- کما
- فرانسوی بیخودی بیهوشی هم چنان همچنان مانند اینکه. یا کما اینکه. چنانکه خدای واجب کرده: این ارث را بین وراث کما فرض الله باید قسمت کرد. یا کما فی السابق. مانند پیش مانند گذشته چنانکه بود. یا کما کان. چنانکه بود یا کما هو. چنانکه او (آن) است همچنانکه بود. توضیح درعربی برای مذکر آید ولی در فارسی مراعات این امر نکنند. یا کما هو حقه. چنانکه شاید چنانکه حق اوست. یا کما هی. چنانکه او (آن) است تهمچنانکه بود. توضیح برای مونث آید ولی در فارسی مراعات این امر نکنند: ابونصر... . ابوالعلا رالله . . بخواند و صورت حال کما هی تقریر کرد. یا کما یلیق. چنانکه باید چنانکه سزد. یا کما یتبغی. چنانکه شاید چنانکه درخور است: مرد ساده لوح بود و در اکتساب علوم متداوله کما ینبغی کوشیده
معنی کما - جستجوی لغت در جدول جو
- کما ((کُ))
- حالتی از بی هوشی که در آن بیمار برای مدتی شعور و حواس خود را از دست می دهد
- کما ((کَ))
- همچنان، مانند اینکه
- کما
- صمغ یا شیرۀ انجدان به رنگ قهوه ای و طعم تلخ که خاصیت دارویی دارد، انغوزه
اغما
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کهتری
هلال، قوس، منحنی
کم، اندک
نوعی کوزۀ سفالی یا چوبی دهان گشاد
نوعی کوزۀ سفالی یا چوبی دهان گشاد
بالاترین مرتبۀ چیزی، نهایت مثلاً با کمال خرسندی، برتر بودن در داشتن صفات نیک، کامل بودن، آراستگی صفات، درایت، دانایی، خردمندی، در فلسفه صورت نهایی و طبیعی هر چیز، در تصوف رسیدن به مرحلۀ محو و فنا
کمال یافتن: به کمال رسیدن، کامل شدن، ترقی کردن
کمال یافتن: به کمال رسیدن، کامل شدن، ترقی کردن
کماج، نوعی نان ضخیم و پوک که با آرد گندم و آرد نخود تهیه می شود، بسکماج
گیاهی است از تیره چتریان که در جنوب و مشرق ایران بفراوانی میروید و جزو نباتات علوفه یی است و دارای برگها باریک است و در حقیقت یکی از گونه های گیاه بارزد است. این گیاه دارای بویی تند و نا مطلوب است و اهالی روستا ها ساقه های تازه رسته آن را در غذاها بکار میبرند و معمولااز آن نوعی آش درست میکنند کما کلیکان: (هست با خلقش بنسبت گل چنانک فی المثل در جنب بوی گل کمای)، (نزاری)
سماروغ. قارچی از دسته آسکومیستها که در پای درخت بلوط میروید
چوبی خمیده که دو سر آن را با زه محکم بکشند و ببندند، قوس، هر چیز خمیده را کمان گویند
پوز بند، توبره شمشیر کند، سالمند تنگدست، اسب کند رو، زبان کند، مردم بیچیز نوعی از کندر صمغ یمنی
تمام شدن، انجام یافتن پذیرفتن، کمال گرفتن، به حد تمامیت رسیدن
نوعی تنگ گرد و پهن و گردن کوتاه باندام کاسه پشت که آنرا از سفال یا چوب سازند: (گیرم که ترا اکنون سه خانه کماس است بنویس یکی نامه که چندت همه کاس است)، کاسه چوبین کشکول گدایی
کوفتگی جامه در گذشته گازران جامه را در شست و شوی میکوفتند، درد شکم، لته گرم بر اندام دردناک نهند داغلت درد شکم، پارچه ای که گرم کنند و بر عضو درد ناک نهند
بزرگ منشی
نوعی از نان که ستبر و بزرگ باشد
یک نوع نان ضخیم و پوک که با آرد گندم و آرد نخود تهیه کنند
سماروغ
دنبلان فروش دنبلان گونه ای سماروغ است
درد شکم، پارچه ای که گرم کنند و بر عضو دردناک نهند
نوعی نان ضخیم و پوک که با آرد گندم و آرد نخود تهیه می شود، کماچ، بسکماج
تختۀ گرد که میانش سوراخ دارد و در سرستون خیمه قرار می دهند، بادریسه، کلیچۀ خیمه، چناب، سپندوز، سنگور، شنگرک، سنگرکبرای مثال کماج خیمه را ماند که نتوان / ز وی کندن به دندان نیم ذره (جامی - ۶۹۱)
تختۀ گرد که میانش سوراخ دارد و در سرستون خیمه قرار می دهند، بادریسه، کلیچۀ خیمه، چناب، سپندوز، سنگور، شنگرک، سنگرک
نوعی سلاح جنگی چوبی و خمیده که برای پرتاب کردن تیر به کار می رفت، چوبی بلند و سرکج برای جدا کردن الیاف پنبه یا پشم از یکدیگر،
در علم نجوم قوس،
در موسیقی آرشه، در موسیقی سازی زهی شبیه رباب و به شکل کمان
کمان چاچی: نوعی کمان مرغوب که در چاچ (نام قدیم تاشکند) ساخته می شد،برای مثال پیاده ز بهرام بگریختند / کمان های چاچی فرو ریختند (فردوسی - ۸/۱۳۶) ، کمان های چاچی و تیر خدنگ / سپرهای چینی و ژوبین جنگ (فردوسی - ۱/۱۲۷)
کمان رستم: کنایه از رنگین کمان
کمان گشادن: به دست گرفتن کمان و کشیدن زه آن و تیر انداختن
در علم نجوم قوس،
در موسیقی آرشه، در موسیقی سازی زهی شبیه رباب و به شکل کمان
کمان چاچی: نوعی کمان مرغوب که در چاچ (نام قدیم تاشکند) ساخته می شد،
کمان رستم: کنایه از رنگین کمان
کمان گشادن: به دست گرفتن کمان و کشیدن زه آن و تیر انداختن
Completeness, Perfection, Perfectness
integridade, perfeição
Vollständigkeit, Perfektion, Vollkommenheit
kompletność, perfekcja, doskonałość
целостность , совершенство , совершенность