جدول جو
جدول جو

معنی کلیلا - جستجوی لغت در جدول جو

کلیلا
از روستاهای واقع در شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کهیلا
تصویر کهیلا
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لیلا
تصویر لیلا
(دخترانه)
شبانه، لیلی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کلیسا
تصویر کلیسا
معبد مسیحیان، عبادتگاه ترسایان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسیلا
تصویر کسیلا
پوست یا ساقۀ گیاهی شبیه روناس به رنگ سرخ تیره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلیل
تصویر کلیل
عاجز، درمانده، کند، سست
فرهنگ فارسی عمید
میوۀ خوراکی گیاهی خزنده با گل های زرد رنگ که بیشتر در هند می روید
فرهنگ فارسی عمید
(کَلْ)
دهی از دهستان هزارجریب است که در بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری واقع است و260تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
معرب کلیچه یا کلیجه: ثم اتی بالموائد (در خوارزم) فیها الطعام من الدجاج المشویه و... و خبزمعجون بالسمن یسمونه الکلیجا. (ابن بطوطه، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلیچه و کلیجه شود
لغت نامه دهخدا
(کِلْ)
به معنی شخار است که قلیا باشد و بیشتر صابون پزان به کار برند. (برهان). قلیا معرب آن است. (انجمن آرا). اسم فارسی قلی است. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به قلیا شود، به لغت زند و پازند گوسفند را گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). هزوارش کلیا، کلنیا (گوسپند) (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
آلتی که در مازندران با آن شیرۀ نیشکر را استخراج کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
اسم رومی شکنبه است و به سریانی و رومنتن است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
همان اقلید است. (فارسنامۀ ناصری جزء دوم ص 170). به نقل سفرنامۀ ابن بطوطه و فارسنامۀ ناصری، شهری بوده است در فارس: ثم سافرنا من اصفهان بقصد زیاره الشیخ مجدالدین بشیراز و بینهما مسیره عشره ایام فوصلنا الی بلده کلیل (بفتح الکاف) و بینها و بین اصفهان مسیره ثلاثه... ثم سرنا من کلیل و وصلنا الی قریه کبیره تعرف بصوماء. (ابن بطوطه، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چاولی خانسالار... چون به اول فارس که بلوک آباده و اقلید است رسیدند، امیر بلدچی را که حاکم بر کلیل و سرمه که در آن زمان دو شهر بوده بخواستند... (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کند از زبان و شمشیر و بینایی و جز آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کند و سست و مانده شده و خیره و گنگ. (آنندراج) (غیاث). کنداز شمشیر و جز آن. (ناظم الاطباء). مانده. کند (زبان، شمشیر). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
عزیز را چو ذلیل و جواد را چو بخیل
فصیح را چو کلیل و سفیه راچو فهیم.
سوزنی.
در ثنا و مدح تو ارباب نظم و نثر را
نی زبان گردد کلیل و نی شود خاطر بلید.
سوزنی.
گرچه گرمابه عریض است و طویل
زان تبش تنگ آیدت جان و کلیل.
مولوی.
- رجل کلیل الطرف، کند بینایی. (ناظم الاطباء).
- رجل کلیل الظفر، مرد سست و بددل ذلیل و خوار. (منتهی الارب). مرد فرومایه و خوار و ضعیف. (ناظم الاطباء).
- رجل کلیل اللسان، مرد کندزبان. (ناظم الاطباء).
- سیف کلیل الحد، شمشیر کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ لِ)
دهی است از دهستان کسلیان بخش سوادکوه شهرستان قائم شهر. سکنۀ آن 130 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کهیله. اسم هندی سلیخه است. (فهرست مخزن الادویه). کهیله. سلیخه. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کهیله و سلیخه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام مبارزی بود ایرانی. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نام یکی از مبارزان ولایت توران. (از فرهنگ رشیدی). نام پهلوانی تورانی. (از فهرست ولف) :
به دست منوچهر بر میمنه
کهیلا که صد پیل بد یک تنه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کِ)
مخفف کلیسیا است که جای پرستش و معبد ترسایان باشد. (برهان). معبد و پرستشگاه ترسایان و کنشت. (ناظم الاطباء). کلیسیا. کلیسه. (با کنشت و معرب آن کنیسه مقایسه شود). معبد ترسایان. محل عبادت مسیحیان. (فرهنگ فارسی معین) :
در کلیسا به دلبری ترسا
گفتم ای دل به دام تو در بند.
