گردیدن چشم باشد از جای خود چنانکه سیاهی چشم پنهان شود بسبب لذت بسیار و یابجهت ضعف و سستی و یا بواسطۀ خشم و قهر. (برهان) (ناظم الاطباء) (از رشیدی) (غیاث). تغییر کردن چشم از وضع معتاد یعنی سپیدی و سیاهی زیر و بالا شدن، چه پیسه بمعنی دورنگ است و کلاغ پیسه کلاغ ابلق است که مأخذاین لغت گردیده و حالت کلاپیسه شدن چشم از غلبۀ خشم است و قهر یا کمال لذت از مقاربت نسوان خاصه در وقت انزال منی. (انجمن آرا) (آنندراج). مخفف کلاغ پیسه. - کلاپیسه شدن چشم، گاهی روشن و گاهی تاری دیدن آن، آلبالو دیدن، آلبالو چیدن چشم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گفت چون چشمش کلاپیسه شود فهم کن کان وقت انزالش بود. مولوی. کلاپیسه شد چشم چرخ دژم سفید و سیه هردو شد عین هم. میرزا عبدالقاهر تونی (از آنندراج)
گردیدن چشم باشد از جای خود چنانکه سیاهی چشم پنهان شود بسبب لذت بسیار و یابجهت ضعف و سستی و یا بواسطۀ خشم و قهر. (برهان) (ناظم الاطباء) (از رشیدی) (غیاث). تغییر کردن چشم از وضع معتاد یعنی سپیدی و سیاهی زیر و بالا شدن، چه پیسه بمعنی دورنگ است و کلاغ پیسه کلاغ ابلق است که مأخذاین لغت گردیده و حالت کلاپیسه شدن چشم از غلبۀ خشم است و قهر یا کمال لذت از مقاربت نسوان خاصه در وقت انزال منی. (انجمن آرا) (آنندراج). مخفف کلاغ پیسه. - کلاپیسه شدن چشم، گاهی روشن و گاهی تاری دیدن آن، آلبالو دیدن، آلبالو چیدن چشم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گفت چون چشمش کلاپیسه شود فهم کن کان وقت انزالش بود. مولوی. کلاپیسه شد چشم چرخ دژم سفید و سیه هردو شد عین هم. میرزا عبدالقاهر تونی (از آنندراج)
نام جایی و مقامی است. (برهان) (فرهنگ جهانگیری). موضعی است در دمشق. (حاشیۀ برهان چ معین). نام موضعی. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) : یکی از صلحای لبنان که مقامات او دردیار عرب مذکور بود و کرامات مشهور به جامع دمشق درآمد و بر کنار برکۀ کلاسه طهارت همی ساخت. (گلستان چ فروغی چ 1319 ص 59).... و به دمشق قبر العبدالصالح محمود بن زنگی ملک الشام و کذلک قبر صلاح الدین یوسف بن ایوب بالکلاسه فی الجامع. (معجم البلدان، ج 4 ص 80 ذیل دمشق الشام). و کان هذا ابن الدهان المنجم یعرف بابی شجاع و یلقب بالثعیلب و هو بغدادی... یعتکف فی جامع دمشق اربعه اشهر و اکثر ولاجله عملت المقصوره التی بالکلاسه و له تصانیف کثیره. (عیون الانباء ج 2 ص 182)
نام جایی و مقامی است. (برهان) (فرهنگ جهانگیری). موضعی است در دمشق. (حاشیۀ برهان چ معین). نام موضعی. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) : یکی از صلحای لبنان که مقامات او دردیار عرب مذکور بود و کرامات مشهور به جامع دمشق درآمد و بر کنار برکۀ کلاسه طهارت همی ساخت. (گلستان چ فروغی چ 1319 ص 59).... و به دمشق قبر العبدالصالح محمود بن زنگی ملک الشام و کذلک قبر صلاح الدین یوسف بن ایوب بالکلاسه فی الجامع. (معجم البلدان، ج 4 ص 80 ذیل دمشق الشام). و کان هذا ابن الدهان المنجم یعرف بابی شجاع و یلقب بالثعیلب و هو بغدادی... یعتکف فی جامع دمشق اربعه اشهر و اکثر ولاجله عملت المقصوره التی بالکلاسه و له تصانیف کثیره. (عیون الانباء ج 2 ص 182)
پسوند مکانی مانند: حسن کلایه، خراطه کلایه، تاوی کلایه، کبودکلایه، کوکلایه، کی کلایه، میشه کلایه، نخجیرکلایه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلا شود
پَسوَندِ مَکانی مانند: حسن کلایه، خراطه کلایه، تاوی کلایه، کبودکلایه، کوکلایه، کی کلایه، میشه کلایه، نخجیرکلایه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلا شود
یکی از فرق ده گانه مشبهه. اصحاب ابن کلاب. (از بیان الادیان) : مذهب محدث چون مذهب اعتزال باشد... و چون مذهب کلابیه که واضعش ابن الکلاب است. (نقض الفضائح ص 17). و مجبره و کلابیه و...خود را از جمله شافعی خوانند. (نقض الفضائح ص 492)
