جدول جو
جدول جو

معنی کلاونجی - جستجوی لغت در جدول جو

کلاونجی
اسم هندی شونیز است. (تحفه حکیم مؤمن). کلونجی. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به شونیز در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلانی
تصویر کلانی
کلان بودن، بزرگ بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالونی
تصویر کالونی
مرزه، گیاهی بیابانی یک ساله از خانوادۀ نعناع دارای برگ های ریز و گل های کبودرنگ با طعم تند و خوشبو که در طب برای معالجۀ بعضی امراض ریه و معده به کار می رود و به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود، اوشه، اوشن، صعتر، سعتر
فرهنگ فارسی عمید
اسم هندی شونیز است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
گندگی و تناوری. (ناظم الاطباء). بزرگی و سطبری. (آنندراج). درشتی. ضخمی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عظم. (منتهی الارب). بزرگ بودن:
یکی کاروان اشتر گشن دادش
هر اشتر بسان کهی از کلانی.
منوچهری.
، بزرگی و بزرگواری. (ناظم الاطباء) ، قد و قامت. (ناظم الاطباء). و رجوع به اشتینگاس شود
لغت نامه دهخدا
تیره ای از طایفۀ را کی هفت لنگ. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
لغت نامه دهخدا
(وَ جَ)
خیار بادرنگی را گویند که سبز و تازه و بزرگ باشد. (برهان) :
شاعر که دید به قد کاونجک
بیهوده گوی و نحسک و بوالکنجک.
ابوالمؤید.
ای قامت تو بصورت کاونجک
هستی تو بچشم هر کسی بلکنجک.
شهید بلخی.
زینسان که... میخورد خرزه
سیرش نکند خیار کاونجک.
منجیک
لغت نامه دهخدا
نام گیاهی است که آن را به عربی سعتر میگویند، (برهان) (آنندراج)، رجوع به کاکوتی و سعتر در همین لغت نامه شود، مصحف کاکوتی است، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
به یونانی و به سریانی مصطکی ابیض است
لغت نامه دهخدا
(نِ)
کارنگی (آندریو) (1835- 1919 میلادی) صاحب مؤسسات معروف آمریکایی. وی مؤسسه ای بنام ’مؤسسۀ کارنجی’، ایجاد کرد و هدف آن یاری بامور فرهنگی و خیریۀ اقطار جهان بود. در تاریخ ایران باستان آمده: عده ای از متخصصین آمریکائی آن در سال (1904 میلادی). شهر قدیم ’آنائو’، واقع در 14هزارگزی عشق آباد را که تراکمه ’الو’ نامند، حفر کرده و نظر داده اند که قدمت این شهر به سه الی چهار هزار سال قبل از میلاد میرسد. (ازتاریخ ایران باستان چ 2 ص 2643)
لغت نامه دهخدا
به هندی شونیز است، به فارسی سیاهدانه نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کلانی
تصویر کلانی
کلان بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرانجی
تصویر کرانجی
((کَ))
کناره گیر. نقیض میانجی
فرهنگ فارسی معین
احتشام، بزرگی، عظمت، کبریا، مهتری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کسی که بینی کوچک دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بستن روسری که آن را بر روی پیشانی گره کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
کنجد
فرهنگ گویش مازندرانی