هاتف اصفهانی.
و رجوع به کنشت و کنیسه شود، پرستشگاه کفار. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
تاریکی چشم باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 524) (لغت نامۀ اسدی یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دارویی مانند دارچین که سلیخه و کسیدا نیز گویند. (ناظم الاطباء). کسیله. به هندی کهیلا گویند
لغت نامه دهخدا
(کُ حَ)
حشیشی است که به فارسی گاوزبان و به عربی لسان الثور خوانند. (برهان) (آنندراج). لسان الثور. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به گاوزبان شود، ابوخلسا. (از تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به ابوخلسا شود
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ / لِ)
نام شغالی که قصۀ او در کتاب کلیله و دمنه مشهور است. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، کلیله و دمنه. و کلیله و دمنه از جمله کتبی است که از سانسکریت به پهلوی و از پهلوی به وسیلۀ عبدالله بن المقفع به تازی و از تازی نخستین بار به فرمان نصر بن احمد به نثر دری و سپس از روی همان ترجمه بوسیلۀ رودکی به شعر پارسی درآمد و آنگاه در اوایل قرن ششم یک بار دیگر با نثر منشیانۀ بلیغ ترجمه دیگری از آن ترتیب یافت که کلیله و دمنۀ بهرام شاهی است و بدست ابوالمعالی نصرالله بن محمد بن عبدالحمید منشی صورت گرفته است. (از تاریخ ادبیات ایران تألیف صفاج 2 ص 948)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لیلا
تصویر لیلا
به شب شبگاه بشب شبانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلیلا
تصویر ذلیلا
خواری زبونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کحیلا
تصویر کحیلا
گاو زبان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسیلا
تصویر کسیلا
کسیله از کهیلا: هندی دارچین ختایی (سلیخه) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیسا
تصویر کلیسا
جای پرستش و معبد ترسایان، محل عبادت مسیحیان، کلیسه
فرهنگ لغت هوشیار
کهیانه سریانی تازی گشته گل سد برگ، جادو کش (فاوانیا) از گیاهان کهیله هندی دارچین ختایی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیل
تصویر کلیل
کند و سست و مانده شده و خیره و گنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیا
تصویر کلیا
قلیا بنگرید به قلیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیسا
تصویر کلیسا
((کِ))
عبادتگاه مسیحیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلیل
تصویر کلیل
((کَ))
کند، سست، مانده شده
فرهنگ فارسی معین
بیعه، پرستشگاه، دیمه، عبادتگاه، عبادتخانه، کنشت، معبد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر درخواب بیند که در کلیسا شد و سوی قبله اسلام نماز کرد، دلیل که توبه از گناه کند و دینش قوی شود به سبب آن که کلیسا جای عبادت است. محمد بن سیرین
۱ـ اگر در خواب کلیسایی را در نقطه ای دور ببینید، دلالت بر آن دارد که از خواسته هایی که مدتی به دنبالش بودید نومید خواهید شد. ، ۲ـ اگر در خواب ببینید که با آشفتگی داخل کلیسا می شوید، دلالت بر آن دارد که در تشییع جنازه کسی شرکت می کنید. ، ۳ـ اگر در خواب کلیسا را در محلی مخروبه ببینید، نشانه آن است که امیدها و نقشه هایتان نقش بر آب خواهد شد. ، ۴ـ اگر خواب ببینید کشیشی مانع ورود شما به کلیسا می شود، نشانه آن است که شما از دست دشمنان خود می گریزید. ، ۵ـ اگر دختری در خواب ببیند که وارد کلیسا می شود، علامت آن است که در آینده سخت بیمار خواهد شد. اما اگر ببیند که هنگام داخل شدن به کلیسا با کشیشی حرف می زند، بعدها از طرف دوستان خود به خاطر نادرست بودن رفتارش مورد انتقاد و سرزنش قرار می گیرد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
از توابع کسلیان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نامی برای افراد
فرهنگ گویش مازندرانی