جدول جو
جدول جو

معنی کلبستون - جستجوی لغت در جدول جو

کلبستون
از توابع میانرود بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کبستو
تصویر کبستو
کبست
زهر
هر چیز تلخ
کوشت، زهرگیاه
حنظل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، فنگ، علقم، خربزۀ ابوجهل، پژند، پهی، شرنگ، ابوجهل، کرنج، حنظله، پهنور، کبستو، هندوانۀ ابوجهل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلکسیون
تصویر کلکسیون
مجموعه ای از اشیای هم خانواده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چل ستون
تصویر چل ستون
چهل ستون، عمارتی که چهل ستون داشته باشد، بنایی که ستون های بسیار داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرستون
تصویر کرستون
قپان، نوعی ترازوی بزرگ مخصوص وزن کردن بارهای سنگین، باسکول برای مثال خواهی به شمارش ده و خواهی به گزافه / خواهیش به شاهین ده و خواهی به کرستون (روحانی - شاعران بی دیوان - ۲۹۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلبتین
تصویر کلبتین
گاز آنبر، انبری که با آن دندان می کشند
فرهنگ فارسی عمید
گروهی از فلاسفۀ یونان که فضیلت و سعادت را در ترک لذات و تجملات دانسته و با جامۀ ژولیده و سر و پای برهنه به سر می بردند و آداب ورسوم اجتماعی را تخطئه می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبسون
تصویر کبسون
گیاهی شبیه گشنیز با برگ های تند و تلخ و دانه های ریز و گرد
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
برگ نبات وحبی است که از بلاد حبشه می آورند و آن شبیه به گشنیزشامی است و با تندی و تیزی و تلخی و حب آن مدور. (مخزن الادویه) ، برنج. (دزی ج 2 ص 439)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ)
انبر آهنگران. (منتهی الارب). به صیغۀ تثنیه انبر آهنگران که آهن تافته را بدان از کوره درآورند. (ناظم الاطباء). بمعنی کلبتین باشد و آن آلتی است که آهنگران و امثال ایشان را، که آهن تفته را بدان برگیرند و آن را انبر هم می گویند. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). آلتی است آهنی که آهنگر آهن گداخته را بدان گیرد. (از اقرب الموارد) انبور آهنگران (بحر الجواهر). آلتی است که آهنگر بدان آهن گیرد. (زمخشری). آلتی است که آهنگران را که بدان آهن گرم را گرفته بدست دیگر از مطرقه می کوبند و آن را انبر و ماشه نیز گویند... ظاهراً این لفظ تثنیۀ کلبه است که یک پرۀ آن را می گفته باشند. (غیاث). کلبتین. (انجمن آرا) (غیاث) (ناظم الاطباء). صاحب کتاب ’الفاظ الفارسیه المعربه’ گوید: الکلبتان آله من حدید یأخذ بهاالحداد الحدید المحمی، تعریب ’کلپدن’. (نشریه دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شماره 10 ص 34). و رجوع به کلبتین شود، گلگیر شمع. (غیاث) (ناظم الاطباء) ، گاز که بدان دندان برکنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ابزاری که بدان دندان را از ریشه کنند. و رجوع به کلبتین شود، ماشرز. ماشه، ابزاری که جراحان بدان رگها را گیرند و چفرسته نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ بی یو)
اولاد ابوالحسن کلبی که مدت 95 سال از دست خلفای فاطمی در جزیره صقلیه (سیسیل) امارت داشتند و حسن بن علی از نسل ابوالحسن کلبی، مؤسس این سلسله است و او از جانب منصور در 335 مأمور فتح این جزیره شد و آن را تسخیرکرد. پس از مرگ منصور به روزگار معز فاطمی حسن بن علی از صقلیه به مصر بازگشت و پسر وی ابوالحسن احمد بجای او حکم می راند. ده تن از این سلسله در مدت 95 سال امارت صقلیه داشتند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلبی جعفر بن محمد و کلبی حسن بن علی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ عَ)
دهی از دهستان میانرود است که در بخش مرکزی شهرستان ساری واقع است و 390 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ تَ)
کلبتان. (برهان). انبر آهنگران. (آنندراج). انبر آهنگران که بدان آهن تافته را از کوره بر آورند. (ناظم الاطباء). تثنیۀ کلبه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلبتان شود، انبر نیشگران. (آنندراج). ابزاری که بدان دندان را از ریشه کشند. (ناظم الاطباء). آلت بیرون کردن دندان از آرواره. آلتی که دندانساز بدان دندان برکشد. قسمی گاز برای کندن دندان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ظاهراً این لفظ تثنیۀ کلبه است. (از غیاث). انبرک مانند که بدان دندان را بیرون کشند و آن ازسه قسمت تشکیل شده: دهنه (که دارای دو دیواره است) ، نقطه اتصال که لولای کلبتین را تشکیل می دهد و دو دسته که در دست پزشک جراح جای می گیرد. کلبتین انواع و اقسام مختلف دارد و برای هر نوع دندان کلبتینی مخصوص بکار می رود. کلبتان (فرهنگ فارسی معین) :
برکند از دهان یوز به قهر
کلبتین دو شاخ آهو ناب.
