جدول جو
جدول جو

معنی کلثوم - جستجوی لغت در جدول جو

کلثوم
(دخترانه)
نام یکی از دختران حضرت علی (ع)
تصویری از کلثوم
تصویر کلثوم
فرهنگ نامهای ایرانی
کلثوم
(کُ)
ابن عمرو بن ایوب التغلبی، مکنی به ابوعمرو معروف به عتابی (متوفی به سال 220 ه ق). کاتبی نیکو ترسل و شاعری خوش بیان و پیرو سبک نابغه بوده است. وی از مردم شام است و نسبش به عمرو بن کلثوم شاعر می پیوندد. مدتی در قنسرین اقامت گزید و آنگاه در بغداد ساکن شد و هارون الرشید و دیگران را مدح کرد. و چون متهم به زندقه شد و رشیداو را طلب کرد، به یمن گریخت و به سعی فضل بن یحیی برمکی، هارون وی را امان داد و چون بازگشت به دستگاه برامکه اختصاص یافت و سپس به طاهر بن حسین پیوست و کتابهایی تصنیف کرد که از جمله آنهاست: فنون الحکم، الاّداب، الخیل، الاجواد و الالفاظ.. کاتب برامکه و شاعر معروف عرب از بنی تغلب. یحیی بن الحسن گوید: امیر ایرانی نژاد طاهر بن الحسین در رقه بر کنار برکه ای فرود آمده بود و من در خدمت او بودم. یکی از غلامان امیر را خواندم و با او به پارسی چیزی می گفتم. کلثوم در این وقت پیش ما آمد و با لهجۀ شیرین و فصیح پارسی با ما تکلم آغاز کرد، من از استادی او در این زبان شگفتی کردم و پرسیدم: این پارسی فصیح راکجا فرا گرفته ای ؟ گفت: ’سه کرت به خراسان شدم کتب نفیس فارسی که از بنۀ یزد گرد سوم به شهر مرو بر جای مانده و در مخزنی محفوظ بود نوشتم و گاه بازگشت به عراق چون ده فرسنگ از نیشابور گذشتم و به روستای ذو دررسیدم و در این وقت به یاد آوردم که مطالب مفید چندی از کتب مزبور را نسخه نگرفته ام، بار دیگر از آنجابه مرو بازگشتم و چند ماه دیگر نیز بدان شهر ببودم و آن کار را بپایان بردم’ گفتم: ’ای ابا عمرو از چه این رنج سفر دراز خراسان و آمد و شد بدانجا و تعب مطالعه و استنساخ کتب فارسی بر خود هموار می کردی ؟’ در پاسخ گفت: ’مگر معانی در غیر کتابهای فارسی یافت می شود؟’. (ضحی الاسلام امین احمد مصری، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به الوزراء و الکتاب ص 185 و 211 و معجم الادباء ص 212 ج 6 و الموشح ص 271، 278، 285، 293، 295 و البیان والتبیین و فهرست ابن الندیم ص 175 شود
لغت نامه دهخدا
کلثوم
(کُ)
مرد پرگوشت رخسار نیکوروی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنکه دو گونه و چهرۀ او پرگوشت باشد. (از اقرب الموارد). پرگوشت رخسار بی ترش رویی. (فرهنگ فارسی معین) ، پیل یاپیل بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). فیل و گویند زندبیل. (از اقرب الموارد). ژنده پیل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، حریر پارۀ سر درفش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). حریر پاره ای که بر سردرفش بندند. (ناظم الاطباء) ، از اعلام است. (ناظم الاطباء). نامی است از نامهای زنان. (فرهنگ فارسی معین). در عربی نامی از نامهای مردان، در فارسی نامی از زنان است (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
کلثوم
کسی که گونه های چاق و پر گوشت دارد
تصویری از کلثوم
تصویر کلثوم
فرهنگ لغت هوشیار
کلثوم
((کَ تِ))
رخسار بی ترش رویی، نامی است از نام های زنان
کلثوم ننه: کنایه از زن سالمند با اعتقادات کهنه و قدیمی شده یا خرافی
تصویری از کلثوم
