جدول جو
جدول جو

معنی کلنجک - جستجوی لغت در جدول جو

کلنجک
خرچنگ، جانوری سخت پوست با چنگال های دراز، لاک خارجی پهن و سخت، یک یا دو زوج آرواره و دو چشم پایه دار که به یک پهلو حرکت می کند و معمولاً در دریا و گاه در خشکی زندگی می کند
پیچپا، پنج پا، کلنجار
تصویری از کلنجک
تصویر کلنجک
فرهنگ فارسی عمید
کلنجک(کُ لَجَ / کِ لِ جَ)
خرچنگ را گویند و عربان سرطان خوانند. (برهان) (آنندراج). خرچنگ و سرطان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلنجار شود
لغت نامه دهخدا
کلنجک
خرچنگ سرطان
تصویری از کلنجک
تصویر کلنجک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنجک
تصویر کنجک
تازه، نو، بدیع، طرفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنجک
تصویر کنجک
درخت پشه غال، نارون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلنج
تصویر کلنج
عجب، تکبر، خودستایی
چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج
فرهنگ فارسی عمید
(کَ جَ)
یک قسم زینت برای قلادۀ سگ. (ناظم الاطباء) ، یک قسم صدفی که با آن شراب خورند. (ناظم الاطباء). و به هر دو معنی رجوع به اشتینگاس شود
لغت نامه دهخدا
(کِ نَ کَ)
بمعنی خرفه است که به عربی بقلهالحمقا خوانند. (برهان) (آنندراج). خرفه. (ناظم الاطباء). تخم خرفه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلنک و کلکنک شود
لغت نامه دهخدا
(کُلُ)
نام موضعی و قلعه ای است در هندوستان. (برهان) (آنندراج). موضعی در هندوستان. (ناظم الاطباء). مخفف کالنجر. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به کالنجر شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
شهرکی است به ماوراءالنهر نزدیک خمبرک و اردلانکث و ستبغوا، با کشت و برز وآبهای روان. (ازحدودالعالم چ دانشگاه ص 115)
لغت نامه دهخدا
(وَ لَ)
ناحیه ای به شمال غربی تجریش از توابع شمیران تهران در دامنۀ کوه، میان تجریش و اوین
لغت نامه دهخدا
(کَ خوا / خا جَ/ جِ)
دهی از دهستان گاوکان بخش جبال بارز است که در شهرستان جیرفت واقع است و 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کِ نَ)
تخم خرفه باشد و به عربی بقلهالحمقا خوانند. (برهان). تخم خرفه. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). کلنکک. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلنکک شود، سوراخ کلید را نیز گویند و باین معنی به کسر اول و فتح ثانی و سکون نون و کاف فارسی و عربی هر دوآمده است. (برهان). سوراخ کلیدان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ)
بمعنی کاج و لوچ و احول باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف کلک است. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به کلک و کلیک شود
لغت نامه دهخدا
(کِ لَ)
بمعنی چرک و وسخ باشد، بمعنی عجب و خودستایی و تکبر وتجبر هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، انگشت کوچک و خنصر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ جَ)
هر چیز غریب و تازه و نو را گفته اند که دیدن آن مردم را خوش آید و به عربی طرفه گویند. (برهان). بسیار بدیع که آدمی را از دیدنش خوش آید. (انجمن آرا) (آنندراج). چیزی تازه که دیدنش خوش آید و بلکنجک یعنی بسیار بدیع. (رشیدی). طرفه و هر چیز غریب و تازه و نو که دیدن آن مردم را خوش آید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ جَ)
نام درختی است که آن را پشه غال گویند. (برهان). درخت پشه. (انجمن آرا) (آنندراج). درخت پشه غال که از گونه های نارون است. (فرهنگ فارسی معین). نام درختی است که آن را سارشک دار و درخت پشه نیز خوانند. (جهانگیری). اسم فارسی شجرهالبق است. (فهرست مخزن الادویه). درختی است که پشه غال نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کلنک
تصویر کلنک
تخم خرفه بقله الحمقاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنجک
تصویر کنجک
درخت پشه غال که از گونه های نارون است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنجک
تصویر کنجک
((کَ جَ))
هر چیز غریب و تازه و نو
فرهنگ فارسی معین