جدول جو
جدول جو

معنی کلرتان - جستجوی لغت در جدول جو

کلرتان
(کُ رِ تِ)
دهی از دهستان بر آن است که در بخش حومه شهرستان اصفهان واقع است و 109 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وارتان
تصویر وارتان
(پسرانه)
نام پسر بلاش اول پادشاه اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دلستان
تصویر دلستان
(دخترانه)
دلربا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاردان
تصویر کاردان
باتجربه، کارآزموده، دارای مدرک فوق دیپلم، خدمتگزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاربان
تصویر کاربان
کاروان، گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
(چُ لَ)
در ترکی، دشت بی آب. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است از قرای قراباغ واقع در کنار ارس نزدیک به پل خداآفرین و از پل تا چارتان دو فرسخ و نیم مسافت دارد، (مرآت البلدان ج 1)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
تثنیۀ حیره. حیره و کوفه. (منتهی الارب). تثنیۀ حیره و کوفه، با تغلیب. زیرا پایتخت ملوک عرب بوده است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ)
بامداد و شام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ مَ)
حس بویها بدان دو فزونی است که چون دو سر پستان از پیش دماغ بیرون آمده است و طبیبان او را حلمتان گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به حلمه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
بصره و کوفه که این هر دو مقام مرکز علوم اند. (آنندراج). بصیغۀ تثنیه، نام شهر بصره و کوفه. (ناظم الاطباء). بصره و کوفه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
دهی از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر است که در 47 هزارگزی شمال کلیبر و 47 هزارگزی شوسۀ اهر - کلیبر واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 22 تن سکنۀ شیعۀ ترک دارد. آب آن از رود سلین چای و چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و محل قشلاق ایل چلیپانلو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 173)
لغت نامه دهخدا
(کُ یَ)
تثنیۀ کلیه. (از منتهی الارب). به صیغۀ تثنیه، هر دو گرده. (ناظم الاطباء). کلیتین. و رجوع به کلیتین شود، آنچه از چپ و راست پیکان تیر باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ)
انبر آهنگران. (منتهی الارب). به صیغۀ تثنیه انبر آهنگران که آهن تافته را بدان از کوره درآورند. (ناظم الاطباء). بمعنی کلبتین باشد و آن آلتی است که آهنگران و امثال ایشان را، که آهن تفته را بدان برگیرند و آن را انبر هم می گویند. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). آلتی است آهنی که آهنگر آهن گداخته را بدان گیرد. (از اقرب الموارد) انبور آهنگران (بحر الجواهر). آلتی است که آهنگر بدان آهن گیرد. (زمخشری). آلتی است که آهنگران را که بدان آهن گرم را گرفته بدست دیگر از مطرقه می کوبند و آن را انبر و ماشه نیز گویند... ظاهراً این لفظ تثنیۀ کلبه است که یک پرۀ آن را می گفته باشند. (غیاث). کلبتین. (انجمن آرا) (غیاث) (ناظم الاطباء). صاحب کتاب ’الفاظ الفارسیه المعربه’ گوید: الکلبتان آله من حدید یأخذ بهاالحداد الحدید المحمی، تعریب ’کلپدن’. (نشریه دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شماره 10 ص 34). و رجوع به کلبتین شود، گلگیر شمع. (غیاث) (ناظم الاطباء) ، گاز که بدان دندان برکنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ابزاری که بدان دندان را از ریشه کنند. و رجوع به کلبتین شود، ماشرز. ماشه، ابزاری که جراحان بدان رگها را گیرند و چفرسته نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ مَ)
و کلمتین به صیغۀ تثنیه، دو کلمه و دو لفظ، دو قسمت از کلام. (ناظم الاطباء). و رجوع به کلمتین شود
لغت نامه دهخدا
(کُ سَ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز است و 791 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کَرْ رَ)
تثنیۀ کرّه. رجوع به کره شود، بامداد و شام. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
از جملۀ چهارچوب در، آن دو چوب را گویند که درپهلوهای در خانه باشد. (برهان). بازوهای چارچوب درخانه. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف کلان است. (حاشیۀ برهان مصصح دکتر معین). و رجوع به کلان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکلرمان
تصویر اکلرمان
فرانسوی روشنایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاردان
تصویر کاردان
شناسنده، داننده کار، هوشمند، عاقل، دانا، زیرک، قابل، هنرمند
فرهنگ لغت هوشیار
تثنیه هجره دو فرا روی فرا روی به هبشه و فرا روی پیامبر اسلام (ص) تثنیه هجرت، درحالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند) دوهجرت (مراد هجرت به حبشه وهجرتبه مدینه است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاربان
تصویر کاربان
قطار شتر و استر وخر: (شتر بود بر کوه صد کاروان بهر کار بانکی یکی ساربان)، قافله کاروان: (دیههاء خواف و باخرز بشبیخونها و مغافصات فرو میگرفتند و میکشتند و کاربانها میزدند) (عتبه الکتبه)، وکیل (محمود بن عمر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلستان
تصویر دلستان
دلربا، رباینده دل، دلبر، دلبند، معشوق، زیبا روی
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی کوتاه به شکل استوانه که آن را روی پشت بام غلطانند تا هموار و محکم شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلبتان
تصویر حلبتان
بام و شام که شیر دوشی انجام می شود
فرهنگ لغت هوشیار
ماشرز گاز دندان کشی انبر آهنگری در فارسی کلبتین گویند آلتی است که آهنگر ان و جز آنان آهن تفته را بدان بر گیرند انبر
فرهنگ لغت هوشیار
آن دو مونث که (ترجمان القران ترتیب عادل ص 13) صیغه تثنیه مونث (اسم موصول) در حالت رفعی واللتین در حالت نصبی و جری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلستان
تصویر جلستان
پارسی تازی گشته گلستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاردان
تصویر کاردان
خردمند، کارآزموده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارتون
تصویر کارتون
((تُ))
نقاشی متحرک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاربان
تصویر کاربان
قافله، عده ای مسافر که با هم حرکت کنند، کاروان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاردان
تصویر کاردان
صاحب نظر، صاحبنظر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کارتار
تصویر کارتار
دولتمرد، عامل، دولتمرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکلرمان
تصویر اکلرمان
روشنایی
فرهنگ واژه فارسی سره
کسی که از روی سادگی و بدون مصلحت اندیشی حرف زند، پر سر و
فرهنگ گویش مازندرانی