جدول جو
جدول جو

معنی کلوزان - جستجوی لغت در جدول جو

کلوزان
(کَ)
دهی از دهستان شاهرود است که در بخش شاهرود شهرستان هروآباد واقع است و 284 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاویان
تصویر کاویان
(پسرانه)
پرچم کاوه که به درفش کاویانی معروف است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کروخان
تصویر کروخان
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی فرزند ویسه در سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فروزان
تصویر فروزان
(دخترانه)
تابان، درخشان، شعله ور، مشتعل، روشن، درخشنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کلوفان
تصویر کلوفان
جسمی سخت، شکننده و نیمه شفاف که در الکل و اتر حل می شود و مصرف دارویی و صنعتی دارد و برای مالیدن بر روی آرشۀ ویولون به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آموزان
تصویر آموزان
در حال آموختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروزان
تصویر فروزان
تابان، درخشان
فرهنگ فارسی عمید
یکی از مشتقات سلولز که به صورت ورقۀ نازک شفاف تهیه می شود و به دلیل عدم نفوذ رطوبت در آن، در جراحی برای زخم بندی و در صحافی در روکش جلد کتاب به کار می رود، ویژگی جلد کتابی که روکشی از جنس سلوفان داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبودان
تصویر کبودان
سیاه دانه، گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، غرمج، بوغنج، سیسارون، سنز، سیاه تخمه، شونیز، سنیز، کرنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علویان
تصویر علویان
علوی ها، از نسل یا اولاد علی بن ابی طالب (ع) ها، سیّدها، شیعه ها، جمع واژۀ علوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جلوخان
تصویر جلوخان
پیشگاه خانه، میدان جلو منزل و عمارت
فرهنگ فارسی عمید
(لَ دَ)
شهری به سوئیس، کرسی کانتن ود، واقع در جنوب دریاچۀ لمان. دارای 101000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(لُ)
نام دختر نینوس پادشاه آشور. و نینوس شوی سیمرامیس بود. (یسنا پورداود ج 1 ص 85)
لغت نامه دهخدا
(کُ چِ)
دهی از دهستان کنار رودخانه است که در بخش مرکزی شهرستان گلپایگان واقع است و550 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای بسرخس
لغت نامه دهخدا
(کُ)
جمع واژۀ کلو. (از فرهنگ فارسی معین) : اکابر و اشراف و کلویان (و) اصناف مراسم نثار و پیشکش بجای آورند. (مطلع السعدین). و رجوع به کلو شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی از دهستان رودبار قصران است که در بخش افجۀ شهرستان تهران واقع است و 341 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
نام شهری و ولایتی است به ترکستان. (انجمن آرا) (آنندراج). کلوران و قراقرم سرزمینهایی بود که چنگیز و اولاد او در آنجا فرمانروایی داشتند. (از تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 58 و 61). و رجوع به حبیب السیر شود
لغت نامه دهخدا
در حال آموزانیدن، در حال آموختن
لغت نامه دهخدا
(کَلْ)
دهی از دهستان ارنگه است که در بخش کرج شهرستان تهران واقع است و 297 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن است و 981 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
پیشگاه آستانه پیشگاه خانه میدانی که در مقابل عمارت و منزل واقع باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوزان
تصویر لوزان
کناره کناره چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلوزان
تصویر آلوزان
نام قریه ای به سرخس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاویان
تصویر کاویان
پادشاهی سلطنتی: (قصه آنک گاو بحری گوهر کاویان از قعر دریا بر آورد شب بر ساحل دریا نهد در درخش و تاب آن می چرد) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
دو تایی لوزه گوشکان بادامک ها تثنیه لوزه درحالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلوزون
تصویر هلوزون
اسلیمی خطایی ونقشهای دیگر که بر اطراف کتابه خانه وغیره نقش کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آموزان
تصویر آموزان
در حال آموزانیدن در حال آموختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروزان
تصویر فروزان
درخشنده، افروزنده، تابنده، روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلوخان
تصویر جلوخان
((جُ یا جِ لُ))
پیشگاه خانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروزان
تصویر فروزان
((فُ))
تابان، درخشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاویان
تصویر کاویان
پادشاهی، سلطنتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کبودان
تصویر کبودان
((کَ))
سیاه دانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروزان
تصویر فروزان
شعله ور
فرهنگ واژه فارسی سره
اتاق پذیرایی، اتاق میهمانی
فرهنگ گویش مازندرانی