جدول جو
جدول جو

معنی کلمین - جستجوی لغت در جدول جو

کلمین
(کُ)
دهی از دهستان رودبار است که در بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین واقع است و 167 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کمین
تصویر کمین
پنهان شدن در جایی به قصد از پا درآوردن دشمن یا شکار
کنایه از کمین کرده
کنایه از کمینگاه
کمترین، کم ارزش ترین، فرومایه ترین
کمین کردن: در جایی پنهان شدن به قصد از پا در آوردن دشمن یا شکار، کمین آوردن، کمین ساختن، کمین گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلمن
تصویر کلمن
چهارمین گروه از مجموعۀ کلمات مصنوعی حروف ابجد
فرهنگ فارسی عمید
(کُمْ)
مردمان عالم و دانا و فاضل و حکیم و معمر. (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ کمّل. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمل و یادداشتهای قزوینی ج 6 ص 252- 253 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام محالی است در فارس به سه منزلی شیراز. (انجمن آرا) (آنندراج). نام یکی ازدهستانهای هشتگانه بخش زرقان شهرستان شیراز است و از سیزده آبادی تشکیل یافته و در حدود 5200 تن سکنه دارد و قراء مهم آن سعادت آباد و علی آباد و بوکان است و راه شوسۀ شیراز به اصفهان از این دهستان می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). شهرکی است به ناحیت پارس اندر میان کوه سردسیر، جایی با هوای درست و نعمت بسیار. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 135). کمین و فاروق دو شهر است و توابع بسیار دارد و هوای معتدل وآب روان و غله و میوۀ بسیار... (نزهه القلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 124). بلوک کمین از سردسیرات فارس و میانۀ شمال و مشرق شیراز است. درازای آن از ابتدای صحرای سرپنیران تا قوام آباد ده فرسخ و پهنای آن از اکبرآباد تا دولت آباد دو فرسخ و نیم. محدود است از جانب مشرق به بلوک قونقری و از طرف شمال به بلوک مشهد مرغاب و از سمت مغرب به بولک نایین و نواحی مرودشت و از جانب جنوب به نواحی ارسنجان و مرودشت. (فارسنامۀناصری). و رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 136 و 188 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
قوم پنهان نشیننده به قصد دشمن در جنگ. (منتهی الارب). گروهی که در جنگ پنهان نشینند به قصد دشمن و منه:الکمین فی الحرب حیله. (ناظم الاطباء). قومی که به خدعه در جنگ پنهان شوند و آن چنان است که در نهانگاهی که کس بر آن آگاه نباشد خود را مخفی کنند و در انتهاز پدیدار شدن طلیعۀ سپاه دشمن باشند و بر ایشان تازند. (از اقرب الموارد). پنهان شونده در کارزار و جز آن. (غیاث). و رجوع به مادۀ بعد شود، دخل در امور به نوعی که مفهوم نگردد. (منتهی الارب). داخل در کار به نوعی که کسی دریافت نکند. (ناظم الاطباء). داخل در کار چنانکه کسی را بر آن آگاهی نباشد وگویند: هو فی ذلک الامر کمین. ج، کمناء. (از اقرب الموارد) ، هذا امر فیه کمین، در این کاردغلی است که بدان آگاهی نیست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَمَ)
صورت چهارم از صور هشتگانه ابجدی. (فرهنگ فارسی معین). نام چهارمین صورت از صور هشتگانه حروف جمّل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
چنان چون کودکان از پیش الحمد
بیاموزند ابجد را و کلمن.
منوچهری.
و رجوع به ابجدشود
لغت نامه دهخدا
(کُ / کُ لَ / کَ لی)
منزل اول است از ری برای کسی که قصد خوار را داشته باشد. (از معجم البلدان). دهی از دهستان فشافویۀ بخش مرکزی ری است که در شهرستان تهران واقع است و 555 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). نام قریه ای به ری و ثقه الاسلام محمد بن یعقوب بن اسحاق (متوفی به سال 329) از آنجاست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ دا)
العلمین، جایی است در شمال افریقا در ساحل غربی اسکندریه. و در سال 1942 میلادی (جنگ جهانی دوم) ، ژنرال ’مونتگمری’ بریتانیایی، لشکر ژنرال ’رومل’ آلمانی را درین منطقه شکست داد. (از المنجد، اعلام)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ مَ)
تثنیۀ علم در حالت نصب و جر
لغت نامه دهخدا
شهرکی است به کرمان و از وی زیره و نیل و نیشکر خیزد و اینجا پانید کنند، (حدود العالم)، از نواحی کرمان است بین جیرفت و هرموز، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کُلْ لی)
دهی از دهستان قره پشلو است که در بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع است و 128 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
عضو یکی از جمعیت های مردانۀ نصارا و قاتل هانری سوم (1589 میلادی) که به دست نگهبانان او کشته شد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
محلی است در فارس که طایفۀ بهارلو در آنجا سکونت میکردند، (جغرافیای غرب ایران ص 181)
لغت نامه دهخدا
ریشه خولنجان، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ مَ تَ)
کلمتان. (ناظم الاطباء). و رجوع به کلمتان شود.
