جدول جو
جدول جو

معنی کلد - جستجوی لغت در جدول جو

کلد
(کَ لَ)
جای رست و درشت بی سنگ. (منتهی الارب) (آنندراج). جای رست و درشت بی سنگ ریزه. (ناظم الاطباء). جای سخت بدون ریگ. (از اقرب الموارد) ، پلنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پشته یا زمین درشت. (منتهی الارب) (آنندراج). زمین درشت و پشته. (ناظم الاطباء). پشته ها و گویند اراضی درشت و کلده واحد آن است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کلد
(زَءْمْ / زُءْمْ)
بر یکدیگر گرد آوردن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) : کلدالشی ٔ کلداً، گردآورد و فراهم کرد آن چیز را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاد
تصویر کاد
(پسرانه)
نام پسر یعقوب (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کلل
تصویر کلل
جغه یا پری که که پادشاهان، سرداران و دلیران در بزم بر دستار یا کلاه می زده اند، جغه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرد
تصویر کرد
قومی آریایی که در نواحی غربی ایران، عراق، ترکیه و سوریه به سر می برند و به طوایف بسیار تقسیم می شوند، هر یک از افراد این قوم، کنایه از چوپان، چادرنشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلب
تصویر کلب
دهان، گرداگرد دهان، پوز، نس، منقار پرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلد
تصویر خلد
همیشگی، بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، سبزباغ، باغ خلد، خلدستان، دارالنّعیم، فردوس، جنّت، دارالخلد، علّیین، سرای جاوید، دارالسّرور، دارالسّلام، دارالقرار، رضوان، باغ بهشت، مینو، قدس، دار قرار، باغ ارم، نعیم، فردوس اعلا، اعلا علّیین، گشتا
خلد برین: طبقۀ فوقانی بهشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلش
تصویر کلش
باقی ماندۀ محصولات درو شده در کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جلد
تصویر جلد
لایۀ محکمی که روی کتاب، دفتر، مجله و امثال آن بکشند یا بچسبانند مثلاً جلد کتاب، جلد دفتر، واحد شمارش کتاب، دفتر، کتابچه و امثال آن،
نسخه، پوشش، جمع جلود،
در علم زیست شناسی پوست، پوست یک پارچۀ بدن حیوان مانند مشک و خیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلا
تصویر کلا
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، گیاغ، علف، نبات، نبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولد
تصویر ولد
فرزند، املای دیگر واژۀ ولد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولد
تصویر ولد
فرزند، املای دیگر واژۀ ولد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولد
تصویر ولد
فرزند، املای دیگر واژۀ ولد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبد
تصویر کبد
سختی، رنج، دشواری، میانۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلب
تصویر کلب
ویژگی سگ گزنده و مبتلا به هاری
کلب کلب: کلب الکلب، سگ دیوانه و گزنده، سگ هار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلر
تصویر کلر
عنصر غیرفلزی گازی از گروه هالوژن ها به رنگ زرد، با بوی تند و زننده، که در تهیۀ داروها، موادگندزدا، حشره کش ها و تصفیۀ آب به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(کَدَ)
مرد سخت درشت اندام. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گنده پیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عجوز. (از اقرب الموارد) ، سخت و درشت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ دَ)
پاره ای از زمین رست و هی اخص من الکلد. (از منتهی الارب) (آنندراج). واحد کلد یعنی یک قطعه زمین درشت. (ناظم الاطباء).
- ابوکلده، کنیه کفتارنر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ دِ)
نام ناحیتی است که بین سواحل دو شط بزرگ دجله و فرات قرار دارد. در حدود چهارهزار سال پیش از میلاد مسیح، در این ناحیه تمدنی درخشان بوجود آمد که از حیث قدمت و شکوه تقریباً همپایۀ تمدن مصر می باشد. (تاریخ آلبر ماله، ترجمه عبدالحسین هژیر ص 63). ناحیتی است که در قدیمترین دورۀ تاریخی یعنی در حدود سه هزار سال قبل از مسیح به دو ناحیه سومر و اکد منقسم شده بود که گاه مجتمعاً تحت لوای واحد رفته و گاه منفرداً هر یک سیر خویش را داشته است. عده پایتختهای این دو ناحیه به یازده می رسید و این بلاد یازده گانه همیشه بر سر حکومت مطلقه با یکدیگر در زد و خورد بوده اند و عاقبت بابل تسلط یافت و درحدود 2100 سال قبل از میلاد حمورابی پادشاه بابل بر مملکت وسیعی سلطنت یافت. در حدود 1250 سال قبل از میلاد سلطنت مطلقه به آشور رسید و سنا خریب و آسوربانی پال در سدۀ 8 و 7 قبل از میلاد حکومت داشته اند و پایتخت آنان نینوا بود. در سال 612 قبل از میلاد نینوا خراب شد و بار دیگر بابل پایتخت گردید و در عهد نبوکد نزر (بخت نصر) دولتی عظیم تشکیل گردید و سرانجام این دولت بسال 539 قبل از میلاد به دست کورش شهریار هخامنشی منقرض گردید. (از حاشیۀ برهان چ معین). همانجاست که امروز عراق عرب گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مملکتی است که تقریباً از قرن نهم قبل از میلاد معروف به کلده شد و قبل از آن گذشتۀ مفصلی داشته است. (تاریخ ایران باستان ج 1 ص 113). و رجوع به آسور و بابل و اکد و سومر در همین لغت نامه و تاریخ آلبرمامه و ژول ایزاک ص 63 ببعد شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
زمین سخت و درشت را گویند. (برهان) (آنندراج). عربی است. (حاشیه برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
کلده نام شخصی بوده است. (برهان). از اعلام است. نام شخصی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
درشت و زشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درشت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ دَ)
کل دار. کلدره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کل دار شود
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ جُ)
درشت و سطبر گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ کَ لِ)
لبن عکلد، شیر دفزک خفته. (منتهی الارب). شیر غلیظ شده. (از اقرب الموارد). عکالد. و رجوع به عکالد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خلد
تصویر خلد
دوام، بقا، همیشگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الد
تصویر الد
ستیزه گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلد
تصویر جلد
نیرومند، چابک پوست بدن انسان و حیوان پوست بدن انسان و حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلد
تصویر بلد
شهر، و به معنی راهنما و راهبر هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلده
تصویر کلده
((کَ دَ یا دِ))
زمین سخت، زمین بی حاصل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کبد
تصویر کبد
جگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جلد
تصویر جلد
پوشینه، پوست، پوشش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاد
تصویر کاد
آکاسیاکاچو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کلا
تصویر کلا
سراسر، روی هم رفته، همگی
فرهنگ واژه فارسی سره
روی شانه، روی شانه قرار دادن اشیا، ادوات یا کودکان
فرهنگ گویش مازندرانی