جدول جو
جدول جو

معنی کما

کما
فرانسوی بیخودی بیهوشی هم چنان همچنان مانند اینکه. یا کما اینکه. چنانکه خدای واجب کرده: این ارث را بین وراث کما فرض الله باید قسمت کرد. یا کما فی السابق. مانند پیش مانند گذشته چنانکه بود. یا کما کان. چنانکه بود یا کما هو. چنانکه او (آن) است همچنانکه بود. توضیح درعربی برای مذکر آید ولی در فارسی مراعات این امر نکنند. یا کما هو حقه. چنانکه شاید چنانکه حق اوست. یا کما هی. چنانکه او (آن) است تهمچنانکه بود. توضیح برای مونث آید ولی در فارسی مراعات این امر نکنند: ابونصر... . ابوالعلا رالله . . بخواند و صورت حال کما هی تقریر کرد. یا کما یلیق. چنانکه باید چنانکه سزد. یا کما یتبغی. چنانکه شاید چنانکه درخور است: مرد ساده لوح بود و در اکتساب علوم متداوله کما ینبغی کوشیده
فرهنگ لغت هوشیار