تصویر کلثوم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُمْ مِ کُ)
دختر ابوسلمه بن عبدالاسد مخزومی از ام سلمه (که بعد بازدواج رسول اکرم درآمد). ربیبۀ رسول اکرم بود. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 273 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ)
پیل. فیل. یا پیل بزرگ. (المرصع) ، یکی از کنیتهای مردان عرب
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ)
عبدالله بن عبدالملک. محدث است. محدثان در جهان اسلام نه تنها در حفظ سنت های نبوی نقش اساسی داشتند، بلکه با تحلیل علمی و آگاهی عمیق از منابع حدیثی، به ایجاد قواعد علمی برای بررسی صحت روایت ها پرداختند. تلاش های محدثان سبب شد تا احادیث معتبر از غیرمعتبر جدا شوند و منابع حدیثی معتبر در قالب کتاب های مشهور همچون ’صحیح مسلم’ و ’صحیح بخاری’ به نسل های بعدی منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ)
محدث است. او از ربعی و از او اجلح روایت کرده است. (الکنی للبخاری). با استفاده از علم حدیث، محدثان در تاریخ اسلام به تدریج قواعدی برای بررسی صحت روایت ها تدوین کردند. این افراد به عنوان نگهبانان سنت نبوی، همواره در تلاش بودند تا احادیث پیامبر اسلام و اهل بیت را با دقت تمام از تحریف های احتمالی محافظت کنند. وجود این محدثان باعث شد که منابع حدیثی معتبر همچون ’صحیح بخاری’ و ’صحیح مسلم’ به منابعی معتبر در دنیای اسلام تبدیل شوند.
لغت نامه دهخدا
ابن کلثوم. یکی از عالمان به احوال شعرا و اهل ادب عرب است. خالد بن کلثوم به روایت احمد بن ابی طاهر از ابی الحسن طوسی از اسماعیل بن عبید، گفت: ذوالرمه در شعر صاحب تشبیب بر زنان و اوصاف و بکاء بر دیار است و آنگاه که به مدح و هجو می پردازد کارش اهمیتی ندارد. (از الموشح ص 176). در حاشیۀ المعرب جوالیقی این مصرع از خالد روایت شده است:
کالمرزبانی عیال باوصال. (از المعرب جوالیقی ص 319)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ کُ)
دختر علی بن ابیطالب (ع) از فاطمه (ع) که بنا بمشهور بهمسری عمر خلیفۀدوم درآمد. در تنقیح المقال آمده که ام کلثوم کنیۀ زینب کبری دختر علی است که در کربلا با برادرش حسین بن علی همراه بوده و سپس به شام و مدینه رفته است. مؤلف قاموس الاعلام ترکی به دو ام کلثوم قائل است و گوید علی بن ابیطالب دو دختر مکناه به ام کلثوم داشته، یکی کبری که از فاطمه بود و با عمر بن خطاب و بعد از مرگ وی با عون بن جعفر طیار ازدواج کرد و دیگری صغری که با عبدالله بن اصغر بن عقیل ازدواج کرد. مؤلف منتهی الارب می نویسد: ام کلثوم زینب صغری از فاطمه بود که بازدواج عمر درآمد. و برخی از مورخان بچند ام کلثوم (از دختران علی) قائل شده اند. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 275 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1037 و ریحانهالادب ج 6 ص 234 و اعیان الشیعه و تنقیح المقال شود، قورباغه. (از المرصع)
یکی از دختران حسین بن علی (ع) بوده. (از ریحانه الادب ج 6 ص 233) ، دبر. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ کُ)
نام دو تن از دختران موسی بن جعفر (ع) بوده. (از ریحانه الادب ج 6 ص 233)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ کُ)
شیر ماده. (از المرصع).
