جدول جو
جدول جو

معنی کلرک - جستجوی لغت در جدول جو

کلرک
مراتع و کشتزاری بین روستاهای ونوش و سرین کلای نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارک
تصویر کارک
کار کوچک، برای مثال چون کارک او نظام گیرد روزی / ناگه اجل از کمین درآید که منم (خیام - ۹۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلوک
تصویر کلوک
سفال، پاره آجر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلیک
تصویر کلیک
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول، دوبین
انگشت کوچک دست یا پا، انگشتک، کابلج، کالوج، انگشت کهین، خنصر، انگشت خنصر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کورک
تصویر کورک
برجستگی سرخ رنگ شبیه دمل که روی پوست ایجاد می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلوک
تصویر کلوک
بی شرم، بی ادب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلوک
تصویر کلوک
پسر کوچک و نوجوان، برای مثال تا یکی خم بشکند ریزه شود سیصد سبو / تا مرد پیری به پیش او مرد سیصد کلوک (عسجدی - ۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلیک
تصویر کلیک
جغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، بایقوش، آکو، پژ، پشک، اشوزشت، بوف، بوم، چوگک، شباویز، پش، کول، بیغوش، هامه، مرغ شب آویز، پسک، کوکن، کنگر، مرغ حق، چغو، کوچ، مرغ شباویز، مرغ بهمن، کلک، کوف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلاک
تصویر کلاک
دشت، صحرا، در علم زمین شناسی بیابانی که در فصل بارندگی سبز شده و در تابستان خشک شود، استپ
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
دهی از دهستان لواسان کوچک است که در بخش افجۀ شهرستان تهران واقع است و 108 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کاغذ کنان بخش کاغذ کنان شهرستان هروآباد. سکنه 123 تن. آب از چشمه. محصول غلات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لُ لِ)
مستشرق فرانسوی. او راست: ترجمه مفردات ابن البیطار و ترجمه عیون الانباء فی طبقات الاطباء ابن ابی اصیبعه با اضافاتی به نام تاریخ طب عرب
لغت نامه دهخدا
(کَ بَرَ)
گیاهی است خاردار که آن را به عربی خسک وبه شیرازی خار سوهک و به صفاهانی هروا گویند. (برهان) (آنندراج). در مغرب حمض الامیر خوانند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
مرغ خانگی که از خایه کردن باز ایستد. (اوبهی)
لغت نامه دهخدا
(کُلْ یَ)
دهی از دهستان مهربان است که در بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان واقع است و 396 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
دشت و صحرایی که مطلقاًدر آن زراعت نشده باشد. (برهان) (آنندراج). بیابانهائی که زراعت بخود ندیده. لم یزرع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دشتی که در آن ابداً زراعت نشده. صحرایی لم یزرع. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلاکموش شود، بالای پیشانی که تارک سر باشد و آن ازرستنگاه موی سر است تا میان سر و به این معنی بجای کاف لام هم آمده است (کلال). (برهان) (از ناظم الاطباء). مصحف کلال است. (حاشیۀ برهان چ معین) :
یا زنمش یا کنمش ریش پاک
یا زندم سنگ یکی بر کلاک.
حکاک (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
چوب دراز سرکجی باشد که گل و میوه که دست به آنها نرسد بدان بچینند. (برهان) (ناظم الاطباء). چوب دراز سرکجی که به هر میوه که دست نرسد چوگان آن را بر شاخه انداخته به زیر کشند و میوۀ آن را بچینند. (از جهانگیری) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
جوشهای چرکی کم و بیش برجسته روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند میوه و بار کور (کبر)، جوشهای چرکی کم و بیش بر جسته روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند. کورک معمولا دارای مرکزی سفید رنگ و پر از چرک و اطراف آن ملتهب و قرمز رنگ است دمل کوچک دانه چرکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلنک
تصویر کلنک
تخم خرفه بقله الحمقاء
فرهنگ لغت هوشیار
اطاقکی که روی خرمن سازند تا باران خرمن را ضایع نکند، اطاقکی که دشتبانان و فالیزبانان در فالیز و نزدیک خرمن سازند
فرهنگ لغت هوشیار
اطاقکی که روی خرمن سازند تا باران خرمن را ضایع نکند، اطاقکی که دشتبانان و فالیزبانان در فالیز و نزدیک خرمن سازند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی ریتاک (وباء ریتاک از ریتن پهلوی) توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
دشتی که در آن ابدا زراعت نشده صحرای لم یزرع. چوب دراز سر کجی که چوگان آنرا بهر میوه ای که دست نرسد اندازند و شاخه را بزیر کشند و میوه را بچینند. دشت و صحرایی که مطلقاً در آن زراعت نشده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره گواچ ها که دارای برگها متقابل و گلها منفرد است و در مناطق گرم یا معتدل میروید. برای این گیاه اثر قابض و مدر در کتب دارو یی ذکر شده است. گیاه مذکور در اکثر نقاط ایران میروید بستیباج بستیاج حمض امیر خار خسک حسک خسک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارک
تصویر کارک
کار کوچک کار بی اهمیت: (من فرود آمدم و او را بنهادم و گفتم تا کارک خویش ساخته کنم) (تاریخ سیستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیک
تصویر کلیک
کج چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلوک
تصویر کلوک
((کُ))
پسر کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کورک
تصویر کورک
((رَ))
تورم و التهاب و قرمزی و جمع شدن چرک در زیر پوست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلیک
تصویر کلیک
انگشت کوچک دست یا پا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلیک
تصویر کلیک
((کِ))
لوچ، احول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلیک
تصویر کلیک
((کَ))
کلک، جغد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلوک
تصویر کلوک
بی حیا، گستاخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلاک
تصویر کلاک
((کَ))
دشت و صحرا که در آن زراعت نشده باشد، تارک سر، میان سر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلاک
تصویر کلاک
موج بزرگ دریا، طوفان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلاک
تصویر کلاک
((کُ))
تهی، میان خالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلیک
تصویر کلیک
تلیک
فرهنگ واژه فارسی سره