یکی از فرق ده گانه مشبهه. اصحاب ابن کلاب. (از بیان الادیان) : مذهب محدث چون مذهب اعتزال باشد... و چون مذهب کلابیه که واضعش ابن الکلاب است. (نقض الفضائح ص 17). و مجبره و کلابیه و...خود را از جمله شافعی خوانند. (نقض الفضائح ص 492)
مأخوذ از کلس و بمعنی چونه و آهک و گچ، چنانکه در کنزآمده. پس معنی کلاسه آنچه از چونه ساخته باشند چنانکه حباله بمعنی دام که از حبل ساخته می شود. (غیاث). و رجوع به مادۀ بعد شود
مأخوذ از کِلس و بمعنی چونه و آهک و گچ، چنانکه در کنزآمده. پس معنی کلاسه آنچه از چونه ساخته باشند چنانکه حباله بمعنی دام که از حبل ساخته می شود. (غیاث). و رجوع به مادۀ بعد شود
غراب. کلاغ که رنگ سیاه و سپید دارد، کلاچه. کلاژه. قالنجه. زاغی. زاغچه. کلاغی که قسمی از پرهای آن سفید و قسمی سیاه است. غراب ابقع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عقعق. عکه. کشکرک. (فرهنگ فارسی معین). زاغ پیسه. ابقع. (زمخشری). رجوع به ترکیبات کلاغ شود، کلاپیسه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلاپیسه شود
غراب. کلاغ که رنگ سیاه و سپید دارد، کلاچه. کلاژه. قالنجه. زاغی. زاغچه. کلاغی که قسمی از پرهای آن سفید و قسمی سیاه است. غراب ابقع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عقعق. عکه. کشکرک. (فرهنگ فارسی معین). زاغ پیسه. ابقع. (زمخشری). رجوع به ترکیبات کلاغ شود، کلاپیسه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلاپیسه شود
سرآسیمه است که سرگشته و دنگ و دبنگ باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). مصحف کالیوه. (حاشیۀ برهان مصصح دکتر معین). همان کالیو است. (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به کالیو شود
سرآسیمه است که سرگشته و دنگ و دبنگ باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). مصحف کالیوه. (حاشیۀ برهان مصصح دکتر معین). همان کالیو است. (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به کالیو شود
هاون: (خایگان (جایگاه) تو چو کابیله شدست رنگ او چون کون پاتیله شدست) (طیان)، هر چیز که در آن غله کوبند (عموما)، هاون سنگی که عطاران در آن دار و کوبند دارکوب
هاون: (خایگان (جایگاه) تو چو کابیله شدست رنگ او چون کون پاتیله شدست) (طیان)، هر چیز که در آن غله کوبند (عموما)، هاون سنگی که عطاران در آن دار و کوبند دارکوب
جامه ای سیاه و سبز که آنرا از پشم گوسفند بافند و تا زیر کمر را بگیرد و آن جامه مازندرانیان و گیلانیان بود: (هر آن کس که مازندران داشتی کلاپشت و کیش و کمان داشتی)، (بنقل انجمن)
جامه ای سیاه و سبز که آنرا از پشم گوسفند بافند و تا زیر کمر را بگیرد و آن جامه مازندرانیان و گیلانیان بود: (هر آن کس که مازندران داشتی کلاپشت و کیش و کمان داشتی)، (بنقل انجمن)
فرانسوی میز چنگ از سازها یکی از ساز های زهی کلاویه یی است و صدایی شبی صدای سنتور دارد. توضیح: این آلت در قرن. 16 م. اختراع شد و در انگلستان بنام هارپسیکورد و در ایتالیا بنام کلا ویچمبالو نامیده میشود
فرانسوی میز چنگ از سازها یکی از ساز های زهی کلاویه یی است و صدایی شبی صدای سنتور دارد. توضیح: این آلت در قرن. 16 م. اختراع شد و در انگلستان بنام هارپسیکورد و در ایتالیا بنام کلا ویچمبالو نامیده میشود
گردش تخم چشم از جای خود بنحوی که سیاهی آن پنهان گردد و این حالت بر اثر لذت بسیار (مثلا بهنگام جماع) یا به جهت ضعف و سستی و یا خشم و غضب حاصل گردد: (گفت چشمش چون کلاپیسه شود فهم کن کان وقت انزالش بود)، (مثنوی)
گردش تخم چشم از جای خود بنحوی که سیاهی آن پنهان گردد و این حالت بر اثر لذت بسیار (مثلا بهنگام جماع) یا به جهت ضعف و سستی و یا خشم و غضب حاصل گردد: (گفت چشمش چون کلاپیسه شود فهم کن کان وقت انزالش بود)، (مثنوی)