چرکی راگویند که بر دست و پا و اندام نشیند و به عربی وسخ خوانند. (برهان). چرک. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). خاز. ریم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بس کلخچ و بس فرخج و بس سفیه و بس کریه پرفسوس و پرفسون و پرفضول و پرفتن. سوزنی (از آنندراج). اناءُ مکلع کمحسن، خنور ریمناک کلخچ بسته. سقاء کلع، مشک کلخچ بسته. (منتهی الارب). و رجوع به کلخج شود. - کلخچ بستن، چرک شدن و چرکین شدن. (ناظم الاطباء)
چِرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون میآید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رِم، ریم، سیم، سَخ، شُخ، وَسَخ، پَژ، کورَس، هُو، هُبَر، بَخجَد، بَهرَک، خاز، دَرَن، قَیح، کَلچ، کِلَنج، برای مِثال دست و کف چون پای پیران پر کلخج / ریش پیران زرد از بس دود کخج (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۲)