- کلوب
- باشگاه، انجمن، جشنگاه
معنی کلوب - جستجوی لغت در جدول جو
- کلوب ((کُ))
- باشگاه، انجمن، کانون
- کلوب
- باشگاه، انجمن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فریبا زن، دروغگو و فریبنده
بچه انداخته، بچه مرده
ویژگی فرد بسیار دروغ گو
کلب ها، سگ ها، جمع واژۀ کلب
پارۀ خشت، پاره ای از گل خشک یا خاک به هم چسبیده
قلب ها، دل ها، میانها، وسط ها، جمع واژۀ قلب
اسبی که چشم و پوزه اش سفید باشد و آن را شوم می دانند
چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در بر پشت آن نصب می شود
بسیار خواهنده
غالب
جمع قلب
نمونه، تن و بدن، نقشه، قالب
به دست آورنده، فرا گیرنده، ورزنده بسیار کسب کننده، بسیار فرا گیرنده: (اما لمغانیان مردمان بشکوه باشند و جلد و کسوب)، (چهار مقاله) ، بسیار ورزنده
جمع کرب، اندوه های سخت اندوه های دم گیر
دروغگو، روان زیرا آدمی را به درتازی نیامده چنینی در تازی نیامده درتازی نیامده چنینی فرمان میدهد که توان انجامش را ندارد بسیار دروغگو
سگدیوی هاری، جمع کلب، سگان سگبان سگباز انگلیسی باشگاه، گزر جمع کلب سگان
ناراستی و سستی در امور
قید چوبی که پشت در نصب کنند و در را بدان بندند، کلیدان، چفت و بست پشت در
خسته شدن، کند شدن
کار دشوار
اسبی که چشم و روی و پوز او سفید باشد و آنرا شوم میدانستند: (کلوس (و) کژ دم و چپ شوره پشت و آدم گیر یسارو عقرب و چل سم سفید و کام سیاه)، (بنقل رشیدی در چل)
غوزه پنبه که شکفته شده و پنبه ها از آن بر آمده باش جوزغه
گل خشک شده: (آن کس که بیند روی تو مجنون نگردد کو بکو سنگ و کلوخی باشد او او را چرا خواهم بلا ک) (دیوان کبیر)، لختها دیوار افتاده و خاک بر هم چسبیده سخت شده، خشت پاره (خام و پخته)، شخص خشک طبیعت و بی همت. یا کلوخ راه. کلوخی که در راه مردم افتاده باشد، مانع حایل. یا کلوخ بر لب زدن (مالیدن)، مخفی داشتن امری پنهان داشتن مطلبی را: (لبش تر بود از می خوردن شب کلوخ خشک را مالیده بر لب)، (جامی) یا کلوخ در آب افکندن، خواهان فتنه و جنگ و آشوب شدن
خاییدن و جویدن چیزهایی که صدا کند مانند نبات و نان خشک و امثال آن
نانی که خمیر آن از دیوار تنور ریخته باشد و در میان آتش ریخته شده باشد
رخنه گرفتن و وصل کردن چیزی بچیزی دیگر
نار پستانی، جمع کعب، شتالنگ ها پژول ها گره ها
گروه سگان
بی حیا، گستاخ