جدول جو
جدول جو

معنی کلم - جستجوی لغت در جدول جو

کلم
گیاهی یکساله و کاشتنی از خانوادۀ شب بو که برگ یا ساقۀ آن خورده می شود
فرهنگ فارسی عمید
کلم(کِ لِ)
بساط و گلیم. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
کلم(کِ لَ)
جمع واژۀ کلمه. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ کلمه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کلم(کُ)
دهی از دهستان حسن آباد است که در بخش کلیبر شهرستان اهر واقع است و 141 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
کلم(کَ لَ)
از جمله حویجی است که در آشها کنند و آن دو نوع می باشد، رومی و غیره. بهترین آن رومی است و آن به دستار عربان و عمامۀ زهدفروشان ماند. (برهان). معروف است و به اصفهانی قمریت و به یونانی قرنبا و قرنبو و به سریانی کرنبی و کرنبا و به رومی اغاریسا گویند و کرنب عربی است اما بسیار این لغات به یکدیگر قریب اند. (از آنندراج). گیاهی مأکول و حویجی که در آشها کنند... (ناظم الاطباء). کرم. کرنب. قنبیط. غنبید. غنّبید. غنبیت. غنّبیت بقلهالانصار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گیاهی است از تیره صلیبیان که دارای انواع و اقسام متعدد است (در حدود 20 گونه از آن وجود دارد). اقسام مختلف این گیاه را بمناسبت استفادۀغذایی کشت می دهند و نمونه های خوبی از آنها بدست می آورند، گلهای گیاه مذکور خوشۀ زرد یا سفید با رگهای قرمز یا زرد است. میوه اش دراز است و تخمهایش گرد و سیاه رنگ یا قرمزند. مهمترین انواع کلم عبارتند از: کلم پیچ. کلم گل، کلم قمری، کلم غنچه ای و غیره. کرنب. بقلهالانصار. لهنه. قمریت. قرنبا. قرنبو. کرانبی. کرانبا. اعاریسا. لخنه. لاخنه. کرم. لهینه. لهانه. (فرهنگ فارسی معین) :
گرنه این میوه ها به بار آید
باغ را از کلم چه کار آید.
اوحدی.
گزر و شلغم و چندر کلم و ترب و کدو
تره ها رسته تر و سبز بسان زنگار.
بسحاق اطعمه.
- کلم برگ، کلم پیچ. (فرهنگ فارسی دکترمعین). رجوع به همین ترکیب شود.
- کلم بروکسل، در گیاه شناسی، کلم غنچه ای. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به همین ترکیب شود.
- کلم پیچ، گونه ای کلم که برگهایش دورهم پیچیده و کلم را بشکل گلوله ای از برگ در آورده است و معمولاً این گونه کلم را زیر خاک دور از آفتاب نگاه می دارند و برگهایش را بدین وسیله سفید می کنند، از این برگها ترشی و دلمه و غیره تهیه می کنند. کلم پیچ دارای گونه ای است که برگهایش قرمز است و در خوراکهای فرنگی بکار می رود. کلم برگ. کرنب. ابری باشی لاخنه. طورپ لاخنه. کلم رومی. (فرهنگ فارسی معین).
- کلم رومی، کلم پیچ. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به همین ترکیب شود.
- کلم سنگ، کلم قمری. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به همین ترکیب شود.
- کلم سیر، کلم پیچ. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به همین ترکیب شود.
- کلم شلغمی، گونه ای کلم که ریشه هایش به مصرف خوراک می رسد و بدان شلغم بیابانی گویند. (فرهنگ فارسی معین).
- کلم غنچه ای، گونه ای کلم که برگهایش بهم پیچیده و به شکل گل سرخ یا غنچه است و در خوراکهای مختلف استعمال می شود و آن سه قسم دارد: بوته بلند، بوته کوتاه، بوته میانه، کلم بروکسلی، کلم فندقی، کلم گل سرخی. (فرهنگ فارسی معین).
- کلم فندقی، کلم غنچه ای. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به همین ترکیب شود.
- کلم قمری، گونه ای کلم که ساقه اش از نزدیکی زمین برآمدگی می یابد و به شکل چغندر می شود و قسمت خوراکی کلم را تشکیل می دهد و همین برآمدگی است که بنام کلۀ کلم نامیده می شود. کلم سنگ. ابورکبه. آلاباش. شلغمی. ابوسنقبه. لاخنه. لاخنه طورپی. (فرهنگ فارسی معین).
