جدول جو
جدول جو

معنی کبستو

کبستو
کبست
زهر
هر چیز تلخ
کوشت، زهرگیاه
حنظل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، فنگ، علقم، خربزۀ ابوجهل، پژند، پهی، شرنگ، ابوجهل، کرنج، حنظله، پهنور، کبستو، هندوانۀ ابوجهل
تصویری از کبستو
تصویر کبستو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کبستو

کبستو

کبستو
کبست. کبسته. حنظل. (برهان) (از ناظم الاطباء). کدوی تلخ. (ناظم الاطباء) ، زهر گیاه. (برهان) (از ناظم الاطباء). رجوع به کبست شود
لغت نامه دهخدا

کبسته

کبسته
پارسی تازی گشته کپست کبست (هندوانه ابوجهل حنظل) از گیاهان فرو گیری (غافلگیری) تاخت ناگهانی هندوانه ابوجهل: (با این همه لطافت و شیرینی سخن با من بگاه طعنه زدن چون کبسته ای) (نزاری)
فرهنگ لغت هوشیار

کنستو

کنستو
نوعی اشنان، درختچه پیوند مریم و نوعی آلبالوی تلخ است که از دانه های آن جهت دفع کرمهای روده استفاده کنند محلب
فرهنگ لغت هوشیار

کبسته

کبسته
حنظل. (برهان) ، زهر گیاه. (برهان) :
با اینهمه لطافت و شیرینی سخن
با من به گاه طعنه زدن چون کبسته ای.
نزاری قهستانی (از فرهنگ رشیدی).
رجوع به کبست شود
لغت نامه دهخدا

کنستو

کنستو
اشنان باشد و آن گیاهی است که با بیخ آن جامه شویند و بعضی گویند کنستو، رستنیی باشد شبیه به اشنان و آن بیشتر در ولایت یمن و فرغانه روید و به عربی محلب خوانند. (برهان) (آنندراج). کنشتو. کنشتوک. نوعی اشنان. (فرهنگ فارسی معین). نباتی است که به بیخ آن جامه بشویند و آن را اشنان نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری) (از اوبهی). اشنان و یا گیاهی است شبیه با اشنان که بدان جامه شویند. (ناظم الاطباء) :
ایمن بزی اکنون که بشستم
دست از تو به اشنان و کنستو.
شهید بلخی (از کتاب احوال و اشعار رودکی ص 1231).
، درختچۀ پیوند مریم و نوعی آلبالوی تلخ است که از دانه های آن جهت دفع کرمهای روده استفاده کنند. محلب. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

کیستو

کیستو
حنظل یا کدوی وحشی، (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا

بستو

بستو
سبو، کوزۀ سفالی، کوزۀ روغن، برای مِثال چو گردون با دلم تا کی کنی حرب / به بستوی تهی می کن سرم چرب (نظامی۲ - ۲۷۵)
بستو
فرهنگ فارسی عمید