سورنی.
گر ز عدل تو ز یوز آهو بنالد برکند
کلبتین شاخ آهو از دهان یوز ناب.
سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ورجوع به کلبتان شود، گلگیر شمع. (ناظم الاطباء) (از غیاث) :
بکلبتینم اگر سر جدا کنی چون شمع
نکوبد آهن سرد طمع گزینۀ من.
خاقانی.
، انبر جراحان. (آنندراج). ابزاری که جراحان بدان رگها را گیرند. (ناظم الاطباء) ، موچینه که آن را به تازی منقاش خوانند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کْلِ / کُ لِ یُ)
مجموعۀ تمبر، تابلو نقاشی و غیره. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کُ سَ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز است و 791 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کُ تُ بِ)
کتب خانه. (آنندراج). کتابخانه. (ناظم الاطباء). رجوع به کتب خانه و کتابخانه شود
لغت نامه دهخدا
(اَبُ)
قصبه ایست واقع در 70 هزارگزی شمال شرقی مرعش و منبع نهر جیحان که از آتن عبور میکند در جواراین قصبه واقع است این قصبه در قدیم بزرگتر و معمورتر و قبل از مرعش پایتخت ملوک ذوالقدریه بوده است
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
کپان بود یعنی قپان که چیزی سنجند. (فرهنگ اسدی). قپان و آن ترازومانندی است که چیزها بدان وزن کنند و به همین معنی لفظ کرستوان هم بنظر آمده است. (برهان). ترازوی بزرگ که آن را کپان گویند و قپان معرب آن است و قرسطون معرب کرستون است. (انجمن آرا). قپان و ترازوی یک پله. (ناظم الاطباء) :
خواهی به شمارش ده و خواهی به گزافه
خواهیش به شاهین زن و خواهی به کرستون.
زرین کتاب (از فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
برنج یا کبسون حبشی. گیاهی که دارای خاصیت لینت و ضد کرمهای روده است و در حبشه روید (دزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبستو
تصویر کبستو
هندوانه ابوجهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلبسو
تصویر کلبسو
مارمولک: (همچو عقرب که کلبسو بیند قبل از ایذا همی رود از خود)، (آذری طوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلبیون
تصویر کلبیون
فلسفه کلیبون سگ روشی کلپس: انگلیسی فرو پاشی ریزش، ویرانی
فرهنگ لغت هوشیار
ماشرز گاز دندان کشی انبر آهنگری در فارسی کلبتین گویند آلتی است که آهنگر ان و جز آنان آهن تفته را بدان بر گیرند انبر
فرهنگ لغت هوشیار
ابزار یست انبرک مانند که بدان دندان را بیرون کشند و آن از سه قسمت متمایز تشکیل شده: یک دهنه (که دارای دو دیواره است) یک نقطه اتصال که لولای کلبتین را تشکیل میدهد و دو دسته که در دست پزشک جراح جای میگیرد. کلبتین انواع و اقسام مختلف دارد و برای هر نوع دندان کلبتینی مخصوص بکار میرود کلبتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرستون
تصویر کرستون
ترازو بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلکسیون
تصویر کلکسیون
مجموعه تمبر، تابلو، نقاشی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتبستان
تصویر کتبستان
ماتیکانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چل ستون
تصویر چل ستون
عمارتی که چهل ستون داشته باشد، بنایی که دارای ستونهای بسیار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرستون
تصویر کرستون
((کَ رَ))
قپان، ترازوی بزرگ، کرستوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلبتین
تصویر کلبتین
((کَ بَ تِ))
ابزاری انبرک مانند که با آن در سابق دندان می کشیدند، انبر آهنگران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلکسیون
تصویر کلکسیون
((کُ لِ یُ))
مجموعه
فرهنگ فارسی معین
آلبوم، مجموعه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کلکسیون، حشرات: ناراحتی، گیاهان: شادی، سنگهای معدنی: اتفاق ناخوشایند - لوک اویتنهاو
فرهنگ جامع تعبیر خواب
چوبی در بافندگی سنتی به اندازه ی چهل سانتیمتر که یک طرف آن
فرهنگ گویش مازندرانی
انبر دندان کشی
فرهنگ گویش مازندرانی