جدول جو
جدول جو

معنی کلمتان - جستجوی لغت در جدول جو

کلمتان
(کَ لِ مَ)
و کلمتین به صیغۀ تثنیه، دو کلمه و دو لفظ، دو قسمت از کلام. (ناظم الاطباء). و رجوع به کلمتین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کامران
تصویر کامران
(پسرانه)
آنکه در هر کاری موفق است، چیره، مسلط
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دلستان
تصویر دلستان
(دخترانه)
دلربا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قلمدان
تصویر قلمدان
قوطی کوچک درازی از جنس مقوا، چوب، پلاستیک یا فلز که در آن ابزار نوشتن را می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلمستان
تصویر قلمستان
زمینی که در آن قلمه های درختان را کاشته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامران
تصویر کامران
عیاش، خوش گذران، خوشبخت، کامکار
فرهنگ فارسی عمید
(کُ لَ)
دهی از دهستان جی است که در بخش حومه شهرستان اصفهان واقع است و 130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(چُ مِ)
دهی است از دهستان گیلخواران بخش مرکزی شهرستان شاهی که در 5 هزارگزی جنوب باختری جویبار واقع شده و دشت و معتدل و مرطوب است. و 70 تن سکنه دارد. آبش از چاه و آب بندان. محصولش برنج، پنبه، غلات، صیفی، کنجد و کنف. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ)
بامداد و شام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ)
سوسن سفید و سرخ. (آنندراج). سوسن سفید و یا سوسن سرخ. (ناظم الاطباء). مصحف بهمنان. رجوع بدین کلمه و رجوع به بهمن شود
لغت نامه دهخدا
(چُ لَ)
در ترکی، دشت بی آب. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(کْلِ / کِ لِ)
نام چهارده تن پاپ کاتولیک های جهان بشرح زیر:
کلمان اول (سن...) از 91 تا 100 میلادی
’ دوم از 1046 تا 1047 میلادی
’ سوم از 1187 تا 1191 میلادی
’ چهارم (گیفولک) از 1265 تا 1268 میلادی
’ پنجم (برتران دوگو) از 1305 تا 1314 میلادی
’ ششم از 1342 تا 1352 میلادی
’ هفتم (ژول دومدیسی) از 1523 تا 1534 میلادی
’ هشتم از 1592 تا 1605 میلادی
’ نهم از 1667 تا 1669 میلادی
’ دهم از 1670 تا 1676 میلادی
’ یازدهم از 1700 تا 1721 میلادی
’ دوازدهم از 1730 تا 1740 میلادی
’ سیزدهم از 1758 تا 1769 میلادی
’ چهاردهم از 1769تا1774 میلادی
(از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
از جملۀ چهارچوب در، آن دو چوب را گویند که درپهلوهای در خانه باشد. (برهان). بازوهای چارچوب درخانه. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف کلان است. (حاشیۀ برهان مصصح دکتر معین). و رجوع به کلان شود
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ مَ)
حس بویها بدان دو فزونی است که چون دو سر پستان از پیش دماغ بیرون آمده است و طبیبان او را حلمتان گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به حلمه شود
لغت نامه دهخدا
(کُ رِ تِ)
دهی از دهستان بر آن است که در بخش حومه شهرستان اصفهان واقع است و 109 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(کُ یَ)
تثنیۀ کلیه. (از منتهی الارب). به صیغۀ تثنیه، هر دو گرده. (ناظم الاطباء). کلیتین. و رجوع به کلیتین شود، آنچه از چپ و راست پیکان تیر باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ)
