)
نبات ادبر. (مهذب الاسماء). سماروغ. نوعی قارچ. (یادداشت مؤلف). فطر. کمات. کما. (مهذب الاسماء) : الفقعه، شمالو. (دهار). القرحان، نوعی است از شمالو. (مهذب الاسماء). رجوع به سماروغ و مترادفات دیگر شود
نبات ادبر. (مهذب الاسماء). سماروغ. نوعی قارچ. (یادداشت مؤلف). فطر. کمات. کما. (مهذب الاسماء) : الفقعه، شمالو. (دهار). القرحان، نوعی است از شمالو. (مهذب الاسماء). رجوع به سماروغ و مترادفات دیگر شود
یاقوت نویسد: احمد بن یحیی بن جابر گوید: رشید به سال 163 هجری قمری مردم صمالو را که از نواحی مرزی نزدیک مصیصه و طرسوسند، محاصره کرد و آنان برای ده خاندان که قومس در آنهاست امان خواستند و رشید بپذیرفت و شرط آنان چنان بود که متفرق نشوند. پس به بغداد شدند و در باب شماسیه فرودآمدند و موضع آنان را سمالو (به سین) نامیدند و آن معروف است و دیر سمالو مضاف بدانست... (معجم البلدان)
یاقوت نویسد: احمد بن یحیی بن جابر گوید: رشید به سال 163 هجری قمری مردم صمالو را که از نواحی مرزی نزدیک مصیصه و طرسوسند، محاصره کرد و آنان برای ده خاندان که قومس در آنهاست امان خواستند و رشید بپذیرفت و شرط آنان چنان بود که متفرق نشوند. پس به بغداد شدند و در باب شماسیه فرودآمدند و موضع آنان را سمالو (به سین) نامیدند و آن معروف است و دیر سمالو مضاف بدانست... (معجم البلدان)
کج کژ مقابل راست: (باز قوی شد بباغ دختر نرگس دست شده سست و پای گشته کماله)، (ناصر خسرو) توصیح فرهنگ نویسان کج و کژ مزبور را بمعنی ابریشم گرفته کماله را ابریشم فرومایه معنی کرده اند خ
کج کژ مقابل راست: (باز قوی شد بباغ دختر نرگس دست شده سست و پای گشته کماله)، (ناصر خسرو) توصیح فرهنگ نویسان کج و کژ مزبور را بمعنی ابریشم گرفته کماله را ابریشم فرومایه معنی کرده اند خ