- کلخ
- یکی از گونه های انگدان است که بنام قنا کف عروس کلح نیز خوانده میشود
معنی کلخ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
![تصویری از کلخج](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/2/4/1/amd-0024182.jpg)
چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون میآید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پژ، کورس، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلنج، برای مثال دست و کف چون پای پیران پر کلخج / ریش پیران زرد از بس دود کخج (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۲)
![تصویری از کلخچ](https://jadvaljoo.ir/WordCard/hsh/0/0/7/4/9/hsh-0074944.jpg)
چرک و سخ: (گنده و بی قیمت و دون و پلید ریش پر از گوه و تن و همه کلخج)، (عماره مروزی)
![تصویری از کلخج](https://jadvaljoo.ir/WordCard/hsh/0/0/7/4/9/hsh-0074943.jpg)
چرک و سخ: (گنده و بی قیمت و دون و پلید ریش پر از گوه و تن و همه کلخج)، (عماره مروزی)
پوست باز کردن، گذشت و آخر شدن، ماه، روز آخر ماه، روز باز پسین ماه
بریدن با شمشیر تخمه (نسل)، تم (نطفه)، چوز (فرج زن)، پا جوش که از درخت جدا شده و جای دگر کاشته شود
![تصویری از کلچ](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/0/9/8/amd-0009875.jpg)
چین و شکن، پیچ و خم زلف، برای مثال فری زآن زلف مشکینش چو زنجیر / فتاده صد هزاران کلچ بر کلچ (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۵)
![تصویری از بلخ](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/1/0/9/amd-0010901.jpg)
تکبر، بزرگ منشی
ظرف شراب،برای مثال بهای یاسمن و چکریم فرست امروز / که دوستیم دو بلخ شراب داد ایوار (سوزنی- مجمع الفرس - بلخ)
ظرف شراب،
![تصویری از کلل](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/1/1/2/amd-0011280.jpg)
جغه یا پری که که پادشاهان، سرداران و دلیران در بزم بر دستار یا کلاه می زده اند، جغه
![تصویری از کلب](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/1/4/9/amd-0014926.jpg)
ویژگی سگ گزنده و مبتلا به هاری
کلب کلب: کلب الکلب، سگ دیوانه و گزنده، سگ هار
کلب کلب: کلب الکلب، سگ دیوانه و گزنده، سگ هار
![تصویری از کله](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/1/4/1/amd-0014176.jpg)
پرده، سراپرده، روپوش، پشه بند
کله بستن: پرده کشیدن، خیمه بستن، خیمه زدن،برای مثال درون خرگه از بوی خجسته / بخور عود و عنبر کله بسته (نظامی ۲ - ۱۵۶) ، می دمد صبح و کله بست سحاب / الصبوح الصبوح یا اصحاب (حافظ - ۴۲)
کلۀ خضرا: کنایه از آسمان
کلۀ نیلوفری: کنایه از آسمان
کله بستن: پرده کشیدن، خیمه بستن، خیمه زدن،
کلۀ خضرا: کنایه از آسمان
کلۀ نیلوفری: کنایه از آسمان
![تصویری از کرخ](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/1/4/1/amd-0014169.jpg)
بی حس، برای مثال سر چاه چنین مباش کرخ / زان که چاه است بر سر دوزخ (آذری طوسی- مجمع الفرس - کرخ) ، با حالت سستی و بی حالی
![تصویری از کلچ](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/2/4/1/amd-0024181.jpg)
چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلخج، کلنج
![تصویری از کلر](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/2/7/3/amd-0027314.jpg)
عنصر غیرفلزی گازی از گروه هالوژن ها به رنگ زرد، با بوی تند و زننده، که در تهیۀ داروها، موادگندزدا، حشره کش ها و تصفیۀ آب به کار می رود
![تصویری از کلا](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/2/9/6/amd-0029628.jpg)
قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است
بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، جغز، غنجموش، مگل، ضفدع، قاس، کلائو
بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، جغز، غنجموش، مگل، ضفدع، قاس، کلائو
![تصویری از کلن](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/2/9/6/amd-0029631.jpg)
غنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بندک، بنجک، پنجک، غندش، کندش، بندش، پندش، غند، گل غنده
![تصویری از سلخ](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/1/8/amd-0031881.jpg)
روز آخر ماه قمری که در شام آن هلال در آسمان دیده شود، آخر ماه قمری، کندن پوست گوسفند یا حیوان دیگر، پوست کندن، در علوم ادبی یکی از انواع سرقات ادبی که شاعر لفظ و معنی را از دیگری گرفته و با برهم زدن ترکیب عبارت و الفاظ آن را به گونۀ دیگر بیان کند، در علوم ادبی در علم عروض حذف دو هجای پایانی فاعلاتن
![تصویری از کلی](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/1/2/amd-0031275.jpg)
جذام، بیماری عفونی مزمن که از علائم آن کم خونی، خستگی زیاد، سردرد، اختلال در دستگاه تنفس و دستگاه گوارش، درد مفاصل، تب، زکام و خونریزی از بینی می باشد، گاهی مادۀ متعفنی از بینی خارج می شود، موهای پلک و ابروها می ریزد، لکه هایی در پیشانی و چانه بروز می کند و لب ها و گونه ها متورم می شود، آکله، داءالاسد، لوری، خوره
دف، دایره
دف، دایره