- کلم گل، گونه ای کلم که در آب و هوای سرد و معتدل و زمین پرقوت عمیق بعمل می آید، از مشخصات این گونه کلم آن است که دم گلهای انتهایی آن که در منتهی الیه ساقه قرار دارند تشکیل گل نمی دهند، رشد گل ناقص می ماند و یک تودۀ گوشتی سفیدرنگ و دانه دانه بوجود می آورند. قنبیط. گل کلم. قارنه بیت. قرنبهار. قرنبیط. (فرهنگ فارسی معین).
- کلم گل سرخی، کلم غنچه ای. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به همین ترکیب شود.
- مثل کلم، گوشتی بسیار و روی هم خوابیده در بدن. (امثال و حکم چ دوم ص 1473)
لغت نامه دهخدا
کلم
کلمات، جمع کلمه، واچان واژگان گیاهی است از تیره صلیبیان که دارای انواع و اقسام متعدد است (در حدود 20 گونه از آن وجود دارد)، اقسام مختلف این گیاه را بمناسبت استفاده غذایی کشت میدهند و نمونه های خوبی از آنها بدست میاورند. گلها گیاه مذکور خوشه یی زرد یا سفید با رگهای قرمز یا زرد است. میوه اش دراز است و تخمها یش گرد و سیاه رنگ یا قرمزند. مهمترین انواع کلم عبارتند از: کلم پیچ کلم گل کلم قمری کلم غنچه یی و غیره کرنب بقله الانصار. لهنه قمریت قرنبا قرنبو کرانبی کرانبا اعاریسا لخنه لاخنه کرم لهینه لهانه. یا کلم برگ. یا کلم بروکسل. یا کلم پیچ گونه ای کلم که برگها یش دور هم پیچیده و کلم را بشکل گلوله ای از برگ در آورده است. معمولا این گون کلم را زیر خاک و خاشاک دور از آفتاب نگاه می دارند و برگها یش را بدین وسیله سفید میکنند. از این برگها ترشی و دلمه و غیره تهیه می کنند. کلم پیچ دارای گونه ایست که برگها یش قرمز است و در خوراکها فرنگی بکار برده میشود کلم برگ کرنب ابری باشی لاخنه طوپ لاخنه کلم رومی کلم سیب. یا کلم رومی. یا کلم سنگ. یا کلم سیر. یا کلم شلغمی. گونه ای کلم که ریشه هایش بمصرف خوراک می رسد و بدان شلغم بیابانی گویند. یا کلم غنچه یی. گونه ای کلم که برگها یش بهم پیچیده و بشکل گل سرخ یا غنچه است و در خوراکها مختلف استعمال میشود و آن سه قسم دارد: بوته بلند بوته کوتاه بوته میانه کلم بروکسلی کلم فندقی کلم گل سرخی. یا کلم فندقی. یا کلم قمری. گونه ای کلم که ساقه اش از نزدیکی زمین بر آمدگی می یابد و بشکل چغندر می شود و قسمت خوراکی کلم را تشکیل می دهد و همین بر آمد گیست که بنام کله کلم نامیده میشود کلم سنگ ابورکبه آلاباش شلغملی ابوسنقبه لاخنه لاخنه طورپی. یا کلم گل. گونه ای کلم که در آب و هوای سرد و معتدل و زمین پر قوت عمیق عمل میاید. از مشخصات این گونه کلم آنست که دم گلها انتها یی آن که در منتهی الیه ساقه قرار دارند تشکیل گل نمیدهند. رشد گل ناقص می ماند و یک توده گوشتی سفید رنگ و دانه دانه بوجود میظورند قنبیط گل کلم قارنه بیت قرنبهار قرنبیط. یا کلم گل سرخی. کلم غنچه یی، جمع کلمه: (کلم سخنان خداست در نبوت محمد ص در کتاب تورات)
فرهنگ لغت هوشیار
کلم((کَ لِ))
جمع کلمه
تصویری از کلم
تصویر کلم
فرهنگ فارسی معین
کلم((کَ لَ))
یکی از سبزی ها که به مصرف غذایی می رسد و بر چند نوع است، کلم برگ، کلم سنگ یا قمری، کلم پیچ که حاوی مقدار زیادی ویتامین ث می باشد
تصویری از کلم
تصویر کلم
فرهنگ فارسی معین
کلم
دیدن کلم درخواب، دلیل منفعت است از قبل زنان و پخته وی به تاویل، بهتر از خام بود. اگر دید که کلم خورد، دلیل است از زنش منفعت یابد. محمد بن سیرین
۱ـ دیدن کلم در خواب، نشانه آن است که بی نظمی در هر کاری اختلال وارد می کند. ، ۲ـ دیدن کلم سبز در خواب، نشانه آن است که در ازدواج و عشق با بی وفایی روبرو خواهید شد. ، ۳ـ بریدن کلم در خواب، علامت آن است که با ولخرجی زیاد به بند فلاکت و بدبختی می افتید.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
کلم
طویله، جایگاه اسب و، کلم، گل کلم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلمه
تصویر کلمه
سخن، لفظی که معنی داشته باشد، آنچه انسان بر زبان می راند و مطلب خود را به وسیلۀ آن بیان می کند، یک جزء از کلام
