سماروغ و آن چیزی است سفید به شکل بیضه و بعضی به صورت چتر در ایام برسات از زمین روید و این لفظرا به تای مدور نویسند. (از غیاث). سماروغ. دنبلان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کماه شود
سماروغ و آن چیزی است سفید به شکل بیضه و بعضی به صورت چتر در ایام برسات از زمین روید و این لفظرا به تای مدور نویسند. (از غیاث). سماروغ. دنبلان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کماه شود
کماه. دلاوران و سپاهیان. این جمع کمی (ک ی ی) است که به معنی دلاور باشد و این لفظ را به تای مدور نویسند. (غیاث). جمع واژۀ کمی. دلیران. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و کمات جنود و حمات جیوش چون شرزه ای که هنگام جنگ چنگ در گریبان اجل زند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 193). و لشکری مشحون به رایات حمات و ابطال کمات بدان طرف کشید. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 285). و رجوع به کماه شود
کُماه. دلاوران و سپاهیان. این جمع کمی (ک َ ی ی) است که به معنی دلاور باشد و این لفظ را به تای مدور نویسند. (غیاث). جَمعِ واژۀ کمی. دلیران. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و کمات جنود و حمات جیوش چون شرزه ای که هنگام جنگ چنگ در گریبان اجل زند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 193). و لشکری مشحون به رایات حمات و ابطال کمات بدان طرف کشید. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 285). و رجوع به کماه شود
به معنی کمی است که در مقابل بسیاری باشد. (برهان). به معنی کم و کاستی و مخفف آن است و کمرسی نیز به همین معنی می آید. (از آنندراج) (انجمن آرا). کمی و کاستی و قلت و نقصان. (ناظم الاطباء) (در تداول عامه تهرانی) کمی. قلت. مقابل بسیاری. (فرهنگ فارسی معین). درتداول عامه بخصوص زنان، نقص. نقیصه. نقصان. قلت. کمی. کمبود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آب آن چشمه ز ابتدای وجود نه کماسی کند، نه بفزاید. سراج الدین راجی (از آنندراج). چون عیسی به خانه اندررفت شاگردان از او پرسیدند: چرا ما نتوانستیم این دیو (از کودک مصروع) بدر کردن ؟ گفت بدیشان از برای کماسی ایمان شما. (ترجمه دیاتسارون ص 138) .دست می نهاد بر رنجوران و خوش می شدند و از کماسی ایمان ایشان در عجب ماند. (ترجمه دیاتسارون ص 192) نکوهش کرد کماسی ایمان ایشان را. (ترجمه دیاتسارون ص 370). - کماسی داشتن یا نداشتن، نقیصه داشتن یا نداشتن: از اسباب خانه چه کماسی دارد؟ در حسن کماسی ندارد. باز هم کماسی داری ؟ (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
به معنی کمی است که در مقابل بسیاری باشد. (برهان). به معنی کم و کاستی و مخفف آن است و کمرسی نیز به همین معنی می آید. (از آنندراج) (انجمن آرا). کمی و کاستی و قلت و نقصان. (ناظم الاطباء) (در تداول عامه تهرانی) کمی. قلت. مقابل بسیاری. (فرهنگ فارسی معین). درتداول عامه بخصوص زنان، نقص. نقیصه. نقصان. قلت. کمی. کمبود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آب آن چشمه ز ابتدای وجود نه کماسی کند، نه بفزاید. سراج الدین راجی (از آنندراج). چون عیسی به خانه اندررفت شاگردان از او پرسیدند: چرا ما نتوانستیم این دیو (از کودک مصروع) بدر کردن ؟ گفت بدیشان از برای کماسی ایمان شما. (ترجمه دیاتسارون ص 138) .دست می نهاد بر رنجوران و خوش می شدند و از کماسی ایمان ایشان در عجب ماند. (ترجمه دیاتسارون ص 192) نکوهش کرد کماسی ایمان ایشان را. (ترجمه دیاتسارون ص 370). - کماسی داشتن یا نداشتن، نقیصه داشتن یا نداشتن: از اسباب خانه چه کماسی دارد؟ در حسن کماسی ندارد. باز هم کماسی داری ؟ (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