انبر آهنگران. (منتهی الارب). به صیغۀ تثنیه انبر آهنگران که آهن تافته را بدان از کوره درآورند. (ناظم الاطباء). بمعنی کلبتین باشد و آن آلتی است که آهنگران و امثال ایشان را، که آهن تفته را بدان برگیرند و آن را انبر هم می گویند. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). آلتی است آهنی که آهنگر آهن گداخته را بدان گیرد. (از اقرب الموارد) انبور آهنگران (بحر الجواهر). آلتی است که آهنگر بدان آهن گیرد. (زمخشری). آلتی است که آهنگران را که بدان آهن گرم را گرفته بدست دیگر از مطرقه می کوبند و آن را انبر و ماشه نیز گویند... ظاهراً این لفظ تثنیۀ کلبه است که یک پرۀ آن را می گفته باشند. (غیاث). کلبتین. (انجمن آرا) (غیاث) (ناظم الاطباء). صاحب کتاب ’الفاظ الفارسیه المعربه’ گوید: الکلبتان آله من حدید یأخذ بهاالحداد الحدید المحمی، تعریب ’کلپدن’. (نشریه دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شماره 10 ص 34). و رجوع به کلبتین شود، گلگیر شمع. (غیاث) (ناظم الاطباء) ، گاز که بدان دندان برکنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ابزاری که بدان دندان را از ریشه کنند. و رجوع به کلبتین شود، ماشرز. ماشه، ابزاری که جراحان بدان رگها را گیرند و چفرسته نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ سَ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز است و 791 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ مَ تَ)
کلمتان. (ناظم الاطباء). و رجوع به کلمتان شود.
- کلمتی الشهاده، کلمه لااله الااﷲ و کلمه محمد رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ مَ)
دهی از دهستان بیشه است که در بخش مرکزی شهرستان بابل واقع است و 115 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
عضو یکی از جمعیت های مردانۀ نصارا و قاتل هانری سوم (1589 میلادی) که به دست نگهبانان او کشته شد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
سنگی کوتاه به شکل استوانه که آن را روی پشت بام غلطانند تا هموار و محکم شود
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که هر چه بخواهد برایش مهیا شود و کسی که در عشرت است، بهره مند، کامیاب در هر عزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپتان
تصویر کاپتان
سلطان سروان، فرمانده، ناخدای کشتی، رهبر تیم ورزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علمدان
تصویر علمدان
داننده علم دانا دانشمند
فرهنگ لغت هوشیار
دارکله (گویش گیلکی) نهالستان زمینی که در آن قطعه های درختان (مانند بید تبریزی و غیره) را کارند تا از چوب آنها بعدا استفاده کنند
فرهنگ لغت هوشیار
خامکدان آلتی استوانه گونه مرکب از دو قطعه: قطعه داخلی به شکل ناوکی است که در قطعه آن حقه مرکب: قلمهای نیی قیچی و قلمتراش و قط زن را جای دهند. قطعه خارجی به منزله غلاف قطعه داخلی است. قلمدان را از مقوا یا کاغدهای بهم فشرده سازند و غالبا جوانب بیرونی آن را با نقوش زیبا منقش سازند: بعد که بر سر گرو اسباب رفتیم معلوم است کتاب است و قلمدان عبا و قرآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظلمتیان
تصویر ظلمتیان
تاریگرایان، پیروان مانی که خدای تار را باور داشتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلبتان
تصویر حلبتان
بام و شام که شیر دوشی انجام می شود
فرهنگ لغت هوشیار
ماشرز گاز دندان کشی انبر آهنگری در فارسی کلبتین گویند آلتی است که آهنگر ان و جز آنان آهن تفته را بدان بر گیرند انبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلستان
تصویر جلستان
پارسی تازی گشته گلستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلستان
تصویر دلستان
دلربا، رباینده دل، دلبر، دلبند، معشوق، زیبا روی
فرهنگ لغت هوشیار
آن دو مونث که (ترجمان القران ترتیب عادل ص 13) صیغه تثنیه مونث (اسم موصول) در حالت رفعی واللتین در حالت نصبی و جری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامران
تصویر کامران
خوشگذران، عیاش
فرهنگ فارسی معین
((قَ لَ مِ))
زمینی که در آن قلمه های درخت را کارند تا از چوب آن ها بعداً استفاده کنند
فرهنگ فارسی معین