کلمۀ استفهام (ادات استفهام): در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که سؤال و پرسش را برساند و به وسیلۀ آن از چیزی پرسش کنند مانند آیا، چرا، چند، چه، که، کجا، کدام، کو و غیره
کلمۀ شهادت: کلمۀ «اشهد ان لااله الاالله»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلمل
تصویر کلمل
ماده ای سفید و متبلور که از ترکیب جیوه و کلر به دست می آید و در طب به عنوان مسهل، ضد ورم و داروی دفع کرم روده به کار می رود، کلرور مرکورو، کلرور جیوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلم قمری
تصویر کلم قمری
نوعی کلم با ریشۀ کروی شکل، سبز رنگ، ستبر و نزدیک خاک که ریشۀ آن مصرف خوراکی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلمن
تصویر کلمن
چهارمین گروه از مجموعۀ کلمات مصنوعی حروف ابجد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلمه شهادت
تصویر کلمه شهادت
کلمۀ «اشهد ان لااله الاالله»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلمرغ
تصویر کلمرغ
کرکس، پرنده ای درشت با منقار قوی، گردن بدون پر، بال های بلند و دید قوی که معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، ورکاک، دال، شیرگنجشک، مردارخوٰار، لاشخور، دژکاک، دالمن، نسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکلم
تصویر تکلم
سخن گفتن، به سخن آمدن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ جَرْ رُ)
سخن گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (از غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سخن گفتن که در مستمع اثر کند. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی)
لغت نامه دهخدا
سخن خدا فرمان خدا، شید اسپهبد (روح القدس) نزد ترسایان کلمه خدا، عیسی (ع)، یا کلمه الله العلیا. عقول طولیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلمه التوحید
تصویر کلمه التوحید
واژه یگانگی در اسلام: لا اله الا الله نیست مگر خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلموژ
تصویر کلموژ
چلپاسه
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی کلمن و کلمن گویند تازی گشته چهارمین کوده وات که از ک ل م ن پدید آمده صورت چهارم از صور هشتگانه ابجدی
فرهنگ لغت هوشیار
کالومل بنگرید به کالومل نام تجارتی پروتو کلرورد و مرکور است که بصورت گردی سفید رنگ میباشد و اقل از قرن سیزدهم ترکیبش شناخته شده و در پزشکی و صنعت بکار رفته است. در پزشکی خصوصا بعنوای داروی ضد کرم های دستگاه گوارش و ضد سیفیلیس بکار میرفته است و چون در مجاورت کلرورهای قلیایی (از قبیل نمک طعام) تبدیل به کلرورد و مرکور (سوبلیمه) که سمی شدید است میشود از این جهت مدت کمی قبل و بعد از تجویز و خوردن کالومل اغذیه بدون نمک باید تجویز گردد. کلمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
لفظ، یک سخن، گفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلمرغ
تصویر کلمرغ
نوعی کرکس که سر وی پر ندارد: (بیضه کلمرغ بزیر همای از نسب خویش بود بچه زای)، (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکلم
تصویر تکلم
سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکلم
تصویر تکلم
((تَ کَ لُّ))
سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلمات
تصویر کلمات
واژه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کلمات قصار
تصویر کلمات قصار
گزین گویه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کلمه
تصویر کلمه
واژه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کلمه عبور
تصویر کلمه عبور
گذرواژه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تکلم
تصویر تکلم
سخن گویی
فرهنگ واژه فارسی سره
اختلاط، حرف، صحبت، گپ، گفتار، گفتگو، مکالمه، سخن گفتن، گپ زن، گفتگو کردن، مکالمه کردن
متضاد: استماع، گوش دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوک، منقار، قلاب
فرهنگ گویش مازندرانی
به کلی
فرهنگ گویش مازندرانی