امیر عمید کمال الدین جمال الکتاب کمالی بخارایی از مشاهیر امرا و کتّاب عهد سلجوقی و از شاعران بزرگ زمان بوده است. نظامی عروضی او را به نام و عناوینی که آورده ایم ذکر کرده و اعجوبۀ دهر و نادرۀ ماوراءالنهر دانسته است. هدایت درباره عمید کمالی مطلب تازه ای ندارد. جز آنکه نام او را کمال بخارایی ثبت کرده و او را ممدوح انوری دانسته و گفته است ممدوح حکیم اوحدالدین انوری بوده است. رشید وطواط نیز یک بیت او را آورده و گفته است: ’کمال گوید نیکو، و از صفت قلم به مدح ممدوح آید و این تخلص کمالی خوب است و اعتقاد من آن است که در عرب و عجم هیچکس به از این تخلص نکرده است و این از کارهای کمال بدیع است. شعر: رخ تیره سربریده نگونسار و مشک بار گوید که نوک خامۀدستور کشورم’. به هر حال جودت الفاظ و لطف معانی کمالی از قدیم مشهور و مورد اعتراف استادان شعر و ناقدان سخن بوده است. ممدوح وی در سخن معزالدین و الدنیا سنجربن ملکشاه بود. از اشعار اوست: زلف نگار گفت که ازقیر چنبرم شب صورت و شبه صفت و مشک پیکرم ترکیبم از شب است وز روز است مرکبم بالینم از گل است وز لاله ست بسترم یا در میان ماه بود سال و مه تنم یا بر کران روز بود روز و شب سرم جنبان تر از هوایم و لرزان ترم ز آب تیره ترم ز خاک و همیشه بر آذرم با ورد همنشینم و با دود هم قرین با زهره هم قرانم و با مه مجاورم... (از تاریخ ادبیات در ایران، تألیف صفا ج 2 ص 681). و رجوع به لباب الالباب ج 1 صص 86 -91 و مجمع الفصحا ص 486 و 487 شود
امیر عمید کمال الدین جمال الکتاب کمالی بخارایی از مشاهیر امرا و کُتّاب عهد سلجوقی و از شاعران بزرگ زمان بوده است. نظامی عروضی او را به نام و عناوینی که آورده ایم ذکر کرده و اعجوبۀ دهر و نادرۀ ماوراءالنهر دانسته است. هدایت درباره عمید کمالی مطلب تازه ای ندارد. جز آنکه نام او را کمال بخارایی ثبت کرده و او را ممدوح انوری دانسته و گفته است ممدوح حکیم اوحدالدین انوری بوده است. رشید وطواط نیز یک بیت او را آورده و گفته است: ’کمال گوید نیکو، و از صفت قلم به مدح ممدوح آید و این تخلص کمالی خوب است و اعتقاد من آن است که در عرب و عجم هیچکس به از این تخلص نکرده است و این از کارهای کمال بدیع است. شعر: رخ تیره سربریده نگونسار و مشک بار گوید که نوک خامۀدستور کشورم’. به هر حال جودت الفاظ و لطف معانی کمالی از قدیم مشهور و مورد اعتراف استادان شعر و ناقدان سخن بوده است. ممدوح وی در سخن معزالدین و الدنیا سنجربن ملکشاه بود. از اشعار اوست: زلف نگار گفت که ازقیر چنبرم شب صورت و شبه صفت و مشک پیکرم ترکیبم از شب است وز روز است مرکبم بالینم از گل است وز لاله ست بسترم یا در میان ماه بود سال و مه تنم یا بر کران روز بود روز و شب سرم جنبان تر از هوایم و لرزان ترم ز آب تیره ترم ز خاک و همیشه بر آذرم با ورد همنشینم و با دود هم قرین با زهره هم قرانم و با مه مجاورم... (از تاریخ ادبیات در ایران، تألیف صفا ج 2 ص 681). و رجوع به لباب الالباب ج 1 صص 86 -91 و مجمع الفصحا ص 486 و 487 شود
کاریزکن. مقنی. (فرهنگ فارسی معین) : آن آب که در چشمه همی برد کمانی در چشم همی بیند از آن آب بخروار. امیر معزی (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمانه شود قوسی و کج و خمیده. (ناظم الاطباء). مقوس. کمان وار. قوسی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منسوب به کمان. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمان شود
کاریزکن. مقنی. (فرهنگ فارسی معین) : آن آب که در چشمه همی برد کمانی در چشم همی بیند از آن آب بخروار. امیر معزی (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمانه شود قوسی و کج و خمیده. (ناظم الاطباء). مقوس. کمان وار. قوسی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منسوب به کمان. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمان شود
گیاهی است از تیره چتریان که در جنوب و مشرق ایران بفراوانی میروید و جزو نباتات علوفه یی است و دارای برگها باریک است و در حقیقت یکی از گونه های گیاه بارزد است. این گیاه دارای بویی تند و نا مطلوب است و اهالی روستا ها ساقه های تازه رسته آن را در غذاها بکار میبرند و معمولااز آن نوعی آش درست میکنند کما کلیکان: (هست با خلقش بنسبت گل چنانک فی المثل در جنب بوی گل کمای)، (نزاری)
گیاهی است از تیره چتریان که در جنوب و مشرق ایران بفراوانی میروید و جزو نباتات علوفه یی است و دارای برگها باریک است و در حقیقت یکی از گونه های گیاه بارزد است. این گیاه دارای بویی تند و نا مطلوب است و اهالی روستا ها ساقه های تازه رسته آن را در غذاها بکار میبرند و معمولااز آن نوعی آش درست میکنند کما کلیکان: (هست با خلقش بنسبت گل چنانک فی المثل در جنب بوی گل کمای)، (نزاری)