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِکُ)
سومین دختر رسول اکرم بود که بعد از مرگ رقیه در سال سوم هجری بازدواج عثمان بن عفان درآمد ودر سال نهم هجری وفات کرد و لقب ذوالنورین عثمان بسبب ازدواج وی با ام کلثوم و رقیه دو دختر رسول اکرم است. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 272 و ریحانه الادب ج 6 ص 239 و تذکره الخواتین ص 40 و 59 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ کُ)
دختر عبدالله بن عامر و زن یزید بن معاویه بوده است. رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 239 و خیرات حسان ج 1 ص 58 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ کُ)
دختر ابوبکر صدیق خلیفۀ اول که از زنان تابعی است و پس از مرگ پدر زاده شد. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 276 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ کُ)
دختر عبدود و خواهر عمرو بن عبدود و زنی شاعر و فصیح و صاحب جمال و کمال بوده است و در واقعۀ قتل برادرش بدست علی بن ابیطالب (ع) اشعاری بدو منسوب است که مطلع آنها بیت زیر است:
لو کان قاتل عمرو غیر قاتله
لکنت ابکی علیه آخرالابد.
رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 233 و درّ منثور ص 63 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ کُ)
دختر عقبه بن معیط یا ابی معیط اموی، خواهر ولید بن عقبه و زن عبدالرحمان بن عوف و خواهر مادری عثمان بن عفان و از زنان صحابی بوده. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 274 و ریحانه الادب ج 6 ص 234 و تنقیح المقال شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ کُ)
دختر زمعه قرشی عامری، خواهر سوده ام المؤمنین بوده. (از الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 273). اصطلاح صحابی پیامبر به کسانی اطلاق می شود که در دوران زندگی حضرت محمد (ص) به دین اسلام گرویده و شخصاً با ایشان ملاقات داشته اند. این افراد از جمله پایه گذاران اولیه جامعه اسلامی بودند و در رویدادهای مهمی همچون هجرت، غزوات و تدوین سنت نبوی نقش مهمی ایفا کردند. در بررسی سیره نبوی، شناخت صحابه نقشی کلیدی ایفا می کند.
لغت نامه دهخدا
(کُ مِ نِ عِ)
. قشیری، امیر افریقا و یکی از سرداران و اشراف شجاع است. هشام بن عبدالملک بعد از عزل عبیدالله بن الحبحاب وی را والی ساخت و به سال 123 هجری قمری با سپاهی عظیم به افریقا فرستاد و او در جنگی که با بربرها کرد در سبو از اعمال طنجه کشته شد.
لغت نامه دهخدا
(کُ مِ نِ هَِ)
. ابن امری ٔ القیس... ابن الاوس الانصاری. پیغمبر خدا بهنگام ورود به مدینه به خانه او و بعضی گویند به خانه سعد بن خیثمه نزول کرد. (از امتاع الاسماع ص 45). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 326 شود
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ نَ / نَ نِ)
در کتابی به همین نام تألیف آقا باقر خونساری که فکاهی و در نقد خرافات است، کلثوم نه نه با بی بی شاه زینب و دده بزم آرا و باجی یاسمن مثل اعلای معتقدان به اوهام و خرافات زنانه اند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به دده بزم آرا شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
بوسیدن و بوسه دادن چیزی را. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
جمع واژۀ کلم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جراحتها. (غیاث). خستگیها. جراحتها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خف ملثوم، سپل شتر که بر سنگ آید و خون آلوده شود. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). سمی که بر سنگ خورد و خون آلوده شود. (ناظم الاطباء) ، بوسه و بوسه داده شده. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کوتاه بالا. (منتهی الارب) (آنندراج). کوتاه و کوتاه بالا. (ناظم الاطباء). قصیر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
منسوب به ام کلثوم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ)
تابعی است. او از حسین بن علی و از اوعمران بن سلیمان روایت کرده است. (الکنی للبخاری). در علم تاریخ اسلام، تابعی کسی است که هرچند پیامبر اسلام را ندیده است، اما با اصحاب او معاشرت داشته و از آن ها بهره علمی برده است. تابعین در بسیاری از شهرهای اسلامی مانند مکه، مدینه، کوفه، بصره و شام حضور داشتند و در ترویج اسلام و آموزش احکام دینی نقش بسیار پررنگی ایفا کردند. آنان شاگردان مستقیم صحابه محسوب می شوند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از لثوم
تصویر لثوم
بوسیدن بوسه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلثوم ننه
تصویر کلثوم ننه
کنایه از زن سالمند با اعتقادات کهنه و قدیمی شده یا خرافی
فرهنگ فارسی معین
نام چشمه ای است در قسمت جنوب شرقی کوه دماوند، طویله
فرهنگ گویش مازندرانی