- کلمتی الشهاده، کلمه لااله الااﷲ و کلمه محمد رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
منسوب به کلک. ساخته از نای. نیی. نیین. (فرهنگ فارسی معین). از کلک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و کمان وی بدان روزگار چوبین بود بی استخوان، یک پاره، چون درونۀ حلاجان و تیر وی کلکین با سه پر و پیکان بی استخوان. (نوروزنامه) ، قلمی. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلک شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ کُلْ مُتَ کَلْ لِ)
حاج میرزا نصرالله ، پسر میرزامحسن بهشتی از وعاظ و ناطقان معروف دورۀ مشروطیت است. وی به سال 1277 هجری قمری در اصفهان متولد شد. تحصیلات خود را نزد آخوند ملاصالح فریدنی انجام داد و در 22سالگی به زیارت مکۀ معظمه مشرف شد و در مراجعت به هندوستان رفت و مدت دو سال در آنجا اقامت گزید و کتابی به نام من الخلق الی الحق برای بیداری مسلمانان تألیف و منتشر ساخت. پس از انتشار این کتاب، به وسیلۀ انگلیسیها از هندوستان تبعید شد و به ایران آمد و در انقلاب مشروطیت با ایراد خطابه ها و سخنرانیها به بیداری افکار مردم پرداخت و سرانجام روزی که مجلس شورای ملی به توپ بسته شد ملک المتکلمین دستگیر شد و به سال 1326 هجری قمری در باغشاه تهران به قتل رسید. و رجوع به تاریخ رجال ایران تألیف مهدی بامداد ج 4 ص 346 و تاریخ انقلاب مشروطیت ایران تألیف مهدی ملکزاده شود
لغت نامه دهخدا
(کُ لَ)
دهی از دهستان جی است که در بخش حومه شهرستان اصفهان واقع است و 130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(کْلِ / کِ لِ)
نام چهارده تن پاپ کاتولیک های جهان بشرح زیر:
کلمان اول (سن...) از 91 تا 100 میلادی
’ دوم از 1046 تا 1047 میلادی
’ سوم از 1187 تا 1191 میلادی
’ چهارم (گیفولک) از 1265 تا 1268 میلادی
’ پنجم (برتران دوگو) از 1305 تا 1314 میلادی
’ ششم از 1342 تا 1352 میلادی
’ هفتم (ژول دومدیسی) از 1523 تا 1534 میلادی
’ هشتم از 1592 تا 1605 میلادی
’ نهم از 1667 تا 1669 میلادی
’ دهم از 1670 تا 1676 میلادی
’ یازدهم از 1700 تا 1721 میلادی
’ دوازدهم از 1730 تا 1740 میلادی
’ سیزدهم از 1758 تا 1769 میلادی
’ چهاردهم از 1769تا1774 میلادی
(از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(کُ لُ)
دهی از دهستان کاکاوند است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 420 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
جمع متکلم، گفت آران جمع متکلم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کملین
تصویر کملین
این واژه که رمن (کمل) است در تازی نیامده بزرگان برجستگان جمع کمل
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی کلمن و کلمن گویند تازی گشته چهارمین کوده وات که از ک ل م ن پدید آمده صورت چهارم از صور هشتگانه ابجدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلکین
تصویر کلکین
منسوب به کلک: ساخته از نای نیی نیین، قلمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمین
تصویر کمین
قوم پنهان نشیننده بقصد دشمن در جنگ کم ارزش، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمین
تصویر کمین
((کَ))
کمترین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلمن
تصویر کلمن
((کَ مَ))
صورت چهارم از صور هشتگانه ابجدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلمن
تصویر کلمن
((کُ مَ))
نام تجاری یخدان
فرهنگ فارسی معین
شخص یا اشخاصی که برای حمله ناگهانی به دشمن در جایی پنهان شوند و منتظر فرصت مناسب باشند
فرهنگ فارسی معین
بزنگاه، کمینگاه، مرصاد، مکمن، نخیز، نخیزگاه، ترصد، مخفی شدن، کمترین، کوچکترین، ناتمام، ناقص، پست، حقیر، دون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از میوه های جنگلی مشابه زال زالک که درخت آن بسیار بلند است
فرهنگ گویش مازندرانی
از دهات شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
خاکستر، کرک، دودی که به هنگام روشن کردن بخاری، از آن برخیزد.، گوسفند ماده ی شاخ دار
فرهنگ گویش مازندرانی
کدام
فرهنگ